تبیان، دستیار زندگی
امام به ما اجازه داده بودند در هر وقت از شب، با یک یاالله گفتن خدمتشان برسیم، گفته بودند: وقتی شما با من کار دارید فقط یا الله بگویید و بیایید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نشده که از نماز شب ایشان بیدار شوم

امام ره

امام به ما اجازه داده بودند در هر وقت از شب، با یک یاالله گفتن خدمتشان برسیم، گفته بودند: وقتی شما با من کار دارید فقط یا الله بگویید و بیایید.

در این مقاله ادامه بحث لطافت و مهربانی در سیره حضرت امام ره خدمت شما کاربران گرامی تقدیم می گردد:

8. عدم مزاحمت

«خویشاوندان امام که از پانزده سالگی با ایشان بودند، می‌گفتند: در خمین از پانزده سالگی - که با ایشان بودیم - برای نماز شب یک چراغ موشی کوچک می‌گرفتند و می‌رفتند به یک قسمت دیگر منزل، تا هیچ کس بیدار نشوند، و آنجا نماز شب می‌خواندند.

خانم می‌گویند: تا حال، نشده که من از نماز شب ایشان بیدار شوم؛ چون برق را مطلقا روشن نمی‌کردند؛ نه چراغ اتاق؛ نه راهرو و نه حتی چراغ دستشویی را. برای اینکه کسی بیدار نشود، هنگام وضوی نماز شب یک ابر، زیر شیر می‌گذاشتند که آب چکه نکند و صدای آن کسی را بیدار نکند.‌» (1)

9. احترام به دوستان

«در جلساتی که امام با دوستانشان شرکت می‌کردند، همیشه آنها را جلو می‌انداختند و خودشان از عقب می‌آمدند و با این حرکت از دوستانشان تجلیل می‌کردند، این کار، کار یک دفعه و دو دفعه نبود؛ بلکه کار بیست سال بود که خود من شاهد این مسئله بودم. امام عظمت روحی عجیبی داشتند.‌» (2)

(مرحوم آیة الله بهاءالدینی)

10. خوشرویی؛ یا الله، بسم الله

«امام به ما اجازه داده بودند در هر وقت از شب، با یک یاالله گفتن خدمتشان برسیم، گفته بودند: وقتی شما با من کار دارید فقط یا الله بگویید و بیایید.

وقتی ما یا الله می‌گفتیم، منتظر می‌شدیم که ایشان بگویند: بسم الله. آن وقت وارد می‌شدیم و آن مراقبتی که باید می‌کردیم، انجام می‌دادیم و برمی گشتیم. من در تمام این اوقات استثنایی، ندیدم که ایشان اخم بکنند یا روی ترش به مانشان دهند؛ بلکه با کمال خوشرویی ما را می‌پذیرفتند و این حاکی از نهایت صبر و شکیبایی ایشان بود.‌» (3)

(دکتر پورمقدس)

11. توجه به طلاب گمنام

«یک وقتی - در دوران طلبگی‌ام - مدت یک ماه مریض شده و در مدرسه حجتیه در حجره‌ام بستری بودم. در طول این مدت روزهای چهارشنبه امام به اتفاق یکی از دوستان دانشمند ما در حجره مدرسه از من عیادت می‌کرد؛ در صورتی که من یک طلبه گمنامی بیش نبودم.

یکی دیگر از آقایان می‌گفت: از آن روزی که من توی خانه افتاده‌ام همه مرا فراموش کردند، جز امام که معمولا از من احوالپرسی می‌نمودند.‌» (4)

(آیة الله ابراهیم امینی)

12. مهربانی به بچه‌ها

* «نسبت به بچه‌های کوچک به قدری مهربان و صبور هستند که آدم حیرت می‌کند. از ناراحتی و بیماری فرزندانشان بسیار ناراحت می‌شوند و در مراجعه به دکتر عجله می‌کنند. از توجه زیادی که به مریض پیدا می‌کنند ناراحتی شان را درک می‌کنم. (5)

(همسر امام)

* «یک روز موقع ناهار بود که دختر بچه یکی از محافظین بیت را پیش امام بردیم. امام بعد از اینکه او را نوازش کردند گفتند: بنشیند ناهار بخورد و بعد برود.‌» (6)

(عیسی جعفری)

* «امام هیچ وقت مرا دعوا نمی‌کردند و با زور چیزی را به من تحمیل نمی‌کردند. یک روز که در حیاط بازی می‌کردم و امام قدم می‌زدند، پایم روی یک گل رفت و خراب شد. امام به آرامی به من گفت: مواظب باش وقتی بازی می‌کنی روی گل نروی و خراب نکنی.‌»

(نوه امام)

13. اهمیت به نسل جوان

* «زمانی که امام در پاریس بودند، اغلب در آنجا می‌دیدم که نشسته و برای 5 تا 6 نوجوان دختر و پسر جلسه‌ای ترتیب داده با آنها صحبت می‌کنند و برای ساختن و آماده کردن و روشن نمودن آنها وقت طولانی مصرف می‌کنند.

گاهی من تعجب می‌کردم از اینکه مثلا یک مرجع بزرگی یک ساعت نشسته برای عده‌ای نوجوان دارد اوضاع سیاسی را تحلیل می‌کند و مسائل اسلام را تشریح می‌کند!» (7)

آیة الله نوری همدانی)

* «یکی از شبها در حرم مطهر امیرالمۆمنین علیه السلام جماعتی از دانشجویان مسلمان اروپا برای دیدار با امام آمده بودند که ظاهر آنها - به تعبیر ما - یک ظاهر ناپسندی بود؛ چه از نظر وضع و قیافه و لباس و چه از نظر طرز برخورد و صحبت؛ لیکن ما شاهد بودیم که امام به گونه‌ای با آنها برخورد کردند که گویی با دوستان قدیمی شان نشسته اند و مشغول صحبت می‌باشند. آنها آنچنان مجذوب امام بودند که پس از چند دقیقه صحبت با یک دنیا نیرو و ایمان و امید از کنار ایشان برخاستند.!» (8)

(حجة الاسلام کریمی)

14. جمع اضداد

* «یک بار به برادرم گفتم: من از امام دو چهره می‌بینم. یکی در داخل منزل که خیلی گرم و صمیمی و یگانه است و دیگری در بیرونی که خیلی جدی است؛ به طوری که وقتی در بیرونی خدمتشان می‌رسم و از ایشان سۆال می‌کنم و آقا جواب می‌دهند می‌گویم: آقا پس آنجا چرا رفتار شما آن طور نیست؟ ایشان می‌فرمایند: آنجا آن طوری است. و دیگر جرات نداریم دوباره تکرار کنیم و نمی‌توانیم خیلی در چشمان امام نگاه کنیم.

آن نگاه ثابت و نافذ و آن شعاعی که در چشمانشان است باعث می‌شود که بی اختیار سرمان را پایین بیندازیم؛ اما در داخل منزل که ما این افتخار را داریم که با ایشان بر سر یک سفره بنشینیم و غذا بخوریم، مثلا زمانی که در حیاط منزل در حال قدم زدن هستند با ما خیلی شیرین و گرم اند و سۆال و جوابشان توام با لبخند است.‌» (9)

(حجة الاسلام ثقفی)


پی نوشت ها :

1)  مهر و قهر ، ص 34 - 35. نقل از: برداشتهایی از سیره امام خمینی قدس سره، ج 3، ص 113.

2) همان، ص 56 - 57. نقل از: برداشتهایی از سیره امام خمینی قدس سره، ج 3، ص 253.

3) همان، ص 73. نقل از: برداشتهایی از سیره امام خمینی قدس سره، ج 3، ص 289.

4) همان، ص 74. نقل از: برداشتهایی از سیره امام خمینی قدس سره، ج 1، ص 248.

5) همان، ص 79. نقل از: برداشتهایی از سیره امام خمینی قدس سره، ج 3، ص 190.

6) همان، ص 80. نقل از: برداشتهایی از سیره امام خمینی قدس سره، ج 1، ص 24.

7) همان، ص 93. نقل از: برداشتهایی از سیره امام خمینی قدس سره، ج 1، ص 164.

8) همان، ص 95. نقل از: برداشتهایی از سیره امام خمینی قدس سره، ج 3، ص 287.

شایان ذکر است که بخشی از دو پیام و نامه امام درباره جوانان در همین کتاب، ص 94 و 97 چاپ شده است.

9) همان، ص 225. نقل از: برداشتهایی از سیره امام خمینی قدس سره، ج 2، ص 321.

تهیه و تنظیم: جواددلاوری، گروه حوزه علمیه تبیان