این کلاه این جا چی میگه؟
ساخت سری های دوم و سوم یک فیلم سینمایی ، یا ساخت فصول بعدی یک سریال، در صورتی نتیجه می دهد که پیش از آفرینش اثر چنین تصمیمی وجود نداشته باشد. پایتخت هم از این قاعده مستثنی نیست البته این امکان هست که در میانه ی راه نگارش یک فیلم یا سریال و یا در مسیر ساخت این ذهنیت ایجاد شود که می توان نسخه های دوم و سوم را هم طرح ریزی کرد.
شرطی که ساخت سری های بعد دارد در این است که باید برای تماشاچی که نسخه ی قبلی را هم ندیده، جذابیت داشته باشد. گزینش واژه ی جذابیت، یک حالت کلی است. یک حالت کلی که معرف وجوه نمایشی و تصویری نیست. و برای بسط این مفهوم ناگزیر از تحلیل عمیق تر با استناد به ارکان دراماتیک خواهیم بود.
جذابیت یک اثر نمایشی منوط به رعایت اسبابی است که در خدمت لحن اثر استفاده می شود. کمدی، روابط خانوادگی، سفر، تعلیق و بوی عید اسبابی هستند که شخصیت مجرد پایتخت را شکل می دهند. شخصیت مجرد پایتخت باید به یک تم اصلی تبدیل شود. اما اگر از چند نفر اهل نظر در مورد تم اصلی پایتخت پرسیده شود، شاید پاسخ های متفاوتی شنیده شود. باوجود این که قائلیت به یک تم اصلی برای پایتخت موضوعی مناقشه برانگیز است ، با این حال نمی توان اشکالی به ماهیت اثر وارد دانست .
هر قسمت از پایتخت (2)، داستان مجزایی دارد. داستان مجزایی که خط اصلی داستان را هم به دنبال خود می کشد. خط داستانی که ظاهراً در به مقصد رساندن گنبد و گلدسته ای نذری است که قاعدتاً باید مفهوم نمادین داستان را در تصویر، نمایش دهد. با این حال مفهوم نمادین گنبد و گلدسته آن قدری گل درشت نمی شود که بوی فضای شاد و سرحال مجموعه را به یک رمانتیک نزدیک کند. رمانتیک معنوی گنبد و گلدسته کارکرد خود را دارد بی آن که در موقعیت های کمدی دچار آسیب شود .
در میان انواع قصه در یک متن نمایشی، کمدی- تراژدی مقام ویژه ای دارد. مقام و مرتبه ای که کمتر در سینما، اجرا شده است. شاید اصلاً کمدی- تراژدی برای این ساخته می شود که گریزی از لحظات گاف نمایشی ایجاد شود. نویسنده و کارگردان برای فرار از لحظاتی که قرار است بی جهت خنده از تماشاچی بگیرد، از روی قصد قبلی لحظه هایی کمدی قرار می دهند. پایتخت (2) دو سرزمین از تئاتر فاصله دارد. اولاً که برای مدیوم تلویزیون طراحی شده است ثانیاً این که در قالب یک مجموعه پخش می شود و اصلاً قرار نیست تراژیک باشد. اما رمانتیک مخصوص خود را دارد.
رمانیتیکی که توی ذوق نمی زند. رمانتیک پایتخت جنبه ی معنوی دارد و این خطر وجود دارد که در فضای شاد و کمدی فیلم دچار خدشه شود. اما مسیر قصه، حفظ راکورد بازیگرها و شناخت دریچه های بازی از یک حس کاملاً کمدی به حسی رمانتیک این خطر را از پایتخت (2) دور می کند.
پایتخت (2) مثل بازی بچه ها می ماند، به طرفه العینی نقش قهرمان و ضد قهرمان را با هم عوض می کنند ، حتی در لحظه هایی که غیر از شخصیت های اصلی ، خبری از افراد فرعی نیست، ارسطو و نقی این نقش گزینی را انجام می دهند. دعواهای ارسطو و نقی، یک بازی کودکانه است. کاریکاتور و اغراق حس درونی ما انسان هاست. اما واقعی است. حتی در لحظاتی که بازی ابزورد یا سورئالی از کنش و واکنش این دو نفر دیده می شود، باز در تعریف فضای رئال زندگی و آن چه مابه ازای بیرونی قصه است، قابل تعریف می شود.
تنابنده مثل سری اول، طراح قصه ی پایتخت است و همین امر با توجه به شناخت از متن نویسی تنابنده امتیاز موفقیت مجموعه را به سمت او متمایل می کند، به ویژه این که مقدم را در ساخت مجموعه های تعلیقی نزدیک به ملودرام می شناسیم.
هر چند سیروس مقدم در مجموعه های کمدی که با سعید آقاخانی در نگارش و بازیگردانی همکاری داشته است نیز به جذب مخاطب رسیده است و اصولاً تکنسین موفق سریال های تلویزیونی است و انگار برای ساخت هر مجموعه از نو نرم افزار جدیدی بر ذهنش نصب می کند.
قضاوت در مورد پایتخت (2)، باید موکول به زمان های بعد باشد. بسیاری از سریال های نوروزی در زمان پخش مخاطب داشته اند، اما اگر امروز دوباره پخش شوند، تماشاچی را هیجان زده نمی کنند. کمتر اثری مثل مرد هزارچهره و شب های برره و ترش و شیرین می شود. مثل دائی جان ناپلئون می شود، که دیدن یک سکانس هم یادآور همان شعف و هیجان بار اول باشد. شاید پایتخت (2) هم از جمله ی همین آثار ماندگار باشد. به خاطر سپردن ارسطو و بابا پنجعلی و نقی کار سختی نیست وقتی با دیدنشان نام بازیگرهای معروفشان را فراموش می کنیم.
مجتبی شاعری
بخش سینما و تلویزیون تبیان