تبیان، دستیار زندگی
حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از فوت پدر بزرگوارش دائما سر خود را مى بست، جسمش ناتوان بود، قوّت خود را از دست داده بود، چشمانش گریان و قلبى سوخته داشت
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روایتی مستند از وقایع پایانی عمر مادر

فاطمیه


لحظات پایانی عمر شخصیتهای بزرگ لحظات ویژه ای است که در تاریخ ثبت شده است. نحوه مواجه ایشان با مرگ، سفارشاتی که به اطرافیان دارند. اندوه عموم مردم بخاطر از دست دادن وی، نشانه مقام و منزلت و محبوبیت ایشان است. بی تردید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یکی از آن شخصیت های فراموش نشدنی در تاریخ اسلام است.


هر مسلمانی خواهان است تا بداند که در آخرین ساعات عمر کوتاه اما بابرکت دختر پیامبرشان چه اتفاقاتی افتاده است. آیا وصیتی برای دیگران نموده اند؟ آیا مسمانان در مراسم تشییع ایشان حضور چشم گیری داشته اند؟ در این نوشتار سعی شده است پاسخی مستند به این پرسشها داده شود.

در فراق پدر

روایت شده كه حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از فوت پدر بزرگوارش دائما سر خود را مى‏بست، جسمش ناتوان بود، قوّت خود را از دست داده بود، چشمانش گریان و قلبى سوخته داشت، ساعت به ساعت غش مى‏كرد و به حسنین علیهماالسّلام مى‏فرمود:

پدر (یعنى جدّ) شما كه شما را گرامى مى‏داشت و مرتّب شما را در آغوش مى‏گرفت كجاست؟ كجاست آن جدّ شما كه از همه مردم بیشتر به شما مهربان بود، نمى‏گذاشت كه روى زمین راه بروید، افسوس كه هرگز نخواهم دید جدّ شما در خانه مرا باز نماید و شما را به دوش خود بگیرد، در صورتى كه دائما این عمل را انجام مى‏داد.

سپس حضرت زهرا سلام الله علیها مریض شد و مدت چهل شب بیمارى او ادامه پیدا كرد.[1]

وصیّتهاى جانسوز

امام على علیه السّلام فرمود: اى دختر رسول خدا ! آنچه را دوست دارى، به من وصیّت كن.

آنگاه امام على علیه السّلام بالاى سر فاطمه علیها السّلام نشست، و هر كس را كه در خانه بود بیرون كرد...

آنگاه على علیه السّلام و فاطمه علیهاالسّلام ساعتى با هم گریستند، و امام على علیه السّلام سر فاطمه علیهاالسّلام را به سینه‏اش گرفت، سپس فرمود: اكنون‏ وصیّتهاى خود را آنچه مى‏خواهى براى من بگو، كه مطابق آن رفتار خواهم كرد، و دستور تو را بر كارهاى خودم، مقدّم مى‏دارم.

حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از فوت پدر بزرگوارش دائما سر خود را مى‏بست، جسمش ناتوان بود، قوّت خود را از دست داده بود، چشمانش گریان و قلبى سوخته داشت

فاطمه علیهاالسّلام فرمود: «اى پسر عموى رسول خدا! خداوند بهترین پاداش را از جانب من به تو عنایت فرماید»، آنگاه چنین وصیّت كرد:

1- بعد از من با «امامه» دختر خواهرم زینب ازدواج كن‏ .

2- تابوتى (مناسب و پوشاننده بدن) برایم فراهم كن.

3- هیچ‏كس از كسانى كه در حقّ من ظلم كردند و حقّ مرا غصب نمودند، در تجهیز جنازه‏ام حاضر نشوند.

4- هیچ‏كدام از آنها كه به من ظلم كردند و پیروانشان (!) در نماز بر جنازه‏ام شركت ننمایند.

5- جنازه‏ام را شبانه، هنگامى كه دیده‏هاى مردم در خواب فرو رفته، به خاك بسپار.[2]

لحظه شهادت

حضرت فاطمه علیها السّلام به اسماء دختر عمیس فرمود:

«اندكى صبر كن و در انتظار من باش، سپس مرا صدا بزن، اگر جواب تو را ندادم، بدان كه به پدرم پیوسته‏ام».

اسماء اندكى صبر كرد، سپس حضرت فاطمه علیها السّلام را صدا زد، ولى جوابى نشنید، صدا زد:

حضرت فاطمه

یا بنت محمّد المصطفى، یا بنت اكرم من حملته السّماء، یا بنت خیر من وطأ الحصى، یا بنت من كان من ربّه قاب قوسین او ادنى‏: «اى دختر محمّد مصطفى، اى دختر بهترین انسانهائى كه آسمان او را (در شب معراج به سوى عالم بالا) حمل كرد، اى دختر برترین كسى كه بر روى زمین راه‏ رفت، اى دختر كسى كه در شب معراج به جایگاه خاصّ قرب الهى رسید».

ولى باز جواب نشنید. اسماء روپوش را از صورت زهرا علیها السّلام كنار زد، ناگاه دریافت كه فاطمه علیهاالسّلام به لقاء اللّه شتافته است، از شدّت ناراحتى خود را به روى فاطمه علیهاالسّلام انداخت و او را مى‏بوسید و عرض مى‏كرد: «اى فاطمه! وقتى كه به حضور پدرت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رفتى، سلام مرا به او برسان»، سپس اسماء گریبانش را پاره كرد و سراسیمه از خانه بیرون دوید.[3]

تشییع مخفیانه

مدینه یكپارچه ناله و فریاد شد و مردم گروه گروه به سوى خانه امام على علیه السّلام روان شدند و با گریه و زارى منتظر تشییع جنازه بودند تا بر پیكر پاك دختر رسول خدا نماز بخوانند، امّا ابوذر بیرون آمد و خطاب به مردم گفت: اینك بروید، چون تشییع پیكر دختر رسول خدا در این شامگاه به تأخیر افتاد، مردم برخاستند و به منازل خود رفتند، وقتى پاسى از شب گذشت و مدینه در خواب رفت، امیر مۆمنان و حسن و حسین و عمّار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر و سلمان و بریده و تعدادى از یاران خاصّ آن حضرت، جنازه حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام را كه توسط امام على علیه السّلام تكفین و درون تابوت قرار داده شده بود از منزل بیرون آوردند و بر آن نماز خواندند و سپس او را در دل شب به خاك سپردند، امیر مۆمنان علیه السّلام در كنار قبر زهرا علیهاالسّلام هفت صورت قبر دیگر پدید آورد تا كسى جایگاه حقیقى قبر را نداند.[4]

حضرت على علیه السّلام مى‏فرماید: من خداوند را شاهد مى‏گیرم كه فاطمه زهرا آه و ناله كرد، دستهاى خود را دراز نمود و حسنین را چند لحظه ‏اى به سینه خود چسبانید. ناگاه هاتفى از آسمان ندا در داد: اى ابو الحسن! حسنین را از روى سینه فاطمه بردار، به خداوند سوگند كه ملائكه آسمانها را گریان كردند

وداع با مادر

حضرت امیر علیه السّلام مى‏فرماید: به خداوند سوگند من متصدى امر آن بانو شدم و بدن وى را از زیر پیراهن غسل دادم، به خداوند سوگند كه بدن فاطمه زهرا پاك و مطهّر بود، آنگاه بدن مقدس او را از باقیمانده حنوط پیامبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم حنوط كردم، سپس پیكر مباركش را در میان كفنهایش جاى دادم و چون تصمیم گرفتم كفن او را گره بزنم، صدا زدم:

اى امّ كلثوم، زینب، سكینه، فضّه، حسن و حسین! بیایید و مادر خود را براى آخرین بار ببینید، روز فراق آمد و ملاقات شما در بهشت خواهد بود.

حسن و حسین علیهماالسّلام در حالى آمدند كه فریاد مى‏زدند: آه از این حسرتى كه هیچ وقت به علّت از دست دادن جدّمان، پیامبر خدا و مادرمان، فاطمه زهرا از بین نخواهد رفت.

اى مادر حسن و حسین! هنگامى كه جدّ ما حضرت محمّد مصطفى را ملاقات نمودى سلام ما را به آن حضرت برسان و به آن بزرگوار بگو: ما بعد از تو در دار دنیا یتیم ماندیم!

حضرت على علیه السّلام مى‏فرماید: من خداوند را شاهد مى‏گیرم كه فاطمه زهرا آه و ناله كرد، دستهاى خود را دراز نمود و حسنین را چند لحظه ‏اى به سینه خود چسبانید. ناگاه هاتفى از آسمان ندا در داد:

اى ابو الحسن! حسنین را از روى سینه فاطمه بردار، به خداوند سوگند كه ملائكه آسمانها را گریان كردند، زیرا دوست مشتاق لقاى دوست است.

حضرت امیر علیه السّلام مى‏فرماید: من حسنین را از روى سینه زهرا برداشتم‏.[5]

پی نوشت:

1. مجلسى - روحانى على آبادى، محمد، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ، انتشارات مهام - تهران، چاپ: اول، 1379 ش، ص 616 و 617

2. شیخ عباس قمى، الأنوار البهیة، مترجم محمد محمدى اشتهاردى‏، ناشر: ناصر- قم‏، سال چاپ: 1380 ش‏، ص 65 تا ص67

3. همان، ص : 69 و 70

4. جزائرى، نعمت الله بن عبد الله - مشایخ، فاطمه، قصص الأنبیاء، انتشارات فرحان - تهران، چاپ: اول، 1381 ش. ص732 و 733

5. مجلسى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص:611 و 612

سید روح الله علوی             

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.