تبیان، دستیار زندگی
باید بری؛ نه ! محض رضای خدا نگو دق می كنم بدون تو، این جمله را نگو زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز سنگ صبور من! نرو از پیشم ای عزیز
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حرف سفر

حضرت فاطمه

باید بری؛ نه ! محض رضای خدا نگو

دق می كنم بدون تو، این جمله را نگو

زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز

سنگ صبور من! نرو از پیشم ای عزیز

باور نمی كنم كه دلم را تو بشكنی

با رفتنت به زخم غرورم نمك زنی

زهرا شب عروسی مان خاطرت كه هست؟

مهریه ی زلال و روان خاطرت كه هست؟

یادت كه هست قول و قراری كه داشتیم!؟

یك روح واحدیم ؛ شعاری كه داشتیم

ای دل خوشی ِ زندگی ام! می شود نری

از حال و روز من، كه شما با خبرتری

گریه نكن محدثه ، غمگین نكن مرا

با رفتنت غریب تر از این نكن مرا

خاتون من! قلندر خوبی نبوده ام

من را ببخش؛ شوهر خوبی نبو ده ام

با درد ِ دنده های ِ شكسته جدال كن

تقصیر دستِ بسته ی من شد حلال كن

دلگرمی علی! به نظر زود می روی!؟

نه سال شد فقط ،چقدر زود می روی!

بعد از تو فیض های خدایی نمی رسد

فریاد مرتضی كه به جایی نمی رسد

زهرا بمان و چهره ی غم را عبوس كن

زهرا بمان و زینب مان را عروس كن

غصه به كار دل گره  ی كور می زند

خیلی دلم برای حسن شور می زند

زهرا نرو، كه بغض بدی در گلوی توست

دامادی حسین و حسن آرزوی توست

حالا كه اعتنا به قسم ها نمی كنی

فكر حسین تشنه لبت را نمی كنی!؟

دیدی كه رنگ از رخ مهتاب می پرد

شبها حسین تشنه لب از خواب می پرد

در باغ میوه های دلت، سیب نوبر است

این كربلایی از همه شان مادری تر است

حرف از سفر زدی و تبسم حرام شد

پیراهن حسین شنیدم تمام شد

باشد برو-قبول- علی بی پناه شد

باشد قرار بعدی مان قتلگاه شد

باشد برو كه كرببلا گریه می كنیم

با هم كنار طشت طلا گریه می كنیم

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


وحید قاسمی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.