تبیان، دستیار زندگی
بُرد در شب تا نبیند بی ‌نقاب ماه نورانی تر از خود، آفتاب بُرد در شب پیکری هم رنگ شب بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیکری هم رنگ شب

حضرت فاطمه

بُرد در شب تا نبیند بی ‌نقاب

ماه نورانی تر از خود، آفتاب

بُرد در شب پیکری هم رنگ شب

بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب

شسته دست از جان، تن جانانه شست

شمع شد، خاکستر پروانه شست

روشنایش را فلک خاموش کرد

ابرها را پنبه‌ های گوش کرد

تا نبیند چشم گردون، پیکرش

نشنود تا ضجّه ‌های همسرش

هم مدینه سینه ‌ای بی‌غم نداشت

هم دلی بی ‌اشک و خون، عالم نداشت

نیست در کس طاقت بشنیدنش

با علی یا رب چه شد؟ با دیدنش

درد آن جان جهان، از تن شنید

راز غسل از زیر پیراهن شنید

جان هستی گشته بود از تن جدای

نیستی می ‌خواست، هستی از خدای

دستِ دست حق چو بر بازو رسید

آن چنان خم شد که تا زانو رسید

دست و بازو گفتگوها داشتند

بهر هم، باز آرزوها داشتند

دست، از بازوی بشکسته خجل

بازو از دستی که شد بسته خجل

با زبان زخم، بازو، راز گفت

دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت

سینه و بازو و پهلو از درون

هر سه بر هم گریه می‌ کردند خون

گفت بازو، من که رفتم خون فشان

تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان

راز هستی در کفن پیچیده شد

لاله ‌ای با یاسمن پوشیده شد

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


علی انسانی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.