تبیان، دستیار زندگی
آنچه در 33 روز اخیر بین رژیم صهیونیستی و جنبش انقلابی حزب الله لبنان اتفاق افتاد یك درگیری ساده نبود، جنگ بود آنهم جنگی در ابعاد جهانی از همین رو آنچه گذشت را باید با زاویه « نبرد جامع » مورد ارزیابی قرار داد. در این نبرد جا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حزب الله جنگ را چگونه مدیریت كرد


آنچه در 33 روز اخیر بین رژیم صهیونیستی و جنبش انقلابی حزب الله لبنان اتفاق افتاد یك درگیری ساده نبود، جنگ بود آنهم جنگی در ابعاد جهانی از همین رو آنچه گذشت را باید با زاویه «نبرد جامع» مورد ارزیابی قرار داد.

در این نبرد جامع یك طرف حزب الله و حامیان او و طرف دیگر آمریكا، كشورهای بزرگ اروپایی، روسیه، چین، سازمان ملل، ناتو، بسیاری از دولت های عربی- به ویژه مصر، عربستان و اردن و در نهایت رژیم صهیونیستی ایستاده بودند. البته آنان هر كدام ادبیات جداگانه ای داشتند و در سطوح مختلفی از حمایت بودند و از نظرگاه های -نه چندان- متفاوتی برخوردار بودند ولی در این حداقل كاملاً تفاهم داشتند: «حفظ امنیت اسرائیل و انهدام حزب الله لبنان».

«حزب الله و حامیان آن» هم البته طیف گسترده ای را تشكیل می دادند. در این میان، همه ملت های خاورمیانه- بخصوص خاورمیانه اسلامی- از حزب اله حمایت می كردند و اكثر مجامع مذهبی اسلامی با حزب الله همراه بودند اما در میان دولت ها فقط دولت های لبنان، سوریه و ایران از حزب الله حمایت كردند كه این حمایت نیز عمدتاً جنبه معنوی داشت.

رژیم صهیونیستی این را خوب درك كرده است كه این قطعنامه فقط «در این مقطع» آنان را از مهلكه مواجهه نظامی با حزب الله می رهاند ولی حل كننده مشكل آنها نیست در واقع این قطعنامه «حروف والی» است كه نوشته می شود ولی خوانده نمی شود.

با این وصف نباید تردیدی كرد كه در این معركه، جهان به دو دسته تقسیم شد، دولت ها و -عمدتاً- سازمان های جهانی پشت سر رژیم صهیونیستی بودند و ملت ها پشت سر حزب الله قرار داشتند؛ البته در خط مقدم این نبرد چریك های حزب الله بودند كه با امكانات كم رودرروی ژنرال های مجهز به پیشرفته ترین هواپیماها، هلی كوپترها، ناوها، تانك های اسرائیلی ایستاده بودند. در این میدان، رژیم صهیونیستی از سوی آمریكا، اروپا، روسیه، چین، سازمان ملل، ناتو و سایر مجموعه هایی از این قبیل اجازه داشت هر كاری بكند تا پیروز شود. كار به جایی رسیده بود كه برای مدتی- حداقل 10 روز- غرب و بخصوص آمریكا به رژیم تل آویو اجازه نمی دادند شكست را بپذیرد و به جنگ خاتمه دهد! یك سایت صهیونیستی در هنگام سفر اول رایس به تل آویو فاش كرد كه: «وزیر خارجه آمریكا به اولمرت نخست وزیر اسرائیل گفته است در طرح ما عقب نشینی دیده نشده است، چاره ای نیست باید پیروز شوید»! از این رو به اعتقاد بعضی از آگاهان، رژیم صهیونیستی كشتار كودكان و زنان قانا در روز هفدهم جنگ را برای این انجام داد تا به این قدرت ها بگوید نمی توانم به جنگ ادامه دهم و چاره ای جز توقف جنگ وجود ندارد.

وقتی فاجعه قانا اتفاق افتاد و یك شوك بزرگ به جهان وارد گردید، غرب با وضع رسوا كننده ای مواجه شده بود چرا كه كشتار با جواز اسرائیل هیچ خللی در عزم حزب الله برای جنگیدن و در عزم مردم لبنان برای حمایت از حزب الله ایجاد نكرد. در همان حال سازمان عریض و طویل نظامی- اطلاعاتی رژیم صهیونیستی كه به امكانات فوق مدرن مجهز بودند و در حدود 200 هزار نظامی كاركشته آنهار ا همراهی می كردند در طول این دوران و تا دو هفته پس از آن، یعنی تا پایان ماجرا- نتوانسته بودند اندك خللی به سیستم رهبری فكری- نظامی حزب الله، به سیستم ارتباطی-مخابراتی چریك های حزب الله، به سیستم تدارك و پشتیبانی آنان، به سیستم شلیك پرحجم موشكی حزب الله و... وارد نمایند. این در حالی بود كه دقت شلیك های حزب الله بخصوص وقتی در پایگاه ها و پادگان های نظامی صفد، كریات شمونه، نهاریا و بطور كلی دو استان شمالی جلیل اعلی و حیفا فرود می آمدند نشان می داد كه عملیات حزب الله از طریق نیروهای داخلی در این شهرها، شهرك ها و پایگاه ها كمك می شود.

در همان حال وقتی در این مرحله- از ابتدا تا روز هفدهم كه فاجعه قانا به وقوع پیوست- مشخص شد كه مخالفان حزب الله در لبنان- كه كم هم نبودند و به دلیل پیوند با اسرائیل خواهان انهدام حزب الله بودند- به دلیل محبوبیت شدید مردمی حزب الله قادر نیستند با «خنجر از پشت»، زانوان چریك های حزب الله را خم نمایند، غرب در اینكه «حزب الله در میدان رزم شكست نمی خورد» با دولت و نظامیان رژیم صهیونیستی هم عقیده شد.

از این به بعد مسئله این بود كه به این افتضاح چگونه باید پایان داد تا تبعات آن كم و كمتر شود، لذا دو پروژه در دستور كار غرب و بخصوص آمریكا، فرانسه و انگلیس قرار گرفت.

یك پروژه جنگ روانی بود كه به قصد مرعوب كردن حزب الله و حامیان آن به راه افتاد. آنان در این فاصله -روز هیجدهم تا سی و سوم- مرتب از بمب های جدید، هواپیمای 22F، بمب های خوشه ای، دو فروند زیردریایی، بمب هایی كه از انجرلیك عازم بنادر اسرائیل شده اند، بمب های سرطان زا، هواپیماهایی كه قدرت شناسایی هر سیستم حرارتی- یعنی موشك ها- و انهدام سریع آنان را دارد، تا اعزام ناوهای جنگی به سواحل لبنان برای خارج كردن اتباع خود از لبنان! و چندین ادعای ریز و درشت دیگر دست زدند. آنان گمان می كردند حزب الله خبر ندارد كه همه این اقلام اهدایی غرب ده ها سال است كه بی دریغ در اختیار رژیم صهیونیستی است. این شگرد هیچ تاثیری در عزم حزب الله نداشت بلكه آنان با زدن ناو پیشرفته «ساعر 5»- آن هم با اعلام قبلی- و شلیك دقیق موشك به قلب سیستم قطار شهری حیفا به این ادعاها خندیدند.

پروژه دوم، قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل بود. آنان باید به جنگ خاتمه می دادند و در این كار حتی تعجیل هم داشتند چرا كه در یك مرحله وقتی رژیم صهیونیستی توانست با نفوذ به مثلث كفركلا، طیبه، عدیسه (در منتهی الیه ضلع شرقی مرز دو كشور) در حد حداكثر 4كیلومتر به یك توفیق دست پیدا كند، فرمانده جنگ «ژنرال موشه كابلانسكی» كه در روز هیجدهم جنگ جایگزین «دان حالوتس» شده بود مدعی شد كه دو هفته به من وقت بدهید حد فاصل لیتانی تا مرز (یعنی حدود 900كیلومتر مربع) را آزاد می كنم، آمریكا به سختی قبول كرد كه چنین فرجه ای به اسرائیل بدهند چون امیدشان برای پیروزی اسرائیل در جنگ از بین رفته بود. هرچه از این دو هفته سپری می شد، مقبولیت نظریه فرمانده جنگ كمتر می شد و آمریكا با سرعت بیشتری به سمت قطعنامه پیش می رفت. بحث قطعنامه نیز تحت تاثیر این شكست ها قرار گرفته بود. ابتدا قرار بود قطعنامه ذیل فصل 7 صادر شود، آزادی دو اسیر اسرائیلی مقدم بر اجرای آتش بس باشد، بحثی از مزارع شبعا به میان نیاید، حزب الله بطور كامل و در كل لبنان خلع سلاح شود، نیروهای بین المللی- یعنی ناتو یا تركیبی از نظامیان كشورهای اروپایی- در حد فاصل مرز تا رود لیتانی مستقر گردند، حزب الله به عنوان گروه تروریستی و غیرقانونی معرفی گردد و به نوعی عملیات توام با كشتار هوایی، دریایی و زمینی رژیم صهیونیستی به عنوان دفاع از خود موجه جلوه داده شود.

پیش نویس قطعنامه با این مضامین به امضای فرانسه و آمریكا رسید و انگلیس هم از آن پشتیبانی كرد، روسیه و چین نیز- برخلاف آنچه وانمود می كردند- مخالفتی با قطعنامه نداشتند. وقتی كار به مرحله تصویب جمعی رسید، حزب الله به دولت لبنان پیغام داد كه به هیچ وجه زیر بار چنین قطعنامه ای نمی رود و به جنگ ادامه می دهد. این پیغام توسط «فوأد سینیوره» به هیات سه نفره اتحادیه عرب كه پس از جلسه یك روزه در بیروت عازم نیویورك بودند، منتقل شد و آنان پیام صریح حزب الله لبنان را منعكس نمودند. غرب دچار مخمصه شده بود، نمی توانست تهدید حزب الله به ادامه جنگ را نادیده بگیرد و از طرف دیگر نمی خواست پای ورقه پیروزی حزب الله امضا بیاندازد. چاره ای نبود باید قطعنامه تعدیل می شد تا با حد متوسط خواسته های حزب الله نیز تطبیق پیدا كند. از این رو قطعنامه از ذیل فصل 7 منشور ملل متحد- كه استفاده شورای امنیت از زور برای اجرای مفاد قطعنامه را تجویز می كرد- خارج شد و به یك قطعنامه عادی و غیرالزام آور نظیر 1559، 1697، 1680، 1655، 520، 426 و 425 كه در مقدمه قطعنامه اخیر (1701) به آن ها اشاره شده است، تبدیل گردید.

آزادی دو اسیر رژیم صهیونیستی از قبل از آتش بس به بعد از آتش بس منتقل گردید و در همان حال از آزادی «فوری» زندانیان لبنانی دربند اسرائیل هم سخن گفته شد. بحث نادیده گرفته شده در پیش نویس، در قطعنامه- هر چند مبهم و كشدار- ظاهر شد. خلع سلاح حزب الله كه مسئله محوری بود از بند سوم پیش نویس به ماده سوم بند هشتم منتقل گردید و درعین حال راه فراری هم- آنجا كه پای دولتی بودن سلاح ها را به میان می كشد كه این می تواند مورد مصالحه میان حزب الله و دولت واقع شود- باقی گذاشت. اما در مورد «نیروهای بین المللی» كه در پیش نویس فرانسه و آمریكا ذكر آن رفته بود و حزب الله اعلام كرد كه به هیچ وجه نیروهای بین المللی را نمی پذیرد، اعضای دائمی شورای امنیت آن را اصلاح كردند و به جای نیروهای بین المللی نیروهای «یونیفل» گذاشتند و جنبه امنیتی آنان- یعنی شلیك تیر- را نیز سلب كردند و عمده فعالیت آنان را تحت امر دولت لبنان قرار دادند در عین حال اعزام آنان ( در سقف حداكثر 15000 نفر) توسط شورای امنیت را اختیاری كردند نه الزامی. در پیش نویس، حزب الله یك گروه تروریستی خوانده شده بود از متن قطعنامه از انتصاب هر صفت پرهیز كردند و با مخاطب قرار دادن آن عملاً موجودیت آن را هم پذیرفتند.

وقتی قطعنامه بصورت كاملاً تعدیل شده صادر گردید، حزب الله اعلام كرد در موادی از آن تحفظ دارد. تحفظ حزب الله عمدتاً به آزادی بدون قید و شرط دو اسیر، بازگشت با تأخیر متجاوزان اسرائیلی به خاك لبنان، استقرار 15000 نیروی یونیفل و خلع سلاح مربوط می شود. در همان حال روح كلی قطعنامه و بسیاری از بندهای آن در خدمت منافع رژیم صهیونیستی و تامین كننده- نظری نه عملی- خواسته های آنان است. با این وصف اگرچه این قطعنامه تا حدی كه مثل سایر قطعنامه های مورد اشاره در مقدمه قطعنامه 1701 خاصیت چندانی نداشته باشد، تغییر كرده است ولی لبنان نمی تواند پای آن امضا بیاندازد. هواداران حزب الله هم طبیعی است كه با شدت با آن مخالفت نمایند.

رژیم صهیونیستی این را خوب درك كرده است كه این قطعنامه فقط «در این مقطع» آنان را از مهلكه مواجهه نظامی با حزب الله می رهاند ولی حل كننده مشكل آنها نیست در واقع این قطعنامه «حروف والی» است كه نوشته می شود ولی خوانده نمی شود. از این رو اولمرت نخست وزیر رژیم صهیونیستی كه دولت او به واسطه شكست از حزب الله در آستانه فروپاشی است، در دیدار با خانواده های دو نظامی اسیر شده اش به دست حزب الله وعده داد كه نماینده ای را برای «تبادل اسرا» (ونه آنگونه كه در قطعنامه 1701 آمده، آزادی بی قید و شرط) نزد حزب الله یا فردی كه آنان تعیین می كنند، می فرستد.

حزب الله پیروز قطعی میدان است هرچند قطعنامه شورای شرارت- ببخشید امنیت- سازمان ملل علیه آن صادر شده است. حزب الله در خاورمیانه همان اسلام ناب محمدی است كه حرف اول را می زند و به سنگین ترین معادله خاورمیانه تبدیل شده است.

نویسنده: سعدالله زارعی


لینک مطالب مرتبط:

متن كامل قطعنامه 1701شورای امنیت سازمان ملل درباره لبنان

پیروزی حزب الله ؛ شکست همیشگی اسرائیل

فرا فکنی از نوع امریکایی

و چنین است فرجام کار...

حزب الله ، اسرائیل را به زانو درآورد