سی و یك آرزو
خیلی خوشحال شدیم كه میتوانستیم همگی باهم برویم حرم و خوشحال تر هم شدیم چون دیدیم كه امام رضا (ع) آرزوی ما را برآورده كرد و این یعنی امام رضا (ع) خیلی ما را دوست دارند.
مدرسهی ما هیچ وقت ما را اردو نمیبرد. اگر هم میرفتیم اردو، یكجایی در همین شهرخودمان بود.
یك روز نزدیكهای تولد امام رضا (ع) بود كه یكی از خدام ایشان آمدند مدرسهی ما و گفتند؛ نامه برای امام رضا (ع) بنویسیم كه با خودشان ببرند مشهد، حرم آقا.
هركس میخواست حرفها و آرزوهای خودش را بنویسد كه نمایندهی كلاسمان گفت؛ همگی یك آرزوكنیم كه زودتر برآورده شود. آخر اگر هركس یك آرزو از خودش میكرد تعداد آرزوی اردوی مشهد ممكن بود كمتر شود. چون شاید بعضیها این آرزویشان را یادشان میرفت و چیز دیگری مینوشتند.اما وقتی همگی یك آرزوكردیم شد سی و یك آرزو.
آرزوهایمان را كه برای امام رضا (ع) نوشتیم، دادیم دست آن خادم مهربان و او از مدرسهی ما رفت. بعد از آن بچههای كلاس ما هر روز از ناظم و مدیر مدرسه سراغ جواب نامه را میگرفتند كه ببینیم جواب نامههایمان كی میآید.
تا اینكه یك روز سر صف كه بودیم خانم ناظم گفت كه میخواهند برای اردو ببرندمان مشهد، حرم امام رضا (ع).
ما همگی جیغ كشیدم و خیلی خوشحال شدیم كه میتوانستیم همگی باهم برویم حرم و خوشحال تر هم شدیم چون دیدیم كه امام رضا (ع) آرزوی ما را برآورده كرد و این یعنی امام رضا (ع) خیلی ما را دوست دارند.
بخش حریم رضوی