تبیان، دستیار زندگی
دل ما گاهی می‌شود انبار خصومت، مخزن چیزهای به درد نخور، منجلابی از کینه، حسادت، بغض و تنگ‌چشمی. خودمان نمی‌دانیم، اما این دل آلوده را با خود همه جا می‌بریم و به جایش صورتمان را دایم صیقل می‌دهیم و با این حال نمی‌دانیم چرا به دل آدم‌های اطرافمان نمی‌نشینیم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

می‌خواهم دلم را گردگیری كنم!


دل ما گاهی می‌شود انبار خصومت، مخزن چیزهای به درد نخور، منجلابی از کینه، حسادت، بغض و تنگ‌چشمی. خودمان نمی‌دانیم، اما این دل آلوده را با خود همه جا می‌بریم و به جایش صورت مان را دایم صیقل می‌دهیم و با این حال نمی‌دانیم چرا به دل آدم‌های اطرافمان نمی‌نشینیم.


خانه تكانی دل

دل، زباله‌دانی نیست که خرت و پرت‌های ذهن را درونش نگه داشت؛ دل، فراموش خانه نیست که چیزهای کهنه و پوسیده را درونش تلنبار کرد؛ دل، گنج با ارزش ما آدم‌هاست که گاهی خیلی مفت به چیزهای مفت آن می‌فروشیم!

دل ما گاهی می‌شود انبار خصومت، مخزن چیزهای به درد نخور، منجلابی از کینه، حسادت، بغض و تنگ‌چشمی. خودمان نمی‌دانیم، اما این دل آلوده را با خود همه جا می‌بریم و به جایش صورتمان را دایم صیقل می‌دهیم و با این حال نمی‌دانیم چرا به دل آدم‌های اطرافمان نمی‌نشینیم.

کمی چشم باطن‌بین می‌خواهد تا بدانیم زشتی افکار و نیت‌های پوسیده، کم‌کم به چهره‌مان می‌پاشد؛ همین است که مردم، جذب آدم‌های بددل نمی‌شوند. آن‌ها که همیشه با مردم قهر می‌کنند و کینه آدم‌های دور و بر را به دل می‌گیرند، از همین قماش هستند. گاهی آن‌ها حق دارند که عصبانی شوند یا دل شان بشکند، اما دایم در این وضع بودن، تلخ است؛ هم برای خودشان و هم برای دیگرانی که آن‏ها را می‌بینند.

همین است که قهر کردن و روی ترش کردن، اتفاق خوبی نیست. چهره درهم کشیده ما، مردم را از دور و برمان می‌تاراند و آنقدر آن‌ها را دور می‌کند که یک روز، خودمان می‌مانیم و خودمان؛ با دلی پر غصه، پرکینه و تنها.

اما وضع می‌تواند این طور پیش نرود. می‌توان کینه‌ها را دور ریخت، دل را صاف و بخشیدن دیگران را تجربه کرد.

نوروز غنیمت است

تا سر برگردانیم نوروز 92 هم رسیده است، با همه آن شور و شوق و هیجانی که با خود می‌آورد. سال که عوض می‌شود، حس ما آدم‌ها به زندگی هم عوض می‌شود، شاید به همین علت است که می‌گویند نوروز برای آن‌ها که سالی را با قهر گذرانده‌اند، غنیمت است.

در نوروز یک اتفاق خوب می‌افتد. با آمدن سال جدید، حتی آن‌ها که به دیدار سالی یک‌بار یکدیگر خو گرفته‌اند هم ملزم به دید و بازدید می‌شوند. شاید بگوییم رفع تکلیف است، شاید بگوییم برای راحت شدن از نیش و کنایه فامیل است، اما می‏توان گفت که همین یک‌بار هم به دل‌ها صفا می‌دهد و روح آدم‌ها را صیقلی می‌کند.

در هر روز از سال و به هر بهانه‌ای می‌توان برای رفع سوء تفاهم‌ها آستین بالا زد. نوروز در این ماجرا فقط یک بهانه است، روزهایی طلایی در سال که می‌تواند نماد دل تکانی آدم‌ها باشد.

البته این نتیجه، عاید آن‌هایی می‌شود که از هم کدورتی به دل ندارند و اگر عاشقانه همدیگر را دوست ندارند، دست کم از هم کینه‌ای عمیق به دل نگرفته‌اند و دیدار سالی یک‌بار همدیگر، برایشان زهر نمی‌شود. پس موضوع، قلب‌های دور از هم، چشم‌هایی که توان دیدن یکدیگر را ندارند و پاهایی است که به سمت جلو پیش نمی‌رود؛ همان قلب‌ها و پاها و چشم‌هایی که متعلق به آدم‌هایی است که نوروز هم به سختی گره روابط شان را باز می‌کند.

نمی‌خواهند یا نمی‌توانند ببخشند؟

موضوع، فقط مقید شدن به آشتی کردن در نوروز نیست، چون در هر روز از سال و به هر بهانه‌ای می‌توان برای رفع سوء تفاهم‌ها آستین بالا زد. نوروز در این ماجرا فقط یک بهانه است، روزهایی طلایی در سال که می‌تواند نماد دل تکانی آدم‌ها باشد.

اما آن‌ها که کینه‌های عمیق از هم به دل گرفته‌اند (چه نوروز باشد و چه غیر از نوروز) بر مواضع خود برای قهر بودن و دوری کردن از هم پافشاری می‌کنند. برای همین است که وقتی کسی آن‌ها را به آشتی کردن در آستانه سال نو دعوت می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد کینه‌ها را دور بریزند، آن‌ها باز همان حرف‌های قبلی را می‌زنند و از رنجش‌های قدیمی‏شان می‌گویند.

در واقع، گیر کار این آدم‌ها این است که نمی‌خواهند فرد مورد نظر را ببخشند، ولی به دیگران وانمود می‌کنند نمی‌توانند این کار را انجام دهند، چون زخمی که آن فرد به آن‌ها زده، خیلی کاری بوده است.

خانه تكانی دل

آشتی ‌کن، کم نمی‌آوری!

وقتی یک روان‌شناس رو در روی ما باشد و ما از کینه‌ها و کدورت‌های خود برایش بگوییم و این که قادر به بخشیدن فردی که رنجیده خاطرمان کرده، نیستیم، او بی‌گمان یک لبخند می‌زند و سری تکان می‌دهد که یعنی این حرف را قبول ندارد.

از دید روان‌شناس‌ها، بیشتر کسانی که به هزار علت موجه و غیر موجه با هم قهر می‌کنند و روی از هم می‌گردانند، خجالت می‌کشند که یک بار دیگر به چشم هم خیره شوند و عذرخواهی کنند یا فکر می‌کنند اگر پا پیش بگذارند، غرورشان جریحه‌دار می‌شود و مقابل فرد مورد نظر کم می‌آورند.

این کم آوردن و این غرور و این خجالت، بزرگ‌ترین مانع برای آشتی کردن افراد با هم است؛ در واقع همان چیزی که ما نوشتیم «آن‌ها نمی‌خواهند آشتی کنند».

پس تا این سد مستحکم وجود دارد، قهر نیز ادامه دارد. اما روان‌شناس‌ها می‌گویند این سدها هم شکستنی است، به این شرط که بهانه‌ای که دو طرف دعوا نیاز دارند تا به آن چنگ بیندازند و خود را از پشت دیوار کدورت‌ها بالا بکشند، به دستشان داده شود.

این بهانه می‌تواند پادرمیانی بزرگ‌ترها یا پا پیش گذاشتن افرادی باشد که دو طرف ماجرا آن را قبول دارند و حرف‌هایش را همیشه آویزه گوش می‌کنند. اما این پادرمیانی‌ها هم قاعده‌ای دارد. مدتی پیش دکتر بدرالسادات بهرامی، روان‌شناس، توصیه‌هایی می‌کرد که قابل تأمل است.

او می‌گفت که بهترین زمان برای آشتی دادن افراد، روزهایی است که در جمع خانواده یا دوستان، مراسمی برگزار شده است و در این جمع، از افراد مورد نظر خواسته می‌شود تا رو در روی هم بنشینند و دل شان را با هم صاف کنند.

این روانشناس می‌گفت: این که به افراد بگوییم کینه‌ها را دور بریزند و روی ماه همدیگر را ببوسند، اگر چه الفاظ خوشایندی است، اما نسخه‌ای نیست که به درد افرادی که از هم کدورت به دل دارند، بخورد. او معتقد است آدم‌هایی که به هر علت با هم قهر کرده‌اند، برخلاف تصور مردم، نباید همه چیز را خیلی سریع فراموش کنند، بلکه باید در موقعیتی مناسب که ذهن شان آماده پذیرش موضوع است، روبه‌روی هم بنشینند و بررسی کنند که چه شد قلبشان مکدر شد و رابطه‌شان به قهر کشید و چه اتفاقی افتاد که همه خاطرات خوشایند با هم بودن را فراموش کردند.

وقتی یک روان‌شناس رو در روی ما باشد و ما از کینه‌ها و کدورت‌های خود برایش بگوییم و این که قادر به بخشیدن فردی که رنجیده خاطرمان کرده، نیستیم، او بی‌گمان یک لبخند می‌زند و سری تکان می‌دهد که یعنی این حرف را قبول ندارد.

البته طبیعی است که همه این گفت و گوها باید در محیطی خلوت و بدون حضور دیگران اتفاق بیفتد، چون وقتی چند نفر سفره دل شان را (که پر از خاطره‌های منفی، کینه‌ها و دلخوری‌هاست) باز می‌کنند، محال است نفر سومی پیدا شود و اظهارنظری نکند و بزم آشتی‌کنان و رفع کدورت‌ها را برهم نزند.

با این حال، این گونه جلسه‌ها همیشه به راحتی و بی‌دردسر پیش نمی‌رود، چون این جلسه‌ها مثل نبش قبر کردن آدمی است که مدت‌ها از زمان مرگش می‌گذرد و زیر و رو کردن گورش، نتیجه‌ای جز دل به هم خوردگی ندارد. برای همین است که دکتر بهرامی نیز در توصیه‌های خود تاکید می‌کند که وقتی این گفت‌وگوها به نقطه‌ای رسید که از آستانه تحمل افراد بالاتر رفت، بحث برای دقایقی متوقف شود و مثلاً یکی از دو طرف پیشنهاد دهد که می‌آیی با هم یک فنجان چای بنوشیم؟

اما باید تحمل داشت و بعد از این که احساس منفی جمع شده در وجودمان فروکش کرد، دوباره به حرف زدن درباره خاطرات گذشته، تلخی‌هایی که چشیده‌ایم و حس آزار دهنده‌ای که در تمام این مدت داشته‌ایم، ادامه دهیم. باور کنید نبش قبر کردن گذشته و مرور کردن خاطره‌هایی که همیشه مثل خوره به جان مان هجوم می‌آورد، دارویی است که اولش تلخ و آخرش شیرین است.

خانه تكانی دل

کوچه آشتی‌کنان

مردم کوچه و بازار می‌گویند خراب کردن یک بنا، کار ساده‌ای است، اما ساختن دوباره آن مشکل. درست هم می‌گویند و این گفته‌شان درباره خیلی چیزها صدق می‌کند؛ از جمله درباره خراب شدن یک رابطه و تلاش برای درست کردن آن.

برای این که درگیر این خراب کردن و ساختن نشویم، درس اول این است که در زندگی کاری نکنیم یا خود را در موقعیتی قرار ندهیم که نتیجه‌اش ایجاد کدورت و قهر بشود؛ اما اجرا کردن این درس خوب، کار آسانی نیست. پس هیچ کدام از ما نمی‌توانیم مطمئن باشیم که می‌توانیم به این درس پایبند بمانیم، چون برخی اتفاق‌ها بی آن که در آن نقش داشته باشیم، روی می‌دهد.

اما وقتی این اتفاق‌ها رخ داد و نتیجه‌اش هم بروز کدورت و دلخوری و در نتیجه قهر کردن شد، برای بازسازی رابطه‌ای که پیش از این دوستش داشتیم چاره‌ای جز تلاش برای به دست آوردن دوباره از دست رفته‌ها نداریم.

این کار هم فوت و فن‌های خاص خود را دارد و گام نخست، این است که سهم خود در بروز مشکل بپذیریم. موضوع این است که ما باید به اشتباه‌های خود اعتراف کرده و سعی نکنیم از آن‌ها فرار کنیم و تقصیرها را متوجه دیگران کنیم؛ البته به این شرط که بی‌تردید مرتکب اشتباهی شده‌ایم. در این هنگام است که باید از غرور خودمان بگذریم، پا پیش بگذاریم و برای سر و سامان دادن به وضع به هم ریخته فعلی اقدام کنیم؛ بی هیچ دروغ، بی هیچ مظلوم‌نمایی و بی هیچ دورویی.

در این مرحله باید موضوع مورد اختلاف با فرد مقابل را صاف و پوست کنده با او در میان بگذاریم و درباره تمام جزئیات، حتی موضوع‌های حاشیه‌ای بحث کنیم تا آنجا که فرد مقابل مان حس کند آدم رو راستی هستیم و قصد سامان دادن به وضع پیش آمده را داریم. بدترین اقدام در این مرحله این است که ما سعی کنیم اشتباه خود را کوچک و بی اهمیت جلوه دهیم، چون این کار باعث تند شدن آتش فرد مقابل می‌شود و هر چه رشته‌ایم پنبه می‌کند.

هدیه دادن می‌تواند یک روش خوب برای آشتی کردن باشد، به ویژه هدیه‌ای که برای آن وقت گذاشته‌ایم و تمام سلیقه خود را به کار بسته‌ایم تا به فرد مورد نظر نشان دهیم که او چه اندازه برای ما مهم است.

البته این حرف‌ها به این معنی نیست که ما باید آسمان و ریسمان را به هم ببافیم و درباره اشتباه‌مان اغراق کنیم، بلکه موضوع این است که باید خالص باشیم و پشیمانی خود را با تمام وجود ابراز کنیم. بیشتر آدم‌های پیرامون ما وقتی ما را پشیمان‌های راست‌گو ببینند، حاضر می‌شوند ما را از ته دل ببخشند و افکار منفی خود نسبت به ما را دور بریزند. اما تنها اعتراف به اشتباه کافی نیست، بلکه ما دلی را که شکسته‌ایم، باید از نو بسازیم و این میسر نیست مگر این که ما اشتباه‏مان را به روش‌های متخلف جبران کنیم.

هدیه دادن می‌تواند یک روش خوب برای آشتی کردن باشد، به ویژه هدیه‌ای که برای آن وقت گذاشته‌ایم و تمام سلیقه خود را به کار بسته‌ایم تا به فرد مورد نظر نشان دهیم که او چه اندازه برای ما مهم است. اما جادوی هدیه نیز تا زمانی کوتاه اثر می‌کند، یعنی تا زمانی که یک بار دیگر ما مرتکب اشتباه بشویم. پس عاقلانه آن است که ما اشتباهی که موجب رنجش دیگران می‌شود، تکرار نکنیم، نه این که هر بار، کاری آزاردهنده انجام بدهیم و بعد برای حل و فصل موضوع، به خریدن هدیه متوسل شویم.

البته بی اشتباه زندگی کردن و نرنجاندن دیگران کار سختی است، ولی اگر می‌خواهیم در آرامش زندگی کنیم و اجازه دهیم دیگران هم زندگی آرامی داشته باشند، باید زندگی با صلح، دوستی و بخشش را یاد بگیریم.


باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از: samane_azad