تبیان، دستیار زندگی
گفتارپیشین: قلمرو نیاز ما به غرب عصر دوم غرب‌شناسی را عصر میتولوژیستیک MYTHOLOGISTIC یا اسطوره‌گرایی می‌نامند. این موضوع در اسطوره‌گرایی و اسطوره‌گری غرب و شرق به چشم می‌خورد. چهار طیف بازیگر و کنشگر اصلی در هر دوره اسطوره‌...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عصر اسطوره گرایی غرب و عناصر حاکم بر آن



گفتارپیشین: قلمرو نیاز ما به غرب

عصر دوم غرب‌شناسی را عصر میتولوژیستیک MYTHOLOGISTIC یا اسطوره‌گرایی می‌نامند. این موضوع در اسطوره‌گرایی و اسطوره‌گری غرب و شرق به چشم می‌خورد. چهار طیف بازیگر و کنشگر اصلی در هر دوره اسطوره‌گری و اسطوره‌گرایی اعم از غرب و شرق وجود داشتند.

1- پهلوانان و قهرمانان که بازیگر نقش اول حماسه‌ها محسوب می‌شوند. مثل آشیل، اولیس، پنلوپه یا هلن.(1)

در اسطوره‌شناسی خودمان هم رستم، سهراب، تهمینه و چهره‌های این‌چنینی به چشم می‌خورند.

2- طیف دوم خدایان هستند که دارای شمایل و هیبت انسانی هستند و چیزی ماورای انسان نیستند. در غرب‌شناسی به خصوص در عصر میتولوژیستیک این خدایان به دو طیف عمده تقسیم‌بندی می‌شوند:

اول خدایانی که طبیعت و گزاره‌های طبیعی را شامل می‌شوند یعنی خدای رعد و خدای برق و آفتاب و رودخانه‌ها که هر کدام از این گزاره‌ها یک خدای ویژه خود را دارند.

قرون وسطی در واقع عجین شدن فلسفه و کلام مسیحی و یهودی است و در آن مقطع همان‌طور که می‌بینیم تثلیث موضوعیت پیدا می‌کند و یک خدایی کاملاً منتفی است که این هم طبعاً ریشه در تلقی‌های ویژه اینها در عصر باستان‌شان داشته است.

3- طیف اهریمنان. 4- طیف غولان.

دوم خدایانی که گزاره‌ها و ویژگی‌های انسانی را شامل می‌شوند. مثل خدای زیبایی، خدای شر و خدای خیر و خدای اخلاق و موارد دیگر. هر منطقه برای خود خدایان متعددی داشتند البته در سطح کلان هم خدایان بزرگی وجود داشتند مثل زئوس که خدای خدایان بود. البته آنان نه فقط یک زئوس بلکه 19 خدای زئوس داشتند.(2)


تأثیر عصر اسطوره‌گرایی بردیدگاه‌های مذهبی غرب

وقتی غرب را در سپیده دم شکل‌گیری آن بررسی کنیم شاهد اندیشه‌های مذهبی خواهیم بود. البته نه الزاماً اندیشه الهی یعنی انسانی که می‌خواهد با استناد به ماورا زندگی خود را قابل تحمل کند. حال این ماورا گاهی محصول تصورات وهمی انسان است که اسطوره‌ها را می‌سازد که تنها خالق‌هایی هستند که در عین خالقی، خود مخلوق ذهن انسان هستند و یا یک پیغمبری آسمانی برای او دستورالعمل زندگی می‌آورد. هیچ شکی نیست که انسان اول در هر تمدنی انسان مذهبی بوده است.

مذهبی به معنای توجیه مسائل با استناد به عوامل مابعدالطبیعه نه طبیعی. به طور مثال درخت در ذهن انسان اولیه بر مبنای حضور ماورائی آن درخت است لذا به آن دخیل می‌بستند. اما اختلاف کلی بین تمدن غربی و شرقی این است که خدایان اسطوره‌ای غرب دو ویژگی دارند که در تمدن‌های دیگر این‌گونه نیست و آن اینکه یا مقابل انسانند یا چون آن.

در تفکر شینتوئیزم تمدن شرق، مابعدالطبیعه فوق‌العاده قدسی و تصویر فطریات است. کنفسیوس و لائوتسه هم‌چنین‌اند. مثلاً ده فرمان بودا خیلی متفاوت با ده فرمان موسی نیست. دزدی نکنید، زنا نکنید و غیره از دستورالعمل‌های بوداست. بر طبق یکی از دستورالعمل‌های بودا، راهبان بودایی وقتی می‌خواهند مسیری را بپیمایند به پایشان زنگوله می‌بندند. تا صدای زنگوله سبب دوری حشرات شود و ناخودآگاه حشرات زیر پای اینها از بین نروند. این تصویری بسیار لطیف است از رحمت و بخشش که در فطرت ما انسان‌ها جاری است. اما در غرب اینگونه نیست.

در بررسی اسطوره‌گرایی غرب بحث تکثر خدایان یکی از مباحث مورد توجه است یعنی پلورالیسم یا تکثر‌گرایی و کثرت در معرفت و دین و موقعیت اجتماعی و علم و شناخت انسان‌ها.

برای اینکه بهتر درک کنیم چرا این تفاوت ماهوی بین اسطوره‌های شرق و غرب را مطرح می‌کنیم مثالی می‌آوریم. سال 74 شبکه ZDF آلمان در مصاحبه با پدری که به سه دختر جوان خود تجاوز کرده است. می‌گوید: با چه معیاری دست به چنین کاری زدید؟ فرد جواب می‌‌دهد من از برخورد اینگونه شما تعجب می‌کنم. باغبانی که گل را پرورش می‌هد خود محق‌تر از دیگران است برای استفاده از این گل. ریشه این توجیه در تورات تحریف شده سفر آفرینش باب 32 است. تورات پنج سفر دارد. [سفر در زبان عبری به معنی کتاب است] سفر آفرینش اولین کتاب تورات است که این قصه در آن آمده است. با بررسی ریشه این داستان متوجه می‌شویم که متأثر از اسطوره‌های یونانی است.

البته تفکر اسلامی هم در مواردی از این تأثیر‌پذیری مصون نمانده است. کشف ریشه استدلال این فرد برای درک این مصاحبه تلویزیونی و تبیین آن بسیار به ما کمک می‌کند. اگر با این مباحث غرب آشنا باشیم برای ستیز با غرب از فضای اصلی خود آن وارد می‌شویم. نه از در جنگ و سلاح. به هر حال حضور این معانی در کتاب مقدس نوعی اباحیت ایجاد می‌کند و نوعی جواز است و وقتی بررسی شود ریشه را در این اسطوره‌ها می‌یابیم.

در بررسی اسطوره‌گرایی غرب بحث تکثر خدایان یکی از مباحث مورد توجه است یعنی پلورالیسم یا تکثر‌گرایی و کثرت در معرفت و دین و موقعیت اجتماعی و علم و شناخت انسان‌ها؛ این کثرت به طور مشخص در عصر میتولوژیستیک غرب همان‌گونه که پیداست در خدایان اینها بیش از هر چیزی نمود داشته است. هر مولفه‌ای را که نمی‌توانستند جنبه عینی و مادی دهند، یک خدا برای آن می‌تراشیدند.

اساساً در طول تاریخ غرب با وحدانیت و توحید و موحد بودن انسان هیچ نوع گزاره نزدیکی را نمی‌توانیم بیابیم. اگر قرون وسطی هم مدنظر برخی دوستان باشد قرون وسطی در واقع عجین شدن فلسفه و کلام مسیحی و یهودی است و در آن مقطع همان‌طور که می‌بینیم تثلیث موضوعیت پیدا می‌کند و یک خدایی کاملاً منتفی است که این هم طبعاً ریشه در تلقی‌های ویژه اینها در عصر باستان‌شان داشته است.

خدایان عناصر قادری بودند که منشأ خیرات محسوب می‌شدند. یعنی این توانایی و قدرت را در تأثیر‌گذاری بر طبیعت و گزاره‌های انسانی دارا بودند. اما به طور مشخص منشأ خیرات محسوب می‌شدند و ویژگی عمده آن خدایان این بود که همواره پهلوانان و قهرمانان را در بدترین شرایط یاری می‌رساندند.

در فرهنگ ما هم سیمرغ – البته نه به عنوان خدا – چنین کاری کردی که زال را به کوه قاف برده و تربیت می‌کند. گزاره تکثرگرایی خدایان مقوله در خور اهمیتی است که اگر در طول 2700 تا 3000 سال پیش که عصر اسطوره‌گرایی غرب است تا عصر مدرن امروز این گزاره را در نظر بگیریم بحث تکثر‌گرایی و پلورالیسم برایمان موضوعیت جدی پیدا می‌کند و شفاف‌تر خواهد بود.

البته تکثر در الهه‌ها فقط مختص غرب نبوده بلکه در شرق روح‌گرا هم مشهود است.

به‌طور مشخص در هندوئیسم همین امروز بالغ بر 3000 الهه وجود دارد و هر یک نماد یک مولفه است که پرستش می‌شود. امروزه بیش از 500 میلیون نفر در کشور هند، به پرستش این بت‌ها و طیف‌های اسطوره‌ای مشغولند.

در عصر زرتشت عمدتاً ثنویت و پرستش دو الهه موضوعیت داشته یکی الهه خیر – اهورامزدا – و یکی الهه شرّ که جا دارد در یک فرآیند تطبیقی بررسی گردد که در شرق ایران و از ترکیه امروز به سمت غرب تکثر الهه‌ها در طول 3000 سال پیش چه کار کردی داشته و چرا در این حیطه مرکزی بین این دو بال، تکثر خدایان را نمی‌بینیم.

حتی جاهایی که بت‌پرستی خیلی مرسوم بوده تعداد بت‌ها در حدود 15- 10 عدد محدود می‌شد و کثرت این‌چنینی نداشته است. به هر حال در حوزه غرب اسطور‌گرا این خدایان با پهلوانان آمیختگی دارند بطوریکه در برخی موارد این پهلوانان فرزندان خدایان محسوب می‌شوند که با این خدایان به نحوی در ارتباطند. مثلاً مادر خود آشیل، الهه رودخانه‌ها و دریاهاست.


پی نوشت ها:

1- اساطیر که یا از مقتضیات زمان ناشی شده‌اند یا ساخته شاعران دوره گرد بودند، عقاید و فلسفه و آداب و تاریخ یونان کهن را به وجود آوردند. نفوذ اساطیر به قدری بود که با وجود پیشرفت‌های فلسفه و کوشش موحدان برای یکتاپرستی، یونانیان تا پایان عصر یونان‌گرایی (هلنیسم) برای خود اساطیر و حتی خدایان تازه‌ای آفریدند. برخی از متفکران مانند هراکلس اساطیر را به مثل آوردند و برخی مانند افلاطون آنها را تعدیل کردند و قابل قبول ساختند و گروهی آنها را در خور اعتنا ندانستند. تاریخ تمدن- ویل دورانت، ج 3، ص 198.

2- یونانیان پیش از عصر کلاسیک، مردگان را ارواحی می‌دانستند قادر به کارهای نیک و بد. پس، برای جلب رضایت آنان قربانی می‌کردند و دعا می‌خواندند و اموات خود را بیش از خدایان گرامی می‌داشتند. در عصر کلاسیک، ارواح مردگان بیشتر مایه ترس بودند تا موضوع ستایش. از این رو، برای طرد آنان به دعا و قربان و غیره متوسل می‌شدند. قهرمان‌پرستی جلوه‌ای از مرده‌پرستی بود. برای خدایان امکان داشت که بزرگان قوم و مردان و زنان زیبا را زندگی جاودانی بخشند و حتی در زمره خود آورند. بدین ترتیب در کولونوس، قهرمانی با نام اودیپ به مقام خدایی رسید و در اسپارت، هلنه پایگاه خدایی یافت. گاهی خدایی در کالبد انسانی حلول، و آن انسان را خدا می‌کرد، و گاهی میان یکی از خدایان و زنی از آدمیان، پیوندی جنسی برقرار می‌شد و از این آمیزش قهرمان – خدایی به وجود می‌آمد. چنانکه ثمره آمیزش زئوس با آلکمنه، هراکلس بود. بسیاری از شهرها و اصناف و جماعات، تبار خود را به یکی از قهرمانان خدا زاد می‌رساندند. مثلاً پزشکان، خود را از نسل اسکولپیوس الاهه پزشکی محسوب می‌کردند. با آنکه مردم خدایان را جاویدان می‌انگاشتند، برخی از خدایان، و از آن جمله دیونوسوس، مانند زمینیان، شکار مرگ نیز می‌شدند.

تاریخ تمدن ویل دورانت، ج 2، ص 202.

در یونان قدیم هر خانواده خدایی مخصوص داشت و به نام او آتش اجاق دائم می‌سوخت و قبل از غذا خوراک و شراب به او تقدیم می‌شد که این مهمترین رسم مذهبی در منازل بود. هر طائفه و قوم و شهری مثل خانواده، خدایان مخصوص به خود داشت – آتنه خدای شهر آتن بود و آرتمیس خدای شهر افسوس و پوسیدون خدای شهر پوسیدونا.

هیچ قومی مانند یونانیان خدایان خود را چنین شبیه و نزدیک به آدمیان تصور نکرده است. خیلی بعید به نظر می‌رسد که یک توطئه از طرف حکمای الهی چنین طیف وسیعی از خدایان بوجود آورده باشد. امروزه نیز در منطقه مدیترانه صدها قدیس مسیحی بیش از خدای واحد، توجه مسیحیان را به خود جلب می‌کنند.

تاریخ تمدن ویل دورانت، ج 2، ص 197.

انبوه خدایان یونانی را می‌توان از حیث مراتب به هفت گروه تقسیم کرد:

خدایان آسمان، خدایان زمین، خدایان حاصلخیز، خدایان حیوانات، خدایان زیرزمین، خدایان گذشتگان و قهرمانان و خدایان اولمپی.

ذکر این نکته جالب است که بیشتر خدایان یونانی به جای آسمان در زمین سکونت داشتند.

موحشترین خدایان یونانی در زیرزمین یا در غارها و شکاف‌ها می‌زیستند. روزها یونانیان توجهی به این خدایان نداشتند ولی شب‌ها برای رفع وحشت خود آنها را می‌پرستیدند که مهمترین این خدایان خدایی به شکل افعی مخوف بود.

تاریخ تمدن ویل دورانت، ج 2، ص 201.

در آن عصر هرگاه در جنگ‌ها شهری بر شهری پیروز می‌شد خدای شهر غالب هم به خدای شهر مغلوب تفوق می‌یافت. خدایان اولمپی به وسیله اقوام مهاجم آخایایی و دوری به یونان آمدند و خدایان بومی و موکنایی را تحت‌الشعاع قرار دادند. مثلاً، در دو ناحیه دودونا و دلفی، گایا، الاهه زمین، از نظرها افتاد به جای آن، زئوس در دودونا، و آپولون در دلفی اهمیت یافتند. ولی خدایان درجه دوم مورد پرستش مردم ساده قرار می‌گرفتند، در صورتی که خدایان فاتح اولمپ، از مقر کوهستانی خود، بر اشراف کامروا فرمان می‌راندند – شاعرانی چون هومر و هزیور مجسمه سازان فراوان مطابق مقتضیات اشراف، پرستش خدایان اولمپی را ترویج کردند.

تاریخ تمدن ویل دورانت، ج 2، ص 202- 203.

خدایان هومری، خدایان اشراف غالب و فاتحی هستند که از نظر اخلاقی و ارزشی، جای هیچ گونه تعریف و تمجیدی ندارند. چنین خدایانی، در عین حال مقهور و مغلوب اندیشه‌هایی چون سرنوشت، جبر و تقدیر می‌باشند. یونانی‌ها در عصر هومری با الهام از معرفت دینی هومر و خداشناسی او، به دوازده رب‌النوع اعتقاد داشتند و به آنها «خدایان المپ» و بلند مرتبه می‌گفتند. «زئوس» رب‌الارباب و خدای رعد و برق است که به نوبه خود تعداد گوناگونی از رب‌النوع ها را تحت نظارت و هدایت خود داشت. از جمله می‌توان به «پره» همسر زئوس اشاره کرد که خدای عدالت به حساب می‌آید؛ و یا می‌توان «ونوس» را از نظر گذراند که خدای عشق و زیبایی و شادی بود؛ و یا به نام «آتنا» اشاره کرد که مظهر اندیشه، هنر، دانش و صنعت به شمار می‌رفت. آتنا دختر زئوس بود که نام شهر آتن از نام او اقتباس گردیده است.

یونانیان عصر هومری به نوع دیگری از خدایان اعتقاد داشتند. در اندیشه هومری، خدایان مزبور چنانچه با انسان ازدواج می‌کردند، از حاصل ازدواج آنها با انسان موجوداتی تحت عنوان غول (تیتان) پدید می‌آمدند. تیتان‌ها خود اقسامی داشتند. به عنوان نمونه، «هرکول» قهرمان و غول یونان یک چهره نیمه خدا و نیمه انسان دارد، به این مفهوم که قدرتی شبیه قدرت خدا دارد اما مردنی است. نام تیتان دیگری «پرومته» به معنای دوراندیش و نام برادرش «پتی مته» به مفهوم کوته بین بوده است! غرب‌شناسی، سید احمد رهنما

در راس خدایان اولمپی، زئوس، خدای بزرگ یا خدای خدایان، قرار داشت. زئوس از لحاظ زمانی، نخستین خدا به شمار نمی‌رفت. هنگامی که بساط الوهیت ابتدایی در میان یونانیان برچیده شد، زئوس و برادرانش جهان را با قرعه میان خود تقسیم کردند. بر اثر قرعه‌کشی، آسمان به زئوس رسید، و دریاها به پوسیدون، و زیرزمین به هادس. در اساطیر یونانی، جهان مخلوق خدایان نیست. جهان پیش از خدایان وجود داشته است. خدایان در آغاز با یکدیگر آمیختند و انسان را زادند. سپس با زادگان خود، انسان‌ها زناشویی کردند. از این رو آدمیان از نسل خدایانند. خدایان علم و قدرت تام ندارند و، مانند انسان‌ها، فریب می‌خورند و اشتباه می‌کنند. هر خدا قدرت خدایان دیگر را محدود می‌کند و حتی با ‌آنان به معارضه برمی‌خیزد.

تاریخ تمدن ویل دورانت،ج 2، ص 203.

منبع: سلسله مباحث غرب شناسی استاد بلخاری


لینک مطالب مرتبط:

ارزیابى دمكراسى

سلسله مباحث مربوط به حقوق بشر

جامعه مدنى مرادف با مدنیت

گذار از سیطره سكولاریسم

امپریالیسم و رسانه‌های عالمگیر (1)

گوش دادن به بیگانه

چرا باید غرب را شناخت؟