یادگیری های شناختی
همان گونه که مستحضرید اهمیت علم روان شناسی درکشورمان به صورت مدرن آن در چند دهه ی اخیر، بیش از پیش آشکار شده است.
به عبارت دیگر می توان گفت برای حل قسمت عمده ای از مسائلی که بشر امروز با آن روبرو است باید از علم روانشناسی کمک گرفت.
در همین راستا کتاب روان شناسی سال سوم رشته ادبیات و علوم انسانی بیش از یک دهه است که در چرخه ی آموزش کشور قرار دارد. مرکز یادگیری تبیان نیز به منظور یاری رساندن به شما دانش آموزان و دانشجویان عزیز، سلسله مقالاتی را در این ارتباط در نظر گرفته، که امید است مورد بهره مندیتان قرار گیرد.
شرطی شدن کلاسیک و شرطی شدن عامل، شکل های به نسبت ساده ی یادگیری هستند. جاذبه ی اصلی شرطی شدن، توانایی آن در تحقق هدف رفتار گرایانه است، یعنی، بیان رفتار بر حسب رویداد های قابل مشاهده.
برخی روانشناسان ادعا کرده اند که رفتار پیچیده ی انسان، غیر از مجموع رفتار های جزیی است. آن ها معتقدند که شرطی شدن نمی تواند همه ی نمونه هی رفتاری آموخته شده را، حتی در مورد موش آزمایشگاهی، تشریح کند و انواع دیگری از یادگیری را عنوان کرده اند. در میان آن ها می توان یادگیری از راه بینش، یادگیری پنهان و یادگیری مشاهده ای را نام برد.
یادگیری از راه بینش
کهلر روان شناس گشتالت آلمانی، اولین کسی بود که اعلام کرد همه ی انواع یادگیری را نمی توان با شرطی شدن تبیین کرد. او این نظر را، پس از آزمایش هایی اعلام کرد که با شمپانزه ها، به ویژه شمپانزه ای که سلطان می نامید، انجام داد. حیوان یادگرفته بود که برای به دست آوردن موزهایی که در بیرون قفس قرار داشتند، از یک چوب دستی استفاده کند.
سلطان ابتدا سعی می کند تنها با یک چوب موزها را به دست آورد. چون موفق نمی شود، به عقب بر می گردد و دستکاری چوب ها را شروع می کند. پس از مدتی ناگهان بلند می شود و دو چوب کوچک را به یکدیگر وصل می کند و یک چوب دستی دراز می سازد و به وسیله ی آن موزها را به دست می آورد.
کهلر، برای بیان این رویداد، یعنی پیدا کردن ناگهانی پاسخ یک مسأله، اصطلاح بینش را به کار برد. کهلر متوجه می شود که این نوع بینش، به تدریج و به کمک تقویت تمرین ها، آموخته نمی شود. به نظر می رسد که این بینش، وقتی عناصر یک مسأله به طور صحیح کنار هم قرار می گیرند، ناگهان جرقه می زند. در یادگیری از راه بینش، اصل رابطه بین رویداد ها به یکباره کشف می شود نه از راه کوشش و خطا.
یادگیری پنهان
یادگیری پنهان به یادگیری گفته می شود که در لحظه ی یادگیری پاسخی به دنبال ندارد، به عبارت دیگر یادگیری پنهان ظاهرا بدون تقویت آموخته می شود. فرض کنید کودک چهار ساله ای را در فصل زمسنان به بیرون از خانه آورده اید.
کودک اتومبیلی می بیند که روی برف سر می خورد و نمی تواند در سر بالایی جاده حرکت کند، کودک هیچ پاسخی از خود نشان نمی دهد اما، بیست سال بعد، وقتی کودک، صاحب اتومبیل شد، به یاد دارد که در برف و یخبندان اگر بخواهد در سر بالایی رانندگی کنند، احتمالا سر خوردن دارد.
و یا فرضا چنان چه با گروهی از نژاد زرد مواجه شویم در برخورد اول فکر می کنیم همه ی آن ها مثل هم هستند. اما پس از مدتی متوجه می شویم که آن ها تفاوت بسیار زیادی با هم دارند.
احتمالا اروپایی ها هم وقتی ما ایرانی ها را می بینند برای اولین بار فکر می کنند تفاوتی با هم نداریم. اما می دانیم که هیچ دو نفری مگر دوقلوهای همسان مثل هم نیستند. این نوع یادگیری که به ظاهر تقویت به همراه ندارد، یادگیری پنهان گفته می شود.
یادگیری مشاهده ای
بسیاری از روان شناسان معتقدند که ما تعداد زیادی از رفتار های خود را مشاهده ی رفتار های دیگران یاد می گیریم. مشاهده ی اطرافیان و فیلم ها یا نگاه کردن به تلویزیون اطلاعات زیادی در اختیار ما می گذارد. به کمک فیلم ها یا تلویزیون درباره ی سقوط آزاد، سقوط از آبشار، شنا کردن، بالا رفتن از شیب تند، طی مسیر برای گرفتن توپ در بازی فوتبال یا از بین بردن آثار انگشت، حتی اگر آن ها را تمرین نکرده باشیم، دید کلی یی به دست می آوریم.
یادگیری مشاهده ای می تواند بخش عظیمی از یادگیری ما را تبیین کند. این یادگیری با مشاهده ی آشپزی والدین، تمیز کردن خانه، شستن لباس یا تعمیر وسایل خراب توسط آن ها حاصل می شود.
یادگیری مشاهده ی ای رفتار های ساده مثل بازکردن یک اسباب بازی برای بررسی داخل آن از یک سالگی شروع می شود.
یادگیری مشاهده ای زمانی هم که معلم مسایل را روی تخته حل می کند یا زمانی که به زبان خارجی حرف می زند و ما به او نگاه می کنیم یا به حرف های او گوش می دهیم، حاصل می شود. یادگیری مشاهده ای به صورت مکانیکی و از راه تقویت حاصل نمی شود.
ما می توانیم با مشاهده یاد بگیریم بدون آن که کوچک ترین پاسخی نشان دهیم. برای این کار دقت در رفتار دیگران، ظاهرا کافی خواهد بود.