تبیان، دستیار زندگی
خدمت و خیانت روشنفکران گفتارپیشین: روشنفکری در ایران بیمار متولد شد بعد دوره‌ی رضاخان آمد. در این دوره، روشنفکران درجه‌ی یک کشور، از اساتید، از نویسندگان، از متفکرانی که جزو زبدگان روشنفکری بودند، در خدمت رضاخان قرار گرفتند؛...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فراز و فرودِ تاریخ روشنفکری ( قسمت دوم)

خدمت و خیانت روشنفکران



گفتارپیشین: روشنفکری در ایران بیمار متولد شد

بعد دوره‌ی رضاخان آمد. در این دوره، روشنفکران  درجه‌ی یک کشور، از اساتید، از نویسندگان، از متفکرانی که جزو زبدگان روشنفکری بودند، در خدمت رضاخان قرار گرفتند؛ رضاخانی که از فرهنگ و معرفت بویی نبرده بود و دفاع این‌ها از رضاخان، هیچ وجهی نداشت؛ نه باسواد بود، نه فرهنگی بود، نه ملی بود؛ همه ‌می‌دانستند که سیاست‌های انگلیسی‌هاست که اجرا می‌شود. خود روشنفکران می‌دیدند که انگلیسی‌ها رضاخان را آوردند، برکشیدند، به قدرت رساندند، سلطنت او را تقویت کردند، مقدماتش را فراهم کردند، موانعش را نابود کردند و جاده را برای او صاف نمودند. در آن موقع، روشنفکران، ایدئولوگ‌های حکومت کودتایی رضاخانی شدند! هرکاری که او خواست بکند، این‌ها ایدئولوژی و زیربنای فکریش را فراهم می‌کردند و برایش مجوز درست می‌نمودند.

دلم می‌خواهد شما جوانان این دوره، قدری فضای فرهنگی کشورتان را بشناسید؛ چون شماها جزو قشرهای روشنفکری هستید. ببینید کجا قرار دارید، چه بوده و چه شده، و می‌خواهند چه بشود.

من دوست دارم این بحث را، نه به عنوان یک مسئوول، بلکه به عنوان یک روحانی و یک طلبه، و به عنوان کسی که تقریباً همه‌ی جوانیم را در فضای روشنفکری زمان خودم گذرانده‌ام و با خیلی از این چهره‌های معروف روشنفکری ایران، یا از نزدیک آشنا بوده‌ام، یا با آثارشان آشنا بوده‌ام و درست آنها را می‌شناسم- از شاعرشان، نویسنده‌شان، هنرمندشان- مطرح کنم و با شما حرف بزنم. دلم می‌خواهد شما جوانان این دوره، قدری فضای فرهنگی کشورتان را بشناسید؛ چون شماها جزو قشرهای روشنفکری هستید. ببینید کجا قرار دارید، چه بوده و چه شده، و می‌خواهند چه بشود؛ مایلم شما این نکته را توجه کنید.

در دوره‌ی بعد از رفتن رضاخان و بعد از شهریور 20- که حکومت عجیب و غریبی در آن وقت تشکیل شده بود- بخشی از روشنفکران در آن موقع به حزب توده پیوستند؛ که اتفاقاً بعضی از صادق‌ترین اینها بودند که به حزب توده‌ پیوستند؛ اگر چه به شوروی وابسته بودند. آن وقت، خودشان هم اعتراف داشتند؛ همه‌شان هم قبول داشتند که به شوروی وابسته بودند؛ و شوروی‌ها در ایجاد و پشتیبانی اینها نقش داشتند، و این‌ها مثل ستون پنجم شوروی‌ها در ایران عمل می‌کردند.

شما به خاطرات همین "کیانوری" و دیگر رؤسای تودیی‌ها که در جمهوری اسلامی ‌گیر افتادند، نگاه کنید. خاطرات اینها چاپ شده است؛ از پنجاه سال قبل، شصت سال قبل صحبت می‌کنند. با آن‌که اینها شاید همه‌ی حقایق را هم نمی‌خواستند بگویند، اما کاملاً از گوشه و کنار حرف‌هایشان مشخص می‌شود که آن روز حقیقت حزب توده چه بود. درعین حال، باز صادقترین و مخلص‌ترین روشنفکران در همین مجموعه جمع شده بودند؛ یکی از آنها خود " جلال‌ آل احمد " بود، که من در این بحث، از حرف‌های او برای شما نقل خواهم کرد. مرحوم "جلال‌ آل احمد"، جزو حزب توده بود. "خلیل ملکی" و دیگران، هم اول در حزب توده بودند.

من یادم نیست که این حرف را از خودش شنیدم، یا دوستی برای من نقل می‌کرد. سال 47 ایشان به مشهد آمده بود. در جلسه‌یی که با آن مرحوم بودیم، از این حرف‌ها خیلی گذشت. احتمال می‌دهم خودم شنیده باشم، احتمال هم می‌دهم کسی از او شنیده بود و برای من نقل می‌کرد. می‌گفت: ما در اتاق‌های حزب توده، مرتب از این اتاق به آن اتاق جلو رفتیم- منظورش این بود که مراحل حزبی را طی کردیم- به جایی رسیدیم، دیدیم که از پشت دیوار صدا می‌آید؛ گفتیم آن جا کجاست، گفتند این جا مسکو است؛ گفتیم ما نیستیم؛ برگشتیم. یعنی به مجرد این که در سلسله مراتب حزبی احساس کردند که این وابسته‌ی به خارج است، گفتند که ما دیگر نیستیم؛ بیرون آمدند، و با "خلیل ملکی" و جماعتی دیگر، نیروی سوم را درست کردند؛ مخلص‌ها آن جا بودند. این دوره، تا حدود دوران "دکتر مصدق" و بعد  28 مرداد 1332  ادامه یافت.

بعد از 28 مرداد، از لحاظ نشان دادن انگیزه‌های یک روشنفکر در مقابل یک دستگاه فاسد، سکوت عجیبی در فضای روشنفکری هست. خیلی از کسانی که در دهه‌ی 20 مورد غضب دستگاه قرار گرفته بودند، در دهه‌ی 30 به همکاران مطیع دستگاه تبدیل شدند! "آل احمد" در کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران، از همین روشنفکری دهه‌ی 30 حرف می‌زند. "آل احمد" این کتاب را در سال 43 شروع کرده، که تا سال 47 ادامه داشت. سال 47 که "آل احمد" به مشهد آمد، ما ایشان را دیدیم. به مناسبتی صحبت از این کتاب شد، گفت مدتی است به کاری مشغولم؛ بعد فهمیدیم که از سال 43 مشغول این کتاب بوده است. او از ما در زمینه‌های خاصی مطالبی می‌خواست، که فکر می‌کرد ما از آنها اطلاع داریم. آن‌جا بود که ما فهمیدیم او این کتاب را دارد می‌نویسد. این کتاب بعد از فوتش منتشر شد. آن کتاب، کتابی نبود که در رژیم گذشته اجازه‌ی پخش داشته باشد؛ کتاب صد درصد ممنوعی محسوب می‌شد و امکان نداشت پخش بشود. ‌

البته در این‌جا آل احمد مواضع خیلی خوبی را اتخاذ می‌کند؛ امّا در عین حال شما می‌بینید که همین "آل احمد " معتقد به مذهب و معتقد به سنت‌های ایرانی و بومی و شدیداً پابند به این سنت‌ها، و معتقد به زبان و ادب ‌فارسی، و بیگانه‌ی از غرب و دشمن غرب‌زدگی، باز درباره‌ی مسایل روشنفکری، در همان فضای روشنفکری غربی فکر کرده، تأمل کرده، حرف زده و قضاوت نموده است . این که می‌گویم روشنفکری در ایران بیمار متولد شد، معنایش همین است. تا هرجا هم ادامه پیدا کرده، بیماری ادامه پیدا کرده است.

حالا این بیماری چه بود؛ یعنی کجا بروز می‌کرد؟ این را از زبان "آل احمد" برای شما ذکر می‌کنم. آل‌ احمد در مشخصات روشنفکر می‌گوید: یکی از مشخصات، مشخصات عوامانه‌ی روشنفکر است. او می‌گوید معنای «عوامانه» این نیست که عوام، روشنفکر را این‌گونه تصور می‌کنند؛ بلکه خود روشنفکر هم گاهی همین‌طور فکر می‌کند. این خصوصیات سه تاست: اول، مخالفت با مذهب و دین- یعنی روشنفکر لزوماً بایستی با دین مخالف باشد!- دوم، علاقه‌مندی به سنن غربی و اروپا رفتگی و این‌طور چیزها؛ سوم هم درس خواندگی. این دیگر برداشت‌های عامیانه از روشنفکری است؛ ممیزات روشنفکر این است. یعنی اگر کسی متدین شد، چنانچه علامه‌ی دهر باشد، اول هنرمند باشد، بزرگترین فیلسوف باشد؛ روشنفکر نیست! بعد می‌گوید این سه خصوصیتی که برداشت عامیانه و خصوصیات عامیانه‌ی روشنفکری است، در حقیقت ساده‌شده‌ی دو خصوصیت دیگری است که با زبان عالمانه یا زبان روشنفکری می‌شود آنها را بیان کرد. یکی از آن دو خصوصیت، عبارت است از بی‌اعتنایی به سنت‌های بومی و فرهنگ خودی- که این دیگر بحث عوامانه نیست؛ این حتمی است- دیگری، اعتقادی به جهان‌بینی علمی، رابطه‌ی علمی، دانش و قضا و قدری نبودن اینها؛ مثال‌هایی هم می‌زند.

این در حالی است که در معنای روشنفکری ساخته و پرداخته‌ی فرنگ- که اینها آن را از فرنگ گرفتند و آوردند- به هیچ وجه این مفهوم و این خط و جهت و این معنا نیست؟ یعنی چرا باید یک روشنفکر حتماً به سنت‌های بومیش بی‌اعتنا باشد؛ علت چیست؟ روشنفکری، عبارت است از آن حرکتی، شغلی، کار و وضعی که با فعالیت فکر سر و کار دارد، روشنفکر، کسی است که بیشتر با مغز خودش کار می‌کند، تا با بازویش؛ با اعصاب خودش کار می‌کند، تا با عضلاتش؛ این روشنفکراست. لذا در طبقات روشنفکری که سپس در فصل‌های بعدی کتابش ذکر می‌کند، از شاعر و نویسنده و متفکر و امثال اینها شروع می‌کند، تا به استاد دانشگاه و دانشجو و دبیر و معلم و روزنامه‌نگار- که آخرین آنها روزنامه‌نگار و خبرنگار است- می‌رسد.

ادامه دارد...

منبع: سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان دانشگاه تهران