تبیان، دستیار زندگی
وقتی پیش حاج آقا مداحی می کردم هیچ وقت رو به جمعیت ننشستم همیشه پشت سر ایشان می نشستم جوری که بتوانم حاج آقا را هنگام روضه خواندن ببینم و برایم خیلی صحنه های زیبایی بود چون حاج آقا به شدت اهل بکاء بودند و مثل یک هیئتی گریه میکردند تمام صورتشان پر اشک می ش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مو را از ماست می‌کشند

آیت الله تهرانی

وقتی پیش حاج آقا مداحی می کردم هیچ وقت رو به جمعیت ننشستم همیشه پشت سر ایشان می نشستم جوری که بتوانم حاج آقا را هنگام روضه خواندن ببینم و برایم خیلی صحنه های زیبایی بود چون حاج آقا به شدت اهل بکاء بودند و مثل یک هیئتی گریه میکردند تمام صورتشان پر اشک می شد و سرخ می گشت .

حال که عالم ربانی حاج آقا مجتبی تهرانی به عالم باقی سفر کرده است، برای شناخت بهتر ایشان گفتگوی میثم مطیعی از مداحان اهل بیت (عضو هیات مۆسس و اولین مدیر عامل موسسه حفظ و نشر آثار آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی) را در مورد ایشان تقدیمتان می کنیم:

کار برای اهل بیت(ع) حساب و کتاب دارد و گم نمی شود

یکبار می خواستند این را بگویند که کار برای اهل بیت حساب و کتاب دارد و گم نمی شود و ریزش را حساب می کنند و درست است که فضل اهل بیت و عنایت خدا است اما کار کردن برای اهل بیت حساب و کتاب دارد. به همین مناسبت خاطره ای از یکی از دوستانشان برای حقیر نقل کردند:

مرحوم میرزا علی آقا سعیدیان از دوستان ایشان و از اهل علم بود. در مسجد حاج ابوالفتح نماز می خواند. ایشان فرمودند: نور به قبر ایشان ببارد. خود آمیرز علی آقا برای من نقل می کرد و واسطه ندارد. حاج آقا به نقل از مرحوم سعیدیان فرمودند:

که دهه محرم و روز عاشورا بود و ما روضه داشتیم و شب آخر اطعام کرده بودیم.

من خواب دیدم کسانی که نسبت به امام حسین (ع) عرض ارادت کرده‌اند در یک صف ایستاده اند و هر کسی می آید یک نفر نشسته و به یک نفر به او می‌گوید بنویس! مثلاً این مقدار قند، نان، شکر و تمام مخارجی را که طرف برای جلسات امام حسین(ع) کرده بود را صورت بر می‌داشتند.

آقای سعیدیان می‌گوید نوبت من شد و رفتم جلو و آن فرد گفت: بنویس اینقدر برنج، روغن، لپه و...  و 8 مثقال زعفران و در اینجا آقای سعیدیان گفته است که من ده مثقال داده‌ام و دوباره آن شخص گفت"بنویس 8 مثقال زعفران" و ایشان اعتراض می کندکه "10 مثقال زعفران.

من خودم خریدم ده مثقال خریدم" و ایشان گفتند "نه 8 مثقال بوده همین که گفتم را بنویس" و بعد می‌گوید: من فردا از خواب بیدار شدم و حاج خانم را صدا کردم گفتم این زعفران هایی که من به تو برای روضه دادم همه‌اش مصرف شد؟ خانم میرزا علی آقا گفته بود: نه، دو مثقال آن را نگه داشته‌ام، گفتم برای خودمان بماند.

بعد از آن حاج آقا مجتبی به من گفتند مو را از ماست می‌کشند. کار حساب و کتاب دارد. و تکیه‌شان هم روی اخلاص بود که باید اخلاصتان را برای اهل‌بیت (ع) زیاد کنید. بدون خلوص هیچ فایده ندارد.

عاشق این بودم که در محضر ایشان بخوانم

یک مدت شکی به جانم افتاده بود و همه به من می گفتند که مجلس اهل‌بیت(ع) است، چرا هر جا دعوتت می‌کنند تو قبول نمی‌کنی؟ هر جا هم می خواهند دعوت کنند. چون مراسم معنوی است برای مثال می گویند یادواره شهداست خودت می دانی و شهدا را دخیل می کنند.

چندین بار هم که گفته بودم نمی آیم چند نفر به من گفته بودند که برو جواب حضرت زهرا(س) را خودت بده. یا مثلا حضرت ابالفضل جوابت را بدهند. و از این سنخ حرفها.

این شد که من شک کردم نکند دارم اشتباه می کنم. چون مداحی شغلم نیست و توفیقی برای من است هفته‌ای فقط یک جلسه می‌روم. یعنی حتی در ایام محرم تا چند سال قبل فقط در دانشگاه امام صادق میخواندم. این چند سال اخیر به جلسه حاج آقا هم می رفتم و بین الصلاتین حدود یک ربع می‌خواندم و سریع بعد از نماز عشا به دانشگاه برمی‌گشتم و برای همین در این چند سال اخیر 2 جلسه شده بود. دانشگاه و جلسه حاج آقا مجتبی.

وقتی پیش حاج آقا مداحی می کردم هیچ وقت رو به جمعیت ننشستم همیشه پشت سر ایشان می نشستم جوری که بتوانم حاج آقا را هنگام روضه خواندن ببینم و برایم خیلی صحنه های زیبایی بود چون حاج آقا به شدت اهل بکاء بودند و مثل یک هیئتی گریه میکردند تمام صورتشان پر اشک می شد و سرخ می گشت و واقعاٌ برایم لذت بخش بود.

 با این که محرم ها خیلی برایم سخت بود چون ساعت 4 با آژانس از دانشگاه حرکت می کردم تا برسم و بخوانم و برگردم ساعت حدود 7 می شد و خیلی وقتم را و انرژی ام را می گرفت اما واقعاٌ با عشق می رفتم که سال گذشته که حاج آقا نماز جماعت را نمی آمدند و فقط برای درس اخلاق با سختی می‌آمدند خیلی انگیزه نداشتم که بروم و خیلی‌ها حتی حسین‌آقا فرزندشان به من گفت حالا حاج‌آقا نیست، جلسه امام حسین(ع) که هست.

نمی خواهم بگویم به عشق حاج آقا می رفتم اما خیلی دوست داشتم ایشان باشند یا برای مثال روزهایی که دفتر مرجعیت ایشان برنامه بود به آقایی که مسئول کارها بود می‌گفتم طوری برنامه‌ها را تنظیم کنید که من می‌خوانم حاج آقا باشند که هم اشکال من را بگیرد و هم من از این توفیق بی‌بهره نباشم که در محضر حاج آقا خوانده باشم. چون واقعاٌ حالات ایشان در توسل عجیب بود و خیلی اهل بکا و توسل بودند.

به هر حال به حاج آقا عرض کردم که این طور شبهه ای برایم پیش آمده و دیگران هم به من اینجوری می گویند که چرا جلسه نمی آیی؟ و من به همه می‌گویم که شغلم مداحی نیست و درس دارم.

ایشان فرمودند: شما وظیفه شرعی‌ات مسائل علمی است. این جلسات جنبه اخلاقی و عاطفی دارد؛ اما تمام اینها محکوم است و حاکم این است که مسائل علمی‌ات نباید فدا شود و هر چه با این منافات داشته باشد، نه.

صریح به تو بگویم که نباید انجام داد و فرمودند بهترین مثال برای تو خودم هستم که اولویت اول من درس خارج ام بود اولویت بعدی جلسات اخلاقم و بعد از آن مسجد. غیر از این هر جا دعوتم می‌کنند. نمی‏روم. اصلاٌ و ابداٌ ؛تعارف ندارم من دنبال تکلیف شرعی‌ام هستم (حاج آقا مجتبی آدم تکلیف بود).

من گفتم که حاج آقا آدم را به حضرت زهرا(س) واگذار می‌کنند و این طوری می‌گویند و ایشان فرمودند: مواظب باش یک چاشنی هایی از نظر عواطف مذهبی می‌زنند. می‌دانند که ما امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) را دوست داریم می خواهند این طوری ما را احساسی کنند، به آن ها بگو من می دانم تکلیف شرعی ام چیست؛ اما اگر وقت اضافه داری برو. ولی همین مقدار کم هم اگر بخواهد مورد قبول قرار بگیرد کافی است و منظور این است که کمیت مهم نیست بلکه کیفیت مهم است. کم هم که باشد ولو این که کم باشد اگر بخواهد قبول شود می شود.

سپس فرمودند این توسلات نمک آش است اما همه آن نمک نمی شود و همه آن هم آش نمی شود. آن چیزی که سیر می‌کند آش است، ولی باید نمک در کنارش باشد.

سپس فرمودند: قبل از انقلاب عده‌ای با سینه زنی و روضه مخالف بودند و از این حرف های جدید می زدند که به جای این که به سینه بزنی به سر دشمنت بزن. خدا شاهد است که من همان موقع هم مقید بودم که در جلسه ام هم مسئله بگویم و هم روضه بخوانم ( کسی را در این سطح از مرجعیت، فقاهت و اخلاق پیدا نمی کنید که این چنین برای اهل بیت روضه خوانی کند و آن را برای خودش افتخار بداند و اصلاٌ خط مقتل خوانی را من از ایشان یاد گرفتم و به حضرت آقا هم این مورد را گفتم)

سپس فرمودند قبل انقلاب روضه را که شروع می کردم عده زیادی بلند می‏شدند و می رفتند؛ اما من عین خیالم نبود و کار خودم را می کردم. بعد از انقلاب دیگر باب شد که 2 یا 3 ساعت سینه می زدند و به من می گفتند که شما هم این طوری کن و من می گفتم نه. من به نحو متعارف توسلم را دارم. سینه می‌زنیم؛ اما به صورت متعارف نه افراط و نه تفریط. هیچ کدام دوام نمی آورد.

یک بار به حاج آقا گفتم که من خط مقتل خوانی را از شما یاد گرفته ام و خیلی سعی می کنم که رعایت کنم و دبیرستانی بودم که به جلسات ایشان می رفتم و می دیدم که ایشان عین متن مقاتل را می خوانند که خیلی برای من جذاب بود و یکی از معجزات بحث های حاج آقا مجتبی این بود که روضه های ایشان ثابت بود و ما روضه ایشان را از بسم الله تا آخرش را به عربی و فارسی حفظ بودیم ولی در اکثر موارد بحثی که ایشان می کرد به روضه اش ارتباط داشت یعنی نتیجه گیری را در روضه می کردند. ملموس کردن بحث و تطبیق بحث در روضه بود.

نه این که بخواهند ارتباط تعمدی بدهند وقتی روضه را می خواندند ما احساس می کردیم دارند مبحثشان را پیاده سازی می کنند.

این طور نبود که حاج آقا به تناسب بحثشان، روضه انتخاب کنند. همه می دانستند که برای مثال شب پنجم یا بیست ونهم ماه رمضان روضه چیست.

روند ثابت بود و حاج آقا ماه رمضان از شهدای کربلا شروع می کردند و بعد می رسیدند به اهل بیت(ع) و بعد به امام رضا(ع)و... ولی این عنایت خدا به ایشان بود.

به ایشان گفتم که مقتل خوانی را از شما یاد گرفتم و کم کم هم این مقتل خوانی خدا را شکر خیلی علاقمند پیدا می‌کند.


منبع: مشرق

تهیه و تنظیم: حق دوست، گروه حوزه علمیه تبیان