عنصر طلایی موفقیت
کامیابی و پیروزی با حسابگری و دوراندیشی حاصل می شود و این دو با کوشش فکر...
در مجموعه ی فعالیتهای آدمی هستند افعالی که عقل آدمی به خودی خود و به قطع نظر از بیانات نقلی یعنی قرآن و روایات می تواند اهمیت و ضرورت آنها را درک کند. به طوری که اگر در متون دینی سفارشی به آنها شده باشد در حقیقت این سفارش تکرار همان درک عقلانی یا تأکید آن خواهد بود لکن در پاره ای موارد آیات و روایات مبارکه به آن درک عقلی جهت می دهند و یا محدوده هایی را که عقل آدمی به تنهایی قادر به ورود در آنها نیست معرفی می کنند و باعث محدودیت آنچه عقل درک شده می شوند و یا برعکس دایره ی درک عقلانی گسترش می دهند به نظر می رسد برنامه ریزی و طراحی برای رسیدن به اهداف و مقاصد و بخصوص رسیدن به اهداف کلان و سرنوشت ساز یکی از آن فعالیتهای بشری است که خود آدمی ضرورت آن را درک می کند حداقل یکی از واژه هایی که در زبان عربی دارای معنای برنامه ریزی است واژه "تدبیر" است با چنین پیش فرضی می خواهیم از میان سخنان مولی الموحدین حضرت علی (علیه السلام) نکاتی را درباره ی برنامه ریزی ارائه نماییم .
اهمیت برنامه ریزی در نهج البلاغه
از آن حضرت منقول است که: «لاعقل کالتدبیر» (1) ؛ هیچ عقلی به مانند برنامه ریزی نیست گرچه تعبیر کوتاه است ولی بسیار پرمغز است چون در بینش اسلامی "عقل" دارای منزلت بسیار بالایی است یک نمونه ی آن آغاز همین حکمت است که می فرمایند: «لامال اعود من العقل» ؛ هیچ یک از دارایی های آدمی سودبخش تر از عقل نیست اگر این دو جمله ی کوتاه را کنار هم ملاحظه کنیم نتیجه این می شود که پرمنفعت ترین توان و دارایی آدمی تدبیر و برنامه ریزی است.
احتمالا از این نتیجه گیری می توان فهمید کسانی که توان برنامه ریزی دارند ولی بدون دلیل به تدبیر امور نمی پردازند چه ضرر بزرگی می کنند مناسب است در اینجا سخن هشدار دهنده ای از امیرالمۆمنین (علیه السلام) نقل کنیم ایشان می فرمایند: فان الشقی من حرم نفع ما اوتی من العقل و التجربة پس همانا بدبخت کسی است که از بهره ی نعمت عقل و تجربه محروم شده است شایان ذکر آنکه از حضرت امیرالمۆمنین (علیه السلام) سخنان رسا و پرمغز دیگری نیز درباره ی اهمیت تدبیر نقل شده است که در اینجا شماری از آنها را به نظاره می نشینیم "ادل شیء علی غزارة العقل حسن التدبیر" "صلاح العیش التدبیر" "التدبیر قبل العمل یۆمن الندم" "التدبیر قبل الفعل یۆمن العثار" (2) ترجمه گونه ای از این جملات حکیمانه چنین است: "روشن ترین دلیل برفراوانی عقل نیکو برنامه ریزی کردن است" "سلامت زندگانی برنامه ریزی است".
هیچ عقلی به مانند برنامه ریزی نیست گرچه تعبیر کوتاه است ولی بسیار پرمغز است چون در بینش اسلامی "عقل" دارای منزلت بسیار بالایی است یک نمونه ی آن آغاز همین حکمت است که می فرمایند: «لامال اعود من العقل» ؛ هیچ یک از دارایی های آدمی سودبخش تر از عقل نیست اگر این دو جمله ی کوتاه را کنار هم ملاحظه کنیم نتیجه این می شود که پرمنفعت ترین توان و دارایی آدمی تدبیر و برنامه ریزی است
آشنایان با زبان عربی می دانند که چه مبالغه و تمجیدی از تدبیر در این جمله کوتاه وجود دارد گویا اصلا تدبیر همان سلامت زندگانی می باشد و این دو با یکدیگر متحد هستند نه آنکه برنامه ریزی علت سلامتی زندگانی است اما ترجمه ی حدیث بعدی: "برنامه ریزی قبل از انجام عمل از پشیمانی جلوگیری می کند" ، "برنامه ریزی قبل از کار از لغزش جلوگیری می کند" از سوی دیگر حضرت علی(علیه السلام) در بعضی از روایات گزارش شده از ایشان هشدارهای قابل توجهی در مورد "برنامه ریزی نادرست" داده اند از جمله فرموده اند: "من ساء تدبیره کان هلاکه فی تدبیره" آنکس که بد، تدبیر می کند نابودیش در برنامه ریزیش است!
یا آنکه فرموده ا ند: "آفة المعاش سوء التدبیر" آفت زندگانی طرح ریزی نادرست است. یا آنکه "سوء التدبیر سبب التدمیر" (3) بدی برنامه ریزی باعث نابودی است غیر از مواردی که در آنها واژه تدبیر به صورت مستقیم به کار رفته است از فرازهایی از سخنان مولای متقیان می توان بایستگی برنامه ریزی و تدبیر را دریافت کرد از جمله حضرت در عهد مالک اشتر خطاب به یار صدیق خود می فرمایند: فضع کل امر موضعه و اوقع کل امر موقعه (4) ؛ هر کاری را در جای و در زمان خودش به انجام برسان.
به نظر می رسد اگر آدمی بخواهد به این فرمایش حضرت امیر (علیه السلام) جامعه عمل بپوشاند در اغلب موارد باید براساس برنامه ریزی و طراحی یعنی همان تدبیر عمل کند تا اینکه در عرصه ی عمل کار متناسب با شرایط را انجام دهد.
یکی دیگر از سخنان مولای متقیان که به صورت غیر مستقیم می تواند گویای اهمیت برنامه ریزی باشد توصیه های آن حضرت به حسابگری و دور اندیشی است.
چنین به نظر می رسد که عمل کردن به این سفارش حکیمانه نیز بسان مورد قبلی در مواقع نه چندان کمی وابسته ی به طراحی و تدبیر بوده باشد با یکدیگر بعضی از توصیه ها را مرور می کنیم در نهج البلاغه نقل شده که فرمودند: «الظفر بالحزم والحزم با جالت الرأی» (5) یعنی کامیابی و پیروزی با حسابگری و دوراندیشی حاصل می شود و این دو با کوشش فکر چنانچه در جای دیگری می فرمایند: و ثمرة الخرم السلامة: محصول حسابگری و دوراندیشی سلامت است.
یعنی از آنجا که بندگان خدا به در نظر گرفتن اسباب از یک سو و از سوی دیگر به عدم تکیه کردن برآنها و توکل کردن برخداوند امر شده اند لذا حضرت یعقوب (علیه السلام) در جمله ی اول که فرمود "لاتدخلوا ..." براساس تدبیر و حسابگری به فرزندان خود امر کرد که از یک باب داخل مشوید اما سپس از اعتماد براسباب و تدبیر خود رویگردان شد و فرمود: "و ما اغنی ...." که یعنی من هیچ کاره ام
ظاهرا منظور آنستکه حسابگری آدمی را از آسیب های کاری که انجام می دهد ایمنی می بخشد پس ازذکر این روایات و در پایان این نوشتار کوتاه اشاره به نکته ای بسیار اساسی ضروری به نظر می رسد و آن اینکه برطبق آموزه های عمیق واصیل اسلامی انسان مۆمن و خداشناس در هیچ مرحله ای نباید از اتکاء و توجه به پروردگار عالم غافل باشد و بلکه باید فقط متوکل و متوجه به آن حی قیوم باشد.
بنابراین تدبیر و برنامه ریزی نباید آدمی را به خود اتکایی زائد بی جا و موهوم دچار کند مناسب است حسن ختام این مقاله را عباراتی از علامه مجلسی – رضوان الله علیه – قرار دهیم ایشان این عبارت را ذیل قسمتی از آیات شریفه ی مربوط به داستان حضرت یوسف (علیه السلام) فرموده اند روشن است که موضوع این مکتوب تفسیر آیات مربوطه نیست بلکه فقط قسمتی را از سخن مرحوم علامه مجلسی نقل می کنیم که مناسب این مقاله است ایشان در ذیل فرمایش حضرت یعقوب (علیه السلام) به پسرانشان که فرمودند: و قال یا بنی لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقه و ما اغنی عنکم من الله من شیء (6) ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون (6)
گفت: فرزندان من! از یک در وارد نشوید بلکه از درهای متفرق وارد گردید (تا توجه مردم به سوی شما جلب نشود) و (من بااین دستور) نمی توانم حادثه ای را که از سوی خدا حتمی است از شما دفع کنم! حکم و فرمان تنها از آن خداست! براو توکل کرده ام و همه متوکلان باید براو توکل کنند (6)
علامه مجلسی می فرماید: "ثم ان العبد لما کان مامورا بملاحظة الاسباب و عدم الاعتماد علیها و التوکل علی الله قال اولا ما یلزمه من الحزم و التدبیر ثم تبرأ عن الاعتماد علی الاسباب" (7) یعنی از آنجا که بندگان خدا به در نظر گرفتن اسباب از یک سو و از سوی دیگر به عدم تکیه کردن برآنها و توکل کردن برخداوند امر شده اند لذا حضرت یعقوب (علیه السلام) در جمله ی اول که فرمود "لاتدخلوا ..." براساس تدبیر و حسابگری به فرزندان خود امر کرد که از یک باب داخل مشوید اما سپس از اعتماد براسباب و تدبیر خود رویگردان شد و فرمود: "و ما اغنی ...." که یعنی من هیچ کاره ام.
حاصل آنکه ما مأمور به تدبیر هستیم ولی از آن مهمتر مأمور به توکل نیز هستیم و فقط پروردگار متعال از اسرار و حکم این دو دستور و تأثیر آن دو در کمال آدمیان آگاه است.
پی نوشت ها :
1- نهج البلاغه (نسخه ی المعجم المفهرس) حکمت 113
2- تصنیف غررالحکم، ص354
3- همان ص354
4- نهج البلاغه، نامه 53 فراز 148
5- همان ، حکمت 48
6-سوره یوسف(علیه السلام) آیه 68 با استفاده از ترجمه حضرت آیت الله مکارم شیرازی
7- بحارالانوار، ج12 ص238-237
سید محمد علی هاشمی رضوانی
بخش نهج البلاغه تبیان