تبیان، دستیار زندگی
یکی بود یکی نبود . یک شب دریا پرازموج شد وطوفانی شد .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ازچشمه تا دریا
چشمه

یکی بود یکی نبود . یک شب دریا پرازموج شد وطوفانی شد .

یک ستاره که سال های سال در آسمان بود و تجربه های زیادی هم داشت  با صدای بلند پرسید:

" ای دریا ! چرا این کارها را می کنی ؟"

دریا گفت :"برای اینکه من قوی ترین آب روی زمین هستم، هیچ آبی از من بزرگ تر نیست ."

ستاره گفت :" تو با یاری و همدستی رودهای کوچک ساخته شده ای، نباید اینقدر مغرور باشی ."

دریا گفت :" دروغ می گویی ، تو از من کوچکتری و از روی حسادت این چیزها را می گویی ."

و با تمسخر ادامه داد : "نکند خوابت می آید و این سروصداها نمی گذارد بخوابی ؟"

ستاره با خونسردی گفت: " اگرازاین خیره سری بیرون بیایی و راه یکی از رودخانه هایی را که به تو می ریزد،بگیری و نترسی، به حقیقت حرف من خواهی رسید."

دریا سینه اش را صاف کرد وگفت: "بسیارخوب! اما اگر حرفت دروغ بود برمی گردم وتو را ازآسمان می کشم پایین وغرقت می کنم."

ستاره خندید و جواب داد:" باشد! قبول دارم."

دریا اطرافش رانگاه کرد و رفت توی یک رودخانه .

رفت و رفت و رفت تا به چند رود رسید .

وارد یکی از رود ها شد .

رفت و رفت و رفت تا به چند جوی باریک رسید .

وارد یکی از جوی ها شد .

رفت و رفت ورفت تا به یک چشمه رسید .

نگاه کرد و دید به بن بست رسیده است . پرسید تو کی هستی ؟

چشمه جواب داد : من مادر تو هستم.

دریا به خودش نگاه کرد ، سرتا پایش را براندازکرد و دید که  یک جوی باریک شده .

اما باز هم مغرورانه گفت: "از این شوخی ها گذشته ، راستش را بگو کی هستی چی هستی ؟"

چشمه خیلی آرام جواب داد : "اگرباور نمی کنی ،به خودت نگاه دیگری بیانداز وهمین راهی راکه آمده ای بگیرو برگرد تا باورکنی ."

دریا گفت : " بسیار خوب ! اما اگر دروغ گفته باشی بر می گردم و تورا از بین می برم."

چشمه خندید و گفت: " باشد ! قبول دارم ."

دریا که حالا یک جوی باریک شده بود چرخی زد و از همان راهی که آمده بود برگشت .

آمد و آمد تا به چند رود رسید .

رودها را پشت سرگذاشت تا به رودخانه رسید ، رودخانه را هم پشت سرگذاشت تا به دریا رسید .

هوا روشن شده بود.

به خودش نگاهی کرد وفهمید که هم ستاره وهم چشمه ،هردو راست می گویند.

دریا از آن روز به بعد هرگاه موج می زند و طوفانی می شود، یاد حرف ستاره و چشمه می افتد و آرام می شود.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: سایت خاله لیلا

مطالب مرتبط:

مداد پرکار

روباه، در یک روز برفی

دکتر کفش

پیرمرد و حیوانات جنگل

مغازه بازی

وحید و خواهر کوچولوش

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.