تلخ عیشی سعدی بیچاره
چه تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی که گر به خنده درآیی جهان شکر گیرد
برای سخنگفتن از طنزآوری سعدی، سر آن ندارم که منابع نظری طنز را ورق بزنم و تعریفهای گوناگون طنز را بازنویسی کنم و از میان انبوهی سخن در باب طنز، یکی را بر دیگری ترجیح دهم که یکبار در مقدمه کتاب «خندمینتر افسانه» در بررسی جلوههای طنز در مثنوی معنوی به اقتضای شیوه پژوهش دانشگاهی از آن مسیر رفتم و به جایی نرسیدم و در نهایت دریافتم مطالعه متن و تامل در ظرایف سخن بزرگانی چون عطار و سنایی و مولانا و سعدی و عبید بهترین راهنماست.
باری، در این فرصت بیش از هر چیز درباره همان «تلخ عیشی» که در بیت آغازین آمد تامل کردهام، چندان که در بررسی جلوههای طنز در مثنوی معنوی نیز دریافتم همه طنزهای ارجمند در نهایت وضع ناگوار انسان در جهان را بیان میکنند:
به حال سعدی بیچاره قهقهه چه زنی
که چاره در غم تو هایهای میداند
«تلخ عیشی سعدی بیچاره» این اصل ماجرای طنزآوری سعدی در غزلهاست. انسان که در جهان پر از تلخی و تناقض و تلاطم، در آرزوی آرامش و خلوت و کامیابی است، برای دستیابی به آرزوهایش، با خوشخیالی میکوشد و اسباب عیش و آرام فراهم میآورد، اما هنگامی که میخواهد با آسودگی از آنچه مهیا ساخته لذت ببرد، توفان میوزد، زلزله میشود، سیلاب میآید، جنگ در میگیرد، محتسب فرا میرسد، رقیب مزاحم میشود، بیماری و فقر و پیری سر میرسد و... ابر و باد و مه و خورشید و فلک همدست میشوند تا نگذارند آب خوش از گلوی بنیآدم پایین برود.
این است که وضعیت انسان در این جهان آمیزهای است از «تلخعیشی» و «بیچارگی».
سعدی به این وضعیت اندوهبار و در عین حال مضحک انسان آشناست و برای رهایی از آن به طنز روی آورده است:
مجلس یاران بیناله سعدی خوش نیست شمع میگرید و نظارگیان میخندند
به گمان من سعدی، از این اندوه بزرگ دو راه گریز یافته است. راه نخست، ایستادن بر بلندای سخن و ترسیم وضعیت مضحک انسان برای تلطیف شرایط و کاستن از هولناکی حادثه با لبخندی که گاه به تلخی میزند و راه دوم، بهرهمندی از لحظههای شتابنده کامیابی و بیاعتنایی به هنجارها و پند و اندرزها و باید و نبایدها، بویژه ستیز با ریاکاران و متظاهران که خود را بیاعتنا به لذات و زیباییها و جاذبههای دنیوی نشان میدهند و در این تنگنای جهان با تنگنظری، زندگی را بر خود و دیگران تلخ میدارند.
دی گفت: سعدیا من از آن توام، به طنز
این عشوه دروغ دگربار بنگرید
هنگامی که غزلها را برای دریافتن طنزآوری سعدی جستجو میکردم، این معنای طنز بیش از سایر معانی در نظرم بود. «عشوه دروغ» تعبیری است مناسب برای آن تصوری که من از طنز دارم.
اهل دروغ و عشوه، سخن را و رفتار را از واقعیت و حقیقت دور میدارند و به این شیوه در پی فریب دیگرانند. در سخن طنزآوران نیز همین دوری از واقعیت دیده میشود، اما نه برای فریب دیگران، بلکه برای خندیدن بر فریبکاری و فریفتن فریبکاران:
خلاف رای سلطان رای جستن
به خون خویش باشد دست شستن
اگر خود روز را گوید شب است این
بباید گفت اینک ماه و پروین
چنان که سعدی درباره «این عشوه دروغ» دیگران را دعوت میکند که به آن بنگرند، در واقع طنزپرداز با تقلید از شیوه فریبکاران و گاه همراهی با ایشان، فضاحت و حماقت آنان را نمایان میسازد و همگان را به تماشا و تامل و تمسخر این مضحکه فرا میخواند.
وقتی سخن از طنزآوری سعدی است، اغلب به گلستان و بوستان اشاره میشود و از غزل سعدی چندان سخنی به میان نمیآید.
من بر آنم که مخاطبان خوکرده با حکایتگویی و تیپسازی برای دریافتن ظرافتهای طنز بیش از هر چیز به نتیجه حکایت توجه دارند و شیوه سخن، کنایات، ارجاعات و اشارات و نکات پوشیده و فضاسازی طنز کمتر مورد توجه ایشان است، حال آن که بسیاری از نمونههای ارجمند طنز با همین هنروریها شکل میگیرد بویژه در شعر سعدی که زیباترین جلوهگریهای ظرفیتها و ظرافتهای زبان را در آن میتوان یافت.
درباره بازنمایاندن طنزآوری در غزل سعدی چند نکته گفتنی است:
1 ـ رابطه عاشق و معشوق گاهی یک نوع شبیهسازی رابطه حاکم ظالم و زیردستان بیچاره است و این شبیهسازی مجالی است برای استهزای رفتار غیرانسانی و ظالمانه حاکمان.
2 ـ حرفهای ضد و نقیض و اظهار ذلت عاشق، بازخواست و تحکم، اغراق در ستایش و نکوهش زیبارویان، اغلب عاری از حقیقت است و نوعی نمایش است برای جلبنظر معشوق به کامجویی.
3 ـ گاهی شرایط عاشق در برابر معشوق خیلی عاجزانه و غیرانسانی است به گونهای که از شدت خواری و درماندگی مضحک مینماید، بویژه وقتی بدانیم همه اینها برای دستیابی به وصال و کامجویی است.
4 ـ عشق، وصال و فراق و همه نشانهها و اشارههای آن که در فرهنگ عارفان و صوفیان حالت تقدس دارد، در بسیاری از ابیات سعدی دستمایه شوخی و مطایبه است. گویا سعدی این جماعت و نمادها و نمایشهای ایشان را چندان جدی نگرفته است.
5 ـ ذکر جزئیات پیکر زیبارویان و توصیف دقیق لحظههای کامجویی در غزل سعدی نوعی ستیز طنزآمیز با مقدسنمایی اهل زهد و پرهیز است.
6 ـ در اعتراض به تزلزل ارزشهای انسانی چون وفا، راستی و پاکدامنی، سعدی با نوعی تجاهل و سادهلوحی رندانه و با لحنی آرام و بیاعتنا از رذایل و ناراستیها سخن میگوید به گونهای که گویا در برابر همه پلیدیها تسلیم شده است. این شیوه در واقع ریشخند بر جامعهای است که حساسیت خود را در برابر پلیدیها از دست داده است.
7 ـ سعدی برای خواص و آشنایان به متون و منابع، در اشارات و کنایات و اصطلاحات و تناسبهای آشکار و نهان طنزی فاخر پدید آورده که ممکن است برای مخاطبان معمولی چندان روشن نباشد.
این چند بیت را از باب نمونه بنگرید:
ای که انکار کنی عالم درویشان را تو ندانی که چه سودا و سر است ایشان را
گنج آزادگی و کنج قناعت ملکیست که به شمشیر میسر نشود سلطان را
طلب منصب فانی نکند صاحب عقل عاقل آن است که اندیشه کند پایان را
**** آن به در میرود از باغ به دلتنگی و داغ و این به بازوی فرح میشکند زندان را 8 ـ گاهی در سخن گفتن از یک موضوع، ناگاه کنایهای میزند به جایی دیگر و بیآنکه در آن نکته توقف کند به سخن اصلی بازمیگردد، اما چون نیک مینگری درمییابی که سخن اصلی همان کنایه گذرا بوده است. 9 ـ سعدی در همه احوال، نگاهی شاد و فرحناک به جهان دارد و با آنکه نسبت به وضع اسفبار انسان در جهان آگاه است، اما دلخوشیها و شادمانیهای ساده و در دسترس را دستاویزی قرار میدهد برای گریز از رنج هستی و لبخندزدن به تلخیها. این است که همه کسانی که دنیا و بازیچههایش را باور کردهاند چندان که بیرحمی، تنگنظری، عیبجویی، حسادت، ریا، بخل و رذایل دیگر را پیشه ساختهاند، دستمایه استهزا و تمسخر قرار میدهد و با خندیدن و خنداندن بر آنها، ناگواری زندگی را به کام آزادگان و رندان گوارا میسازد. منبع: جامجم- اسماعیل امینی