لطیفه های نمکی
*حرف زدن
مشتری رستوران پیشخدمت را صدا زد و گفت: آقا مگر نشنیده اید که حرف زدن موقع غذا خوردن کار زشتی است؟
پیشخدمت جواب داد: بله...شنیده ام.
مشتری گفت: پس چرا این ماهی قرل آلا که برایم آورده اید، لب هایش دارد تکان می خورد؟
*ماشین لباسشویی
مریض گفت: آقای دکتر...لطفاً به من کمک کنید...من هر وقت سوار چرخ و فلک می شوم، صدای ماشین لباسشویی می شنوم!
دکتر، گوش های مریض را معاینه کرد و گفت: نگران نباش جانم... درمان این ناراحتی، خیلی ساده است...هروقت می روی استخر، مواظب باش آب توی گوش هایت نرود! *نمک توی یک رستوران، مشتری عصبانی، پیشخدمت را صدا زد و گفت: من یک سوپ بدون نمک خواسته بودم...چرا این سوپ شور است؟ پیشخدمت گفت:نگران نباشید قربان...این نمک نیست...شوره ی سر آشپز است! *نعلبکی *غذای خوش مزه شادی:خواب دیدم مسافرت هستم. پروانه: من خواب یک غذای خوش مزه را دیدم. شادی: چرا به من ندادی؟ پروانه: چون مسافرت بودی. فرآوری:نعیمه درویشی بخش کودک و نوجوان تبیان منابع:مجله ی رشد،مجله ی سروشمطالب مرتبط: