تبیان، دستیار زندگی
داستان بخشی از انگیزه ی خلاقیتی است که انسان را از انسانیت خویش آگاه می سازد. لطفاً با دید صرفاً اخلاقی به این جمله نگاه نکنید. بیاندیشید، که آگاه شدن از انسانیت، فقط وقوف به خصائل ستوده ی اخلاقی نیست. واقعیت انسان در تقابل خیر و شر است، چه به آن واقف ب
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خلاقیت انسانی و تکرار عادات


داستان بخشی از انگیزه ی خلاقیتی است که انسان را از انسانیت خویش آگاه می سازد. لطفاً با دید صرفاً اخلاقی به این جمله نگاه نکنید. بیاندیشید، که آگاه شدن از انسانیت، فقط وقوف به خصائل ستوده ی اخلاقی نیست. واقعیت انسان در تقابل خیر و شر است، چه به آن واقف باشد و یا خود را به فراموشی بزند.

خلاقیت انسانی و تکرار عادات

داستان، غریزی ترین هنر بشر است. به عبارت دیگر، اصیل ترین هنرها، داستان است و بدون تردید پیش از هر هنر دیگری شکل گرفته است. البته در برخی نظریه ها، نقاشی را اصیل تر فرض می کنند. اما در توجیه و پذیرفتن پیشرو بودن داستان، چنین گفته اند:  مادامی که کلمه خلق نشود، انتقال معنی و اندیشه قابل تصور نیست و نقاشی هم نوعی زبان تصویری همین اندیشه است.

انسان های نخستین، وقتی شب ها کنار آتش می نشستند و از تجربه های هر روزه یشان، برای هم می گفتند، در واقع داشتند داستان  را می آفریدند. این تجربه های هر روز ، دستخوش ترس ها ، آرزوها و تمایلات درونی و شخصی بوده است  و همین امیال و آرزوها و ترس ها، خیال و وهم و در نتیجه منجر به آفرینش داستان شده است.

همین امروز هم، برای بسیاری از نویسندگان پیشرو به جای مراجعه به متون گذشته و بررسی ادواری هنر داستان نویسی، وقایع شخصی، گزارشات روزنامه ای و ادبیات رایج مردم، محلّ شکل گیری داستان است. در عین حال برای ارتباط بخشیدن به این وقایع و گزارشات و زبان معیار مردم زمانه ، باید  به غرایز، فطرت و روان شناسی همان آدم ها مراجعه کرد.

اگر هنر داستان نویسی قصد ادامه ی حیات دارد، اگر می خواهد این زندگی، با بدن ورزیده و چهره ی بشاش ، مداومت داشته باشد، باید از مردم زمانه اش باشد،  نه این که نسخه ای برای مردم .

حتی رۆیاها و سمبل هایی که نویسندگان بزرگ برای اولین بار مبدع آن بوده اند، در ما به ازاء روحی و اجتماعی مردم زمانه یشان تعریف شده است و به جهت فهم اجتماعی، همه گیر شده اند و یا دست کم تأثیر گذار بوده اند.

بینوایان ویکتور هوگو، مسخ کافکا، جنگ و صلح تولستوی، صد سال تنهایی مارکز، هزار توهای بورخس، هملت شکسپیر، تربیت احساسات فلوبر، مرگ پیشه ور میلر، ژاک قضا و قدری دیدرو و ...  به جهت ملتزم بودن به همین قاعده، جهانی شده اند. جهانی شده اند و خارج از تعاریف تقویم هاو تاریخ ها قرار گرفته اند.

بینوایان هوگو، بی آن که قصد روایت تاریخ را داشته باشد و یا این که به جامعه شناسی مستقیمی دست بزند، هر دو هدف را نشانه می گیرد. واقعیت آدمی های بینوایان، وقوف به همان انسانیت است.( انسانیت به معنای کمال گرایش مد نظر نیست)

آمار دقیقی از اجراهای هملت وجود ندارد، اما هنوز پرمخاطب ترین نمایش ها، هملت است. هملت در یک تم خاص خلاصه نمی شود. خیانت، تنهایی، دسیسه، حرص و طمع، غرور، عشق، دوستی و وفاداری، تردید و داوری های غلط، را به عنوان تم اصلی هملت می توان برشمرد.

انسانیت، همان واقعیتی ست که جریان دارد. اتفاق می افتد، قضاوت می شود و دوباره و چندباره و صد افسوس که همه باره، تکرار می شود.

برخی هملت شکسپیر را بهترین اثر ادبی و نمایشی می دانند. دلایل زیادی برای این نکته می توان ذکر کرد. اما حسی ترین وجه شاید این باشد که بعد از گذشت نزدیک به پانصد سال، هنوز انسان ها از خواندن هملت و یا دیدن اجرایش بر روی صحنه شگفت زده می شوند.

آمار دقیقی از اجراهای هملت وجود ندارد، اما هنوز پرمخاطب ترین نمایش ها، هملت است. هملت در یک تم خاص خلاصه نمی شود. خیانت، تنهایی، دسیسه، حرص و طمع، غرور، عشق، دوستی و وفاداری، تردید و داوری های غلط، را به عنوان تم اصلی هملت می توان برشمرد.

اما به واقع هملت این همه هست و نیست. هملت خود انسان است، با همه ی توانایی ها و ناتوانی هایش. اگر امروز نویسنده ای بخواهد، همه ی این تم ها را در داستانش بگنجاند، قطعاً هفت بیجاری می سازد که خوش آیند همه ی هاضمه ها نخواهد بود. برای نویسنده های قرن معاصر، بیش از آن که رابطه ی رایج میان آدم های زمانه،  الگوی جهان داستانی باشد، تغییر در نظام داستان نویسی گذشتگان فراروی قرار می گیرد. حتی نوآوری ها هم نوعی فاز متقابل در آثار کلاسیک است.

بدون تردید، اگر نویسنده ای فقط انسانیت مردم زمانه اش را روایت کند، به همان منزلت قدما خواهد رسید. روایت انسانی که در کمال گرایی اش، روایت نشود.  واقعیت انسان امروز، همین حالی است که در جریان است.

مجتبی شاعری

بخش ادبیات تبیان