تبیان، دستیار زندگی
در مقاله گذشته، به شرح احوالات جامعه معاصر و روند شکل گیری هنر پسامدرن پرداختیم. در این مقاله ادامه مطلب را پی می گیریم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنر پسامدرن و عکاسی(2)


در مقاله گذشته، به شرح احوالات جامعه معاصر و روند شکل گیری هنر پسامدرن پرداختیم. در این مقاله ادامه مطلب را پی می گیریم.

هنر پسامدرن و عکاسی(2)

مفهوم سبک هنر پسا مدرن از نظر سبک شناختی

اگر بتوان از نظر سبک شناختی ، مفهوم سبک هنر پسامدرنیستی را بررسی کنیم ، کار هایی خاص به عنوان آثاری اساسا پسامدرنیستی مطرح می شوند.در این میان مفهوم هنر التقاطی یا سر هم کردن اثر هنری از چندین منبع مختلف ، پیشاپیش همه قرار دارد.

هنر التقاطی می تواند به شکل های زیادی موجود می باشد ؛ به عنوان مثال : لزوما به این معنا نیست که شخص باید منابع کارش را ترکیب کند ، هر چند که رابرت راوشنبرگ را به خاطر نقاشی های ترکیبی اش در دهه 1950 و فتو کلاژهایش در اوایل دهه 1960، یکی از بانیان هنر پسا مدرنیست نامیده اند.

رابطه عکاسی پسا مدرنیستی برخاسته از جهان هنر

مدرنیسم در عکا سی

برای آشکار ساختن رابطه میان عکاسی پسا مدرنیستی برخاسته از جهان هنر و آنچه برخی احساس می کنند پیشینه عکاسی پنهان است، ضروری است به بررسی چیزی بپردازیم ، برای این منظور باید مدرنیسم در عکاسی را تعریف کرد.

مدرنیسم در عکاسی ، نوعی از زیبایی شناسی قرن بیستم است که مفهوم عکاسانه را تصدیق و قضاوت های انتقادی خود را درباره اجزای سازنده یک عکس خوب ، بر اساس آن پایه گذاری می کند.عکاسی تحت لوای مدرنیسم ، به شکلی که طی قرون کنونی گسترش یافت ، هنری منحصر به فرد و دارای توانایی های توصیفی و قابلیت واقع نمایی ای بود که از تواناییهای نقاشی، پیکر تراشی ، هنر های چاپی یا هر رسانه دیگری فراتر می رفت.مدرنیسم در هنر های بصری ، بر این باور ارزش قائل شد که نقاشی درباره نقاشی باشد ، و عکاسی درباره عکاسی.خلاصه آن دو گرایش ،یکی ناب گرایی آمریکایی آلفرد استیگلیتز و دیگری فرمالیسم تجربی اروپایی موهولی ناگی برای پرورش مفهوم عکاسانه ، هم پیمان شدندو مدرنیسم در عکاسی آمریکایی را شکل دادند.

ناگهان چنین به نظر می رسید که هنرمندانی که هیچ گونه سر سپردگی ، به این سنت نداشتند، از عکس ها استفاده می کنند و حتی نسبت به عکاسان سنتی ، توجه بیشتری را به خود جلب می کنند.کسانی چون راوشنبرگ ،اد روشا، لوکاس ساراماس ، ویلیام وگمن ، دیوید هکستن ، رابرت کامینگ، برند و هیلا بکر ، دیوید هاکنی و ... که به نظر نمی رسید هیچ گاه عکاسی را به عنوان یک رسانه جدی بگیرند ، از آن در کار خود بهره گرفتند یا یکسره و فقط از آن استفاده می کردند.

سنت عکاسانه در خلال تجربه مدرنیستی والا یا متاخر خود ، حساسیت پست مدرن را به همراه دارد ، این انطباق ، نه فقط در عکاسی بلکه در سنت نقاشی و پیکر تراشی نیز خود را نشان می دهد.برای مثال ، می توان آثار دهه 1950 و 1960 راوشنبرگ ، پسامدرن متقدم ، یا حتی جنبه هایی از هنر پاپ مانند نقاشی های چاپ سیلک و متکی بر عکس اندی وارهل را نیز با همین دیدگاه پذیرفت.

بخش اعظم هنر دهه 1980 و بالا خص آنچه پسا مدرن خوانده می شود ، آگاهانه بدنبال تضعیف و تغییر معیار ها و آرمان های هنری پیشینیان بلا فصلش بود. البته این نوع طرد گذشته بلا فصل ، سابقه ای طولانی دارد ؛ فرزندان عصیانگر ، نیکان نقاش پیشه شان را بر اساس قانون ادیپی ، برای قرن ها به باد انتقاد گرفته اند. این ویژگی هنر مدرن است همان طور که مشخصه هنر پست مدرن نیز هست ، اما آنچه هنر دهه 1980 را متفاوت می سازد این است که به نظر می رسد نه تنها فقط نقطه مقابل هنر مدرن ، بلکه همچنین در برابر تمام سنت دیرینه فرهنگ والا و بنیان هایش ایستاده است و نه تنها این سبک هنر بلکه قلمرو آن را نیز زیر سوال می برد.آنچه فرهنگ توده عامه نامیده می شود ، مدت هاست که از اندیشه زیبایی شناسی جدی طرد شده است.این فرهنگ هر زمان که قصد ورود به گفتمان هنری را داشت ، اصطلاحاتی مانند کیچ آن را بی اثر و منزوی می کرد.

مدرنیسم در ژاسی ، نوعی از زیبایی شناسی قرن بیستم است که مفهوم ژاسانه را تصدیق و قضاوت های انتقادی خود را درباره اجزای سازنده یک ژس خوب ، بر اساس ن پایه گذاری می کند.ژاسی تحت لوای مدرنیسم ، به شکلی که طی قرون کنونی گسترش یافت ، هنری منحصر به فرد و دارای توانایی های توصیفی و قابلیت واقع نمایی ای بود که از تواناییهای نقاشی، پیکر تراشی ، هنر های چاپی یا هر رسانه دیگری فراتر می رفت.مدرنیسم در هنر های بصری ، بر این باور ارزش قائل شد که نقاشی درباره نقاشی باشد ، و ژاسی درباره ژاسی

بنا به دلایل شناخته شده ، عکس ها نیز از سرنوشت مشابهی  در عذاب بودند ، اما در آغاز دهه 1960، به لطف هنرمندانی چون اندی وارهول ، فرهنگ عامه تبدیل به سوژه ای با شیوع قابل توجه در هنر معاصر گردید.

عجیب نیست اگر عکاسی به میدان آمد تا نقش فزاینده ای در این عرصه بازی می کند ، چراکه هم نشانه و هم نمادی از فراوانی تصاویر در فرهنگ رسانه های هماهنگی ،تولید انبوه و باز تولید انبوه است.تمام عکاسی پسامدرن و تمام هنر پسا مدرن ، با مفاهیم سنتی ارزش زیبایی شناسی سر ناسازگاری دارد.برای بعضی این مفهوم محرک است و برای بعضی دیگر، نا مفهوم. همچنین کاربردهای پسامدرنیستی عکاسی ، خارج از قرارداد های عکاسی هنری قرار دارد. قرارداد های عکاسی هنری که آلفرد استیگلیتز ، ماینور وایت ، و جان ساروفسکی اشاعه دادند ،برای هنرمندان علاقه مند به تصاویر عکاسی به مثابه بازنمایی های فرهنگی ، معنایی ندارد.

در عوض آن ها ، والتر بنیامین ،رولان بارت ،ژاک لاکان ، ژاک دریدا و ژان بودریار را سر مشق خویش قرار دادند. تراکم مفهومی ، تصنع ، جنبه نمایشی بارز عکاسی هنری دهه 1980 ، صرفا نشانه هایی از تفاوتی عمیق تر است:عکس ها چندان به عنوان پنجره های شفافی رو به جهان به نظر نمی رسند ، بلکه همچون شبکه ای پیچیده اند که فرهنگ به هم تنیده است.

کاربرد وسیع و طولانی مدت عکاسی توسط رسانه های دیرینه تر نقاشی و طراحی آن قدر جامع بیان شده که نیازی به تکرار ندارد . کوربه ، دلاکروا ، مانه ، دگا و سزان که تصور می کردند ، نوسانات نوری عکاسی کاملا برای عصر صنعتی شدن ، شهر نشینی و فرو پاشی رو به رشد مناسب است ، در جستجوی مفاهیم نوین نمایش ، آن را زیر و رو کردند.

با اعلام اختراع عکاسی به سال 1839 توسط داگر ، آرمان علمی پرسپکتیو تک نقطه ای کاملا تحقق یافت .هنرمندان یا باید تحت الشعاع دوربین قرار می گرفتند ( که قاعدتا ، حداقل تا زمانی که فتورئالیستها از راه برسند ایده خوشایندی نبود) یا باید تا حدی رها از بار بازنمایی" عینی" ، مشاهده مستقیم را انتخاب می کردند ( که از دید امپرسیونیست ها ، شرط ضروری هنر بود) .این حداقل تصور رایج از تاثیر عکاسی بر نقاشی و طراحی است و به خوبی علت تقدیس نقاشی انتزاعی در قرن بیستم را تشریح می کند.

بخش هنری تبیان


منبع: اندی گراند برگ ، بحران واقعیت ، ترجمه مسعود ابراهیمی مقدم و مریم لدنی