تبیان، دستیار زندگی
عباس تربن، شاعر، نویسنده و روزنامه نگار کودک و نوجوان ، متولد سال ۱۳۶۱ و اهل تهران است. سال ها عضو کانون پرورش فکری بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شوخی خیلی باحال تر از جدی است!
عباس تربن

گفت و گو با عباس تربن، شاعر و طنزپرداز

عباس تربن، شاعر، نویسنده و روزنامه نگار کودک و نوجوان ، متولد سال 1361 و اهل تهران است. سال ها عضو کانون پرورش فکری بود.

 از او تا کنون چندین کتاب شعر با نام‌های : «عشق‌های لنگه به لنگه» (انتشارات پیدایش)، «ایستگاه لاغری» (نشر شهر) ، «ماه روی صندلی» (کاانون پرورش فکری)، «یک بستنی و پنج زبان» (نشر قو)، «این مگس وزوزو» (امیرکبیر) ، «سوت سکوت» (نشر قطره) منتشر شده است. همچنین کتاب دیگری با عنوان «زندگی ترک موتورسیکلت» که خاطرات روزانه‌ی یک موتورسوار است توسط نشر «هزاره‌ی ققنوس»در قالب نثر از وی منتشر شده است.

سیدعباس تربن در سیزدهمین جشنواره ی کتاب سال «سلام» برای مجموعه شعر نوجوانانه ی «ماه روی صندلی» جایزه گرفت

«عباس تربن» شاعر برگزیده ی جایزه ی کتاب سال سلام در بخش شعر نوجوان است. او درباره ی شاعر شدنش می گوید: «شاعر شدن از آن کارهایی است که معمولا نمی شود برایش برنامه ریزی کرد. من هم برای شاعر شدن برنامه ریزی نکردم و مثل کسی که غرق می شود، ناگهان دیدم در شعر غرق شده ام!»

سیدعباس تربن در سیزدهمین جشنواره ی کتاب سال «سلام» برای مجموعه شعر نوجوانانه ی «ماه روی صندلی» جایزه گرفت.

شاعر شعرهای نوجوان از نخستین روزهای شاعر شدنش می گوید: «شاید نشود به نخستین چیزهایی که من با نام شعر نوشتم واقعا نام شعر داد; اما نخستین تجربه های من در سرودن شعر به سال سوم راهنمایی برمی گردد. بعدها با تمرین بیش تر و پشتکار، شعرهای بهتری سرودم و باید بگویم که شعر به فکر و روحیه ی من نزدیک تر است و یکی از حوزه هایی است که در آن استعداد بیش تری دارم و موفق ترم.»

* شما در نوجوانی عضو کانون پرورش فکری بوده اید. کمی از آن دوره و خاطراتش بگویید.

ـ بله. من در دوره ی راهنمایی عضو مرکز شماره 29 کانون بودم. بعد اثاث‌کشی کردیم و به منطقه‌ی دیگری رفتیم. در آن جا مدتی عضو مرکز شماره 6 و هم چنین تا پایان دوره ی دبیرستان، عضو مکاتبه ای مرکز آفرینش های ادبی کانون  بودم که در آن زمان خانم «سودابه امینی» نامه هایم را پاسخ می دادند.

خاطره های خوب از کانون زیاد دارم. در نوجوانیِ من، کانون حال و هوای دیگری داشت. به نظرم کانون آن ‌زمان، نسبت به الان شاداب تر و زنده تر بود. راستش در خانه ی ما جز چند کتاب پراکنده که معمولاً در همه‌ی خانه ها هست و هیچ وقت خوانده نمی شود، کتاب دیگری نبود. اما در کانون مجموعه‌ی مختلفی از کتاب ها بود که تأثیر زیادی در جذب من به مطالعه داشت. من در کانون ساعت ها کتاب می خواندم و در فضای آن غرق می شدم. یکی از کتاب هایی که خیلی دوست داشتم ـ و هنوز هم به خاطر دارم ـ سه‌گانه‌ی جان کریستوفر «کوه‌های سفید»، «شهر طلا و سرب» و «برکه‌ی آتش» بود. برای ما که در آن زمان دنیایمان هیچ چیز جذاب و هیجان‌انگیزی نداشت، فضای فانتزی، ماجراجویانه و علمی‌تخیلی این کتاب ها خیلی جذاب بود.

*اولین شعرتان کی و کجا چاپ شد؟

ـ درست به خاطر ندارم، ولی فکر می‌کنم در صفحه ی کودک و نوجوان روزنامه‌ی رسالت بود.

*چه شد که به شعر طنز گرایش پیدا کردید؟

ـ من شعرهای جدی هم زیاد سروده‌ام که البته آن ها را کم تر چاپ کرده‌ام؛ اما شاید چون بیش تر آثار منتشر شده ی من طنز است، بیش تر با شعر طنز شناخته شده ام. واقعیت این است که خانواده ی ما، خانواده ای خشک و بی اتفاقی بود. طنز، راه گریز من از این فضای خیلی جدی بود . درواقع من قبل از این که سراغ نوشتن بروم، طناز بودم و کلاً زیاد شوخی می کردم؛ آن‌قدر که گاهی مادرم را عصبانی می کردم و شورش را در می‌آوردم . اما همه به شوخی های من می خندیدند و برایشان جالب بود. هرچه جلوتر رفتم، دیدم راه گریزی از طنز ندارم و به عبارتی به این نتیجه رسیدم که شوخی خیلی باحال تر از جدی است! همه ی ما از همنشینی با آدم های شوخ طبع بیش تر لذت می بریم تا افراد اطوکشیده و جدی!

البته این را هم بگویم که لحظاتی که لازم است در کارم جدی باشم ، خیلی جدی هستم. مخصوصاً وقتی فشار کاری بالا باشد، حتی ممکن است بداخلاق هم بشوم!

 *سرودن شعر طنز مشکل تر است یا شعر جدی؟

ـ نمی شود مقایسه کرد. هرکاری تخصص خود را می خواهد . چه یک مکانیک در تعمیر ماشین و چه یک پزشک در تشخیص بیماری، هر دو نیاز به تخصص دارند. به نظرم شعر جدی و طنز دو مقوله در دو حوزه ی متفاوت هستند و هر دو، کار برای من جدی محسوب می شوند و سختی های خاص خود را دارند.

*شاعر مورد علاقه ی شما چه کسی است؟

خیلی زیادند! از معاصران شمس لنگرودی، عمران صلاحی، قیصر امین پور، حسین منزوی، محمد علی بهمنی، بهزاد زرین پور و…

از شاعران کودک و نوجوان، تجربه های تازه و جسورانه ی ناصر کشاورز را دوست دارم. شعرهای سال‌های آغازین سرودن آتوسا صالحی و محمد کاظم مزینانی را نیز می پسندم. از جوان ترها که در حوزه ی کودک و نوجوان کار کرده اند، شعرهای عباسعلی سپاهی یونسی، برخی از تجربه های مریم هاشم پور که در آن رگه های درخشانی هست، تازگی‌ای که در  شعرهای مریم اسلامی هست را دوست دارم. همین طور فضای آزاد و رهای شعر هدی حدادی و صداقت و زمینه ی عاطفیِ شعر زیتا ملکی را می پسندم و دوست دارم.

برخی از چهره ها هم هستند که نه فقط با نمونه های شعر، بلکه تنها حضورشان و تأثیری که بر جریان شعر کودک و نوجوان داشته اند، کافی است که برایم ارزشمند و قابل احترام باشند؛ کسانی مثل زنده یاد قیصر امین پور، بیوک ملکی و مصطفی رحماندوست.

*چه کتاب هایی می خوانید و نام آخرین کتابی که خوانده اید چه بوده است؟

کتاب خواندن را دوست دارم و دلم می خواهد زیاد کتاب بخوانم . قبلاً که فرصت بیش تری داشتم، بیش تر کتاب می خواندم. معمولاً همه نوع کتاب می خوانم مخصوصاً داستان، شعر، طنز و کتاب های تئوریک این حوزه‌ها . آخرین کتابی که خوانده‌ام «استادانم و نااستادانم» اثر «عبدالحسین آذرنگ» است. این کتاب خاطره های آقای آذرنگ است از مقوله‌ی تدریس (چه به عنوان شاگرد و چه به عنوان استاد) و در آن به تمام معلم هایی که در زندگی داشته پرداخته است؛ از مقطع دبستان تا دانشگاه که  به زبان بسیار روان و صمیمی‌ای نوشته شده و نوجوانان هم می توانند آن را بخوانند و ببینند که معلم ها روی فردی که الان جزو چهره های معتبر است، چه تأثیری داشته اند .

*اگر شاعر نبودید، چه کاره می شدید؟

ـ خیلی کارها را دوست دارم، ولی زمینه اش نبوده که دنبالش بروم. مثلاً به آشپزی خیلی علاقه دارم و اگر امکاناتش بود حتماً رستوران باز می‌کردم.

من می توانستم راننده ی خوبی هم بشوم؛ منظورم راننده‌ی حرفه‌ای موتورسیکلت در مسابقات است. کلاً به مسابقات ورزشی خیلی علاقه دارم.

* با مخاطبان آثارتان ـ که کودکان و نوجوانان هستندـ  در ارتباط هستید و از نقد و نظرشان درباره ی آثارتان مطلع می شوید؟

ـ جوابتان هم بله است و هم خیر. خیر، برای این‌که فرصت‌های مشخصی که رودررو با مخاطبانم درباره ی شعرهایم صحبت کنم، وجود نداشته. به نظرم خوب است ارگان ها و سازمان هایی مثل آموزش و پرورش و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مراسمی با حضور بچه ها برگزار کنند و صاحبان آثار را دعوت کنند تا از نزدیک با مخاطبان آثارشان در ارتباط باشند. البته گاهی به مراسم و برنامه هایی دعوت شده ام و جاهایی رفته ام (مثل همین امسال که برای کتاب ماه روی صندلی به قزوین دعوت شدم و حرف‌های بچه‌های باهوش قزوین را درباره ی به شعرهای این کتاب شنیدم). و آن بخش از جوابتان که بله است، برمی‌گردد به فضای کاری‌ام که خوش بختانه مرا به بچه‌ها کاملاً مرتبط می‌کند؛ از طریق نامه ها و آثاری که برای مجله‌هایی که در آن کار می‌کنم، مثل دوچرخه و رشد نوجوان فرستاده می‌شود.

*شما وبلاگ هم دارید ؛ رابطه تان با دنیای مجازی و اینترنت چگونه است؟

ـ بله وبلاگی دارم با عنوان «شاخه‌ی کج» که دیگر فعال نیست و خیلی به روز نمی‌شود. از سال 88 جز خبر انتشار چند کتاب تازه ام، مطلب دیگری در آن ننوشته ام . اما پیش از آن به مدت یک سال به طور جدی وبلاگ می نوشتم و برایم تجربه ی متفاوتی بود.

رابطه ام با دنیای مجازی، رابطه ی خیلی خوبی است. به نظرم دنیای مجازی ، عرصه ی جدیدی است که می شود از امکاناتش استفاده کرد. مثلاً وقتی مطلبی در وبلاگ می نویسی، در لحظه ، مخاطب می خواند و نظر می دهد و می توانی بازتابش را ببینی . این کار در دنیای واقعی، پروسه ی بسیار طولانی را طی می کند. دنیای مجازی امکان های مختلفی را در اختیار همه ی رشته ها و همه ی تخصص ها می گذارد. اما وبلاگ نویسی جنبه یا حتی عواقب منفی هم می‌تواند داشته باشد. مثلاً نوشتن وبلاگ برای یک آدم عادی با یک نویسنده فرق می کند. به نظر من نوشتن های این جوری می تواند برای نویسنده گاهی مضر باشد و بخشی از انرژی اش را هدر بدهد.

من در دوره ای وبلاگ نویسی را به طور جدی دنبال می کردم، اما در این سال ها و فضا ترجیح می‌دهم بیش تر وقتم را باید برای نوشتن در مطبوعات و انتشار بگذارم و کم تر به وبلاگ بپردازم.

*از کتاب های تازه و در دست انتشارتان بگویید.

ـ یک مجموعه ی طنز پنج جلدی دارم برای نوجوانان در قالب «فرهنگ نامه» با عنوان «فرهنگ نامه ی کج و کوله» که چند سالی است  مشغول نوشتن آن هستم و قرار است بعد از کامل‌شدن کل مجموعه، انتشارات پیدایش آن را منتشر کند.

*توصیه ی شما به نوجوانانی که ذوق ادبی دارند و شعر یا داستان می نویسند چیست؟

ـ توصیه من این است که توصیه ی هیچ کس را قبول نکنند و آن چیزی را که فکر می کنند بنویسند! (خنده)

منظورم این است که سعی نکنند با حرف های دیگران، خلاقیت خودشان و حس و حال درونی شان را بکُشند. نه این که چیزی نخوانند و هیچ نظر و نقدی را نپذیرند. نه! بلکه سعی نکنند مثل کس دیگری شعر بگویند یا قصه بنویسند. نگذارند کسی دیگر از موضع بالا، جسارت را از آن ها بگیرد. خودشان باشند.

*بهترین شعرتان به نظر خودتان کدام است؟

ـ از هنرمندی پرسیدند بهترین اثرت کدام است؟ گفت اثر بعدی ام. من هم همین پاسخ رامی دهم. هنرمند همیشه در پی کار برتر است و امیدوار است که اثر بعدی اش بهتر باشد.

*آقای تربن ، با تشکر از شما به خاطر این گفت و گوی خوب و زیبا، از آن جا که شما طنز پرداز هستید برای حسن ختام این گفت و گو می خواهم از شما خواهش کنم یک بیت شعر با سه کلمه ی «سه چرخه» «هدهد» و «لنگه به لنگه» بگویید.

سه‌چرخه را بسپارید دست هدهد دانا        مگر که صاف رود چرخِ لنگه به لنگه!

فرآوری:نعیمه درویشی

بخش کودک و نوجوان تبیان


منابع:هدهد،روزنامه شاپرک

مطالب مرتبط:

فضای رنگارنگ شعر

غلامرضا بکتاش

عاشق زنگ نقاشی

گفت‌وگو با داوود امیریان

کلر ژوبرت

بزرگسالانی که لباس نوجوانان را می‌پوشند

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.