تبیان، دستیار زندگی
سگ همسایه بی خوابی به سرش زده بود. مدام پارس می کرد. چند روز قبل که خانم س را توی آسان سر دیدم، شکلات را بغل کرده بود و داشت به دکتر می برد. این را وقتی گفت که بابت بی خوابی و پارس های شبانه اش عذرخواهی می کرد. از دست آقای س هم عصبانی بود. می گفت: آقا
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آداب همسایه داری


سگ همسایه بی خوابی به سرش زده بود. مدام پارس می کرد. چند روز قبل که خانم "س" را  توی آسان سر دیدم، شکلات را بغل کرده بود و داشت به دکتر می برد. این را وقتی گفت که بابت بی خوابی و پارس های شبانه اش عذرخواهی می کرد. از دست آقای "س" هم عصبانی بود. می گفت: آقای "س" چطور می تواند در چنین وضعیتی برود سر کار؟ چه کاری می تواند از سلامتی شکلات مهم تر باشد؟

آداب همسایه داری

سگ همسایه بی خوابی به سرش زده بود. مدام پارس می کرد. چند روز قبل که خانم "س" را  توی آسانسور دیدم،  شکلات را بغل کرده بود و داشت به دکتر می برد. این را وقتی گفت که بابت بی خوابی و پارس های شبانه اش عذرخواهی می کرد. از دست آقای "س" هم عصبانی بود. می گفت: آقای "س" چطور می تواند در چنین وضعیتی برود سر کار. چه کاری می تواند از سلامتی شکلات مهم تر باشد؟ به خانم "س" گفتم مگر سگ ها شب خوابشان می برد؟ سگ ها چه نگهبان باشند و چه نازپرورده، شب که خواب ندارند. بی خوابی شب طبیعت سگ است. خانم "س" تأیید کرد و ادامه داد که شکلات با همه ی سگ ها فرق می کند. همیشه به موقع می خوابیده و چون آسانسور به طبقه ی پارکینگ رسیده بود، نشد که بقیه ی جوابش را بشنوم.

حالا دو شب بعد از رفتن شکلات به دکتر، دوباره بی خوابی به سرش زده بود. تیغه های آپارتمان ما هم آنقدری نازک بود که مکالمه ی ساده ی دو نفر هم از پشت دیوارها شنیده شود . خانم "س" سعی می کرد،  شکلات را آرام کند و آقای "س" هم سعی می کرد خانم "س" را به آرامش دعوت کند. البته دعوت به آرامش آقای "س" لحن محتاط یک اعتراض بود. اما از آن جا که آقای "س" از آن مردهای علاقه مند به آبرو بود، همیشه آهنگ صدایش آرام و البته مرتعش بود. آقای "س" می گفتند که این شیوه ی آرام کردن به دلایل مختلف درست نیست:اولاً که خانم "س" نباید آرامش خودشان را به هم بزنند. ثانیاً این که تحکم صدای خانم سین شکلات را پرخاشگرتر می کند. و دست آخر این که صدای خانم سین از صدای شکلات بلندتر است. اگر اشتباه نکنم به واو عطفی بعد از بلندتر یک کلمه ی آزاردهنده هم از دهان آقای سین بیرون پریده بود. آن وقت بود که صدای بنفش خانم "سین" چند ده دسی بل بالا رفت  و عقده ی حرف گوش نکردن شکلات را سر آقای "سین" خالی کرد. احساس کردم که گوش دادن به مکالمه مرد و زنی که در پی یافتن متد جدیدی برای تربیت شکلاتشان هستند، کاری غیراخلاقی است. بالش و پتویم را برداشتم و رفتم روی کاناپه ی هال دراز کشیدم. اما صدای خانم و آقای "سین" بلندتر از آن بود که بتوانم مراقب استراق سمع ناخواسته بشوم.

تصور می کنم آقای سین هم از مدار ادب خارج شده بود. الفاظی که از لسان آقای "سین" صادر می شد، قطعاً باعث تغییرتونالیته ی صدای شکلات و افزایش طول موج رنگ صورت خانم سین شده بود. صداهایی که از شکلات خارج  می شد، پارس شبانه ی سگ نبود، مثل صدای هم نوعان پاسوخته اش بود. نگران شدم. نگران شکلات و آقای سین. خیالم راحت بود که خانم سین از هر جنگی پیروز بیرون خواهد آمد چه در میدان جنگ باشد و چه در پای میز مذاکره.

اما، انگاری نگرانی همسایه ها بیشتر بود. از چشمی که نگاه کردم، پیش از هر زمان دیگر همسایه ها را متحد در رفع کدورت های دیگران دیدم.

اولاً آقای سین و خانم، همه را محکوم کردند که این اتفاق به جهت تشخیص غلط خرد جمعیتان بوده است. قانوناً هزینه ی اکوستیک کردن و تخم مرغ های مصرف شده ی این یک ماه و هزینه ی درمان شکلات با همسایه هاست.

در را باز کردم و به جمع دلسوز همسایه ها پیوستم. خانم و آقای سین با شنیدن صداهایی که از مجموع صدای خودشان و شکلات بیشتر بود، ساکت شدند. شکلات هم ساکت شده بود. چراغ هایشان را خاموش کردند. نمی خواستند در را باز کنند. تا یکی از همسایه ها به مراجعه ی تلفنی به شماره ای سه رقمی تهدید کرد. فی الفور در باز شد.

آقا و خانم سین در آستانه ی در ظاهر شدند. از شکلات خبری نبود، همه ریختیم داخل آپارتمانشان. نگران شکلات بودیم. بیچاره رفته بود، پشت پرده ی اتاق پذیرایی و صدایش در نمی آمد. آن شب همسایه کمک کردند، که آقا و خانم سین کدورت ها را کنار بگذارند. یکی از همسایه ها داوطلب نگهداری از شکلات شد. همان شب در باب راه های برون رفت از بحران کنونی هم رایزنی هایی شد. یکی از همسایه ها پیشنهاد داد که آقا و خانم سین، دیوارهای خانه یشان را اکوستیک کنند. فردای آن روز کلی شونه ی تخم مرغ خالی آوردند و یک طراح داخلی و یک متخصص اکوستیک استودیوهای ضبط صدا و موسیقی. شکلات هنوز خانه ی همسایه بود.

کار اکوستیک کردن که تمام شد، شکلات را به خانه ی خودشان برگرداندند. دوباره صدای پارس ها شروع شد. دکتر روان شناس شکلات گفت که بوی شونه های تخم مرغ ، خوی شکلات را بیدار می کند و برای آرام کردنش باید هر شب چند تخم مرغ بخورد. یک ماهی این وضع ادامه داشت که شکلات به جهت مصرف زیاد تخم مرغ ، مریض شد. همسا یه ها دوباره تشکیل جلسه دادند.

اولاً آقای سین و خانم، همه را محکوم کردند که این اتفاق به جهت تشخیص غلط خرد جمعیتان بوده است. قانوناً هزینه ی اکوستیک کردن و تخم مرغ های مصرف شده ی این یک ماه و هزینه ی درمان شکلات با همسایه هاست.

کار به مجادله هم نکشید، چه رسد به شکایت. همسایه های آگاه می دانستند که در صورت شکایت، هزینه ی دادرسی هم بر دوش آن ها خواهد بود. لاجرم پذیرفتند و علاوه بر این به جهت این که مشکل خانم و آقای سین یک مشکل فرا واحدی و آپارتمان شمول تشخیص داده شد، همه در رفع این بحران خود را مسئول می دانستند. کمیسیون پزشکی ویژه ای برای شکلات ترتیب دادند.

نتیجه ی مطالعات این بود که تکراری شدن زندگی شکلات، موجب ناسازگاریش شده است. مقرر و تصویب شد که شکلات هر شب در منزل یک نفر نگهداری شود. من قبول نکردم. اول خیال می کردند، از سگ می ترسم. گفتم نه از نظر بهداشتی ورود سگ را به خانه ام جایز نمی دانم. ای کاش بودید و می دیدید که وقتی کلمه ی بهداشتی از دهانم آمد بیرون، چه اتفاقی افتاد! توهین بزرگ من در بهداشتی نبودن شکلات، نابخشودنی بود. همسایه ها ادامه ی گفت و گو را هم جایز نمی دانستند. استشهادی تهیه کردند و به سراغ صاحبخانه ام رفتند.

صاحب خانه هم عذرم را خواست. بیچاره صاحب خانه. تا پیدا شدن مستأجر جدید، موظف بود روزهایی که نوبت نگهداری اش از شکلات است، بیاید و شکلات را به خانه ی خودش ببرد.

مجتبی شاعری

بخش ادبیات تبیان