تبیان، دستیار زندگی
هرچند شاید خودِ بهداد نقش بعدی اش را در چنین فضایی انتخاب کند و به نقش های عصبی بازگردد که در این صورت نیز در اصل ماجرا تفاوتی نمی کند و توانمندی او را در ایفای نقش خودش، محدود خواهد کرد. جشنواره سی و یکم فرصت ها و تهدیدهای مشخصی بود و طبیعتاً چهره های پر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وداع با ستاره،شاید امروز شاید فردا

پدیده های خوب وبد جشنواره سی و یکم فیلم فجر


هرچند شاید خودِ بهداد نقش بعدی اش را در چنین فضایی انتخاب کند و به نقش های عصبی بازگردد که در این صورت نیز در اصل ماجرا تفاوتی نمی کند و توانمندی او را در ایفای نقش خودش، محدود خواهد کرد. جشنواره سی و یکم فرصت ها و تهدیدهای مشخصی بود و طبیعتاً چهره های پرسابقه بیشتر در معرض تهدید قرار دارند.

وداع با ستاره ، شاید امروز شاید فردا ؟

جشنواره سی و یکم فیلم فجر با معرفی پدیده هایی در میان چهره های تازه نفس و جوان همراه بود و همان گونه که  پیش از جشنواره پیش بینی کرده بودیم ، چهره های پرسابقه و پیشکسوت حرفی نه تنها برای گفتن نداشتند که در مواردی به اعتبار خود نیز لطمه وارد کردند؛ نمونه واضح چنین اتفاقی درباره داریوش مهرجویی رخ داد. با این حال شاید بزرگ ترین چهره ای که منتقدان را با بازیهای ناامید کرد و در حد بازیگر نقش های پرتنش و در حد یک تیپ تنزل یافت، حامد بهداد بود.

با غیبت بسیاری از چهره های شاخص و پرسابقه سینمای ایران در سی و یکمین دوره فیلم فجر، فرصت مناسبی برای حضور اثربخش چهره های جوان و تازه وارد به ویترین سینمای ایران فراهم شد و همان طور که انتظار می رفت بخش «نگاه نو» متعلق به فیلم اولی ها بیش از بخش اصلی جشنواره مورد توجه منتقدین و نمایندگان افکارعمومی قرار گرفت. در این میان برخی چهره ها در بخش «نگاه نو» نشان دادند از عمق کافی برای استمرار حضور در سینمای ایران برخوردارند و احتمالاً برخی تهیه کنندگان نیز درصدد جذب این چهره ها برخواهند آمد.

مهم ترین چهره نوظهور جشنواره فیلم فجر در بخش کارگردانی بهروز شعیبی بود. شعیبی را که تماشاگران در کاراکتر یک بازیگر می شناختند، پس از ساختن چند فیلم ویدئویی این بار در مقام کارگردان یک فیلم بلند سینمایی می توان یافت؛ فیلمی که از کیفیت بالایی برخوردار است و انصافاً از سطحی بالاتر از یک کارگردان فیلم اولی برخوردار است. کستینگ مناسب و شجاعت در انتخاب بازیگران یکی از پارامترهایی است که شعیبی را به پیش کشید، چرا که هر کارگردانی هنگامه انتخاب رضا عطاران برای یک نقش بسیار جدی و تلخ، دچار تردید می شود و نگرانی از عدم باورپذیری مخاطب، باعث خط زدن روی اسم عطاران می شود و شعیبی این ریسک را کرد و چیزی هم از دست نداد.

«دهلیز» که حقش بیش از دو سیمرغ در بخش نگاهی نو بود و علاوه بر هانیه توسلی (بهترین بازیگر نقش مکمل زن) و سید محمود رضوی مجد (بهترین فیلم) می بایست به جای فیلم متوسط «سر به مهر»، جایزه بهترین کارگردانی را نیز می گرفت، شاید قربانی توزیع جوایز و راضی نگه داشتن ها شد و کمتر از حقش از این جشنواره سهمی گرفت. شعیبی اما بدون این سیمرغ نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت و مسیری که او مورد توجه قرار داد و احتمالاً با فروش فیلمش در گیشه نیز همراه می شود، منجر به جذب او از سوی تهیه کنندگان دیگر می شود و او قطعاً جزو چهره های آینده دارِ تکیه زده بر کرسی کارگردانی است.

داریوش مهرجویی بزرگ ترین سینماگری بود که متضرر شد و فیلمی که به جشنواره سی و یکم آورد، یکی از بدترین ساخته هایی است که امضای استاد در پایش ثبت شده است .....

«تنهای تنهای تنها» جزو فیلم هایی بود که تصور می شد به مثابه زنگ تفریح منتقدان باشد و بتوان بدون تماشایش و با استراحت به استقبال نمایش بعدی رفت اما کارگردان این اثر با حداقل هزینه، یک فیلم جدی را ساخته بود که در سطح یک فیلم سینمایی بود و در بخش نگاه نو بسیار موثر بود اما واقعیت آن است که همه تماشاچیان را غافلگیر کرد و بسیاری از اهالی رسانه در دقایق نخست فیلم به سالن بازگشتند تا این فیلم که به واسطه تولید در مرکز صداوسیمای استان بوشهر انتظار می رفت، سطح پایینی داشته باشد را به نظاره بنشینند و این محصول یک کارگردان جوان بود که با حداقل های فیلمسازی در یک استان دورافتاده، توانمندی هایش را به رخ کشیده بود.

احسان عبدی پور جوان بوشهری که با یک تیم جوان فیلمش را ساخته بود و یک کودک ستاره فیلمش شده بود، تنها چهره حرفه ای فیلمش فردین خلعتبری بود که موسیقی متفاوتی برای این اثر ساخته بود. اینکه «تنهای تنهای تنها» هیچ جایزه ای دریافت نکرد، از ارزش های این اثر نمی کاهد اما اینکه فیلم مذکور بتواند منجر به رسیدن این جوان به سطح اول سینمای ایران شود، اتفاقی چندان سهل الوصول نیست اما این مسئله باعث نمی شود که اهمیت تلاش این کارگردان جوان را نادیده گرفت. در کنار عبدی پور اما باید به کاراکتر کودک بوشهری این اثر نیز توجه کرد که میثم فرهومند با 15 کیلوگرم کاهش وزن در 75 روز برای نقش آفرینی در آن تلاش تحسین برانگیزی داشت.

محسن قرایی کارگردان جوانی که با تهیه کنندگی و حمایت رضا میرکریمی و با بودجه ای اندگ فرصت ظهور و بروز یافت، دیگر چهره جوان و آینده دار جشنواره سی و یکم می تواند باشد. قرایی با فیلم «خسته نباشید» در بخش نگاه نو حضور یافت و یک اثر خوش ساخت را که ترکیبی از نگاهی بومی و بین المللی بود را به مخاطب عرضه کرد و تماشاچی نیز اثر را پس نمی زد. حسام محمودی نیز در این فیلم یک بازی به اندازه ارائه کرده بود و به عنوان بازیگری که سابقه حضور روی صحنه تئاتر را داشته، توانسته از پس نقش که به او سپرده شده، برآید.

«اشیا از آنچه اشیا از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیکترند» از دیگر فیلم های مهم جشنواره سی و یکم بود که اثری مهم و البته نه چندان ماندگار خواهد بود. فیلم هرچند می توانست از ریتم بهتری برخوردار باشد اما کارگردان عملکرد قابل قبولی داشته و نرگس آبیار کارگردان این فیلم توانسته به خوبی از پس ساخت این سینمایی بلند برآید و یک فیلم زنانه با جزئیات دقیق از زندگی یک زن طبقه فقیر را به تصویر کشیده و دچار افراط نیز نشده است. گلاره عباسی به عنوان بازیگر نقش نخست این فیلم نیز فرصت لازم را یافت تا نشان دهد خارج از قاب تلویزیون و بر پرده سینما نیز حرف هایی برای گفتن دارد و در این فیلم بازی به شدت باورپذیری را ارائه کرد و یکی از پدیده های جوان جشنواره بود.

وداع با ستاره ، شاید امروز شاید فردا ؟

نازنین بیاتی بازیگر فیلم «دربند» نیز هرچند در جشنواره دست خالی ماند اما در مقابل پگاه آهنگرانی بازی تاثیرگذاری انجام داد و بی شک مورد توجه کارگردانان برای نقش هایی که معصومیت بخشی از آن است، قرار خواهد گرفت. مارتین شمعون پور بازیگر فیلم قاعده تصادف که او را بیش از این به عنوان آهنگ ساز در تئاتر می شناختیم نیز شاید بهترین بازیگر فیلم بهنام بهزادی باشد و نقش یک جوان که شدیدترین موقعیت ها را با آرامش پشت سر می گذارد، به شدت راحت و طبیعی بازی می کند و نشان می دهد توانایی هایش بیش از شکل دهی به موسیقی نمایش ها است.

در مقابل این پدیده ها اما بسیاری از چهره های پرسابقه به شدت پسرفت داشته اند. داریوش مهرجویی بزرگ ترین سینماگری بود که متضرر شد و فیلمی که به جشنواره سی و یکم آورد، یکی از بدترین ساخته هایی است که امضای استاد در پایش ثبت شده و البته شاید بهتر باشد نقد مفصل این فیلم فاقد داستان و ساختار منسجم را به زمان اکرانش که بعید نیست چندان دیر و دور نباشد، موکول کرد. با این حال، یک چهره از مهرجویی نیز بیشتر آسیب دید و او کسی نبود، جز حامد بهداد.

حامد بهداد در جشنواره سی و یکم با دو فیلم حاضر بود. بهداد در فیلم «فرزند چهارم» وحید موسائیان نقش یک پزشک را به ضعیف ترین شکل ممکن بازی می کند و مخاطب به هیچ عنوان نمی تواند با او یک ارتباط منطقی را برقرار کند اما ضعیف تر از این نقش آفرینی را می توان از او در فیلم مهرجویی مشاهده کرد. بهداد در «چه خوبه که برگشتی» آنچنان تصنعی نقش یک پزشک پیر از فرنگ برگشته را ایفا می کند و آنچنان اضافه وزن تصنعی برایش تعریف شده که تماشاگر در همان سکانس نخست، او را پس میزند. بهداد که علی الظاهر به واسطه کارگردانی مهرجویی با او همراه شده و دومین همکاری اش با داریوش خان است، نتوانسته شانه به شانه عطاران پیش آید و حداقل انتظارات را نیز برآورده نکرده است.

بهداد که به واسطه نقش های پرتشنج و رفتارهای عصبی شهرت یافته، با حضور ضعیف در این دو فیلم نشان داده مرد بازی در فیلم هایی با کارکترهای آرام نیست و اگر نتواند از پس چند نقش بعدی اش نیز همچون همین دو نقش بر آید، او به عنوان بازیگر در صنعت بی رحم سینما تمام می شود و به عنوان یک تیپ برای نقش های عصبی و نامتعادل محل رجوع خواهد شد؛ هرچند شاید خودِ بهداد نقش بعدی اش را در چنین فضایی انتخاب کند و به نقش های عصبی بازگردد که در این صورت نیز در اصل ماجرا تفاوتی نمی کند و توانمندی او را در ایفای نقش خودش، محدود خواهد کرد. جشنواره سی و یکم فرصت ها و تهدیدهای مشخصی بود و طبیعتاً چهره های پرسابقه بیشتر در معرض تهدید قرار دارند.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:تابناک