تبیان، دستیار زندگی
روزی روزگاری تعدادی جوجه تیغی در صحرایی زندگی می کردند.در آن صحرا غذا به اندازه ی کافی پیدا می شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جوجه تیغی ها در سرما
جوجه تیغی

روزی روزگاری تعدادی جوجه تیغی در صحرایی زندگی می کردند.در آن صحرا غذا به اندازه ی کافی پیدا می شد.جوجه تیغی ها روزها در دشت و صحرا می گشتند و غذا پیدا می کردند و باهم می خوردند و شبها دور هم می نشستند و برای هم قصه های شیرین تعریف می کردند. زندگی در آن صحرا برای جوجه تیغی ها بسیار راحت و آرامش بخش بود.هیچ حیوانی جرأت نمیکرد به آنها نزدیک شود چون می دانست تیغ های بلند آنها به بدنش فرو می روند و زخمیش می کنند.

روزهای خوب بهارو تابستان و پاییز گذشت. جوجه تیغی ها در کنارهم خوش  و خرم بودند اما زمستان آن سال هوا به شدت سرد شد. شب ها آسمان پر از ستاره میشد و سوز سرما تا مغز استخوان جوجه تیغی ها نفوذ می کرد. برف  و باران خیلی کم می بارید وهوا خشک و بسیارسردبود. آنها در لانه هایی  که زیر زمین ساخته بودند هم ،از سرما می لرزیدند. نمی دانستند چه باید بکنند تا این که پیرترین جوجه تیغی فکر ی به خاطرش رسید.او به دوستانش پیشنهاد کرد که همه ی آنها شب ها کنارهم در لانه ی بزرگ او جمع شوند. به این ترتیب آنها می توانستند با گرمای بدن یک دیگر، گرم شوند و سرما را کمتر احساس کنند.

 جوجه تیغی ها به حرف بزرگترشان گوش کردند و به لانه ی او رفتند و همه در کنار هم نشستند. این کار آنها را گرم می کرد اما مشکلی هم وجود داشت. وقتی آنها  در کنارهم قرار می گرفتند، تیغ هایشان در بدن بغل دستیشان فرو می رفت و دردشان می آمد. جوجه تیغی های جوانتر شروع کردند به غرزدن که این چه وضعی است؟ما در کنارهم زخمی  می شویم.  ما نمی خواهیم کنارهم بمانیم.

جوجه تیغی پیرگفت:«بچه های من،اگر شما ازهم دور شوید از سرما می میرید اما اگردر کنارهم باشید تا پایان فصل سرما زنده خواهید ماند.زخم های بدنتان زیاد مهم نیستند.آنها را با کمی مرهم می توان درمان کرد اما اگر ازهم جدا شوید،زندگیتان را از دست می دهید و می میرید.»جوجه تیغی ها روی حرف های جوجه تیغی پیرخوب فکرکردند و دیدند او درست می گوید. برای همین تا پایان فصل سرما در کنارهم ماندند.

اواخرزمستان هوا بهترشد.جوجه تیغی ها دیگر به هم نمی چسبیدند.آنها روی زخم هایشان مرهمی از گیاهان شفابخش مالیدند و زخم هایشان زود خوب شد.با آمدن  بهار  شادی و امید به جمع آنها بازگشت. روزهای خوش دوباره آغاز شد. جوجه تیغی ها با هم به صحرا می رفتند ومی گشتند و غذا پیدا می کردند و خوشحال  بودند که درکنارهم بودنشان توانسته است از مرگ و نابودی نجاتشان بدهد.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: ترانه های کودکان

مطالب مرتبط:

نردبان مهربان

آلبوم حیوانات

جیرجیرک و همسایه‌ها

آدم‌ فضایی‌ها به مهد کودک می‌روند

پلنگ نانوا

بادکنک حسود

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.