این جانباز 99 درصد است
متن زیر دل نوشته ای است برای جانبازان و روزگاری که بر خانواده جانبازان گذشته است.
تصمیم گرفتم روز عید فطر را کنار ایثار گران بگذرانم تا به آنان ثابت کنم که هنوزبرای ما وجود دارند و به خودم هم امید بدهم که رسم دیدار ازایثارگران هنوز به فراموشی سپرده نشده است. اولین مقصد من خیابان بلوار کشاورز و بیمارستان ساسان بود. بیمارستانی که هر ساله پذیرای تعداد زیادی از آسیب دیدگان و جانبازان جنگ تحمیلی است. ساعت ملاقات فرار رسیده است. اعضای خانواده و فامیل یک جانباز شیمیایی به انتظار نشستهاند تا به طبقه بالا بروند. جانبازی که به تازگی از بیمارستان بقیه الله به ساسان منتقل شده است، اما محل زندگی او در بروجرد است. پسرجوانی که همراه خانواده به دیدار این جانباز شیمیایی آمده است میگوید: او رمضان لشنی، دایی پدرم است. جانباز شیمیایی که تمام بافتهای بدنش بهعلت آثار مخرب گاز شیمیایی آسیب جدی دیده است. بههمین دلیل سالهاست که با بیماریهای متعدد دست و پنجه نرم میکند.عامل شیمیایی درست نزدیک به وی منفجر شده است به طوری که 12 سال است که مشکل استحمام دارد و به علت زخمهای متعدد و وخیم نمیتواند حمام کند. او در ادامه می گوید: جالب است بدانید که او یکبار به گونهای آسیب دیده بود که میان مردهها قرار گرفته بود؛ طوری که عراقیها یادشان می رود به او تیر خلاص بزنند وتقریبا نیمه جان پیدا میشود. وی با تاکید خاصی می افزاید: به نظر من که درصد معلوم کردن برای این نوع جانبازان بی معنی است. از نظر من وی با این همه آسیب جانباز 99 درصد است. وقتی از او در مورد فرزندان این جانباز می پرسم می گوید: فرزندان او همه تحصیلکردهو در عرصههای اجتماعی فعالند. تمام فامیل نیز برای او احترام خاصی قائلند.
ملاقات ممنوع
هنگامی که با خانواده این جانباز راهی طبقات می شوم تا گوشهای کوچک از این زندگی پر فراز و نشیب را نظارهگر باشم با ممانعت ومخالفت نگهبان بیمارستان ساسان و برخورد نه چندان خوشایند وی مواجه می شوم. طوری که وساطت و پا در میانی خانواده این ایثارگر نیز به نتیجه نمیرسد وعذر و بهانه من هم مبنی بر اینکه وی فردا به شهرش بر میگردد و دیگر امکان دیدارش برای من میسر نیست هم مفید واقع نمیشود. بنا براین به سادگی ازدیدار و عیادت این ایثارگر فداکار محروم می مانم.
هنگامی که با خانواده این جانباز راهی طبقات می شوم تا گوشهای کوچک از این زندگی پر فراز و نشیب را نظارهگر باشم با ممانعت ومخالفت نگهبان بیمارستان ساسان و برخورد نه چندان خوشایند وی مواجه می شوم. طوری که وساطت و پا در میانی خانواده این ایثارگر نیز به نتیجه نمیرسد وعذر و بهانه من هم مبنی بر اینکه وی فردا به شهرش بر میگردد و دیگر امکان دیدارش برای من میسر نیست هم مفید واقع نمیشود. بنا براین به سادگی ازدیدار و عیادت این ایثارگر فداکار محروم می مانم.
از ساسان تا بقیه الله فاصله زیادی نیست. بخصوص امروزکه مصادف با عید فطر است به همین دلیل خیابانهای تهران با ترافیک کمتری روبه روست. اما نکته قابل توجه اینجاست که بیمارستان ساسان و بقیه الله درست در آلودهترین نقطه شهر قرار دارند و کارشناسان محیط زیست بارها بر شدت آلودگی هوا در این مناطق تاکید کرده و از غلظت آلایندههایی خبر دادهاند که برای ریههای بیماران شیمیایی بسیار مضر است. به همین منظور هم، پیشنهاد طرحهایی مبنی بر خروج بیمارستانهای جانبازان از شهر مدتهاست ارائه شده اما این بیمارستانها همچنان در آلودهترین نقاط شهر قرار دارند و جانبازان شیمیایی محکوم به تنفس گازهای سمی هستند که دردی مضاعف بر پیکر دردمندشان تحمیل میکند. شلوغی و هیاهو دربیمارستان بقیه الله بیشتر از بیمارستان ساسان است. در محوطه بیرونی تعداد زیادی از مردم، اعم از پیر و جوان، زن و مرد را مشاهده می کنیم که منتظر و مشتاق به سوی ساختمان اصلی حرکت میکنند. شاید دلیل این همه اضطرار و هیجان، وقت کوتاه ملاقات باشد ودیگر اینکه امروز تعطیل است و از روزمرگی و مشکلات هر روزه خبری نیست، به همین دلیل امکان عیادت از بیماران مهیاست. تقریبا میتوان گفت در روز عید، تمام اتاقهای بیمارستان مملو از ملاقات کنندگان است. بیماران بخشهای مختلف که با بیماریهای گوناگون دست وپنجه نرم میکنند هیچکدام تنها نیستند اما انگار این قاعده استثنا هم دارد
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع:تهران امروز