تبیان، دستیار زندگی
شاید برای انسان معاصر در جامعه امروزی تفاوت عمده ای میان نقاشی و عکاسی مطرح نباشد. با پیشرفت روزافزون تکنولوژی مرز میان نقاشی و عکاسی و یا تلفیق این دو بسیار کم رنگ شده است. اما در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ، در زمان همه گیر شدن هنر عکاسی، منتقدین هنری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تفاوت عکاسی با نقاشی


شاید برای انسان معاصر در جامعه امروزی تفاوت عمده ای میان نقاشی و عکاسی مطرح نباشد. با پیشرفت روزافزون تکنولوژی مرز میان نقاشی و عکاسی و یا تلفیق این دو بسیار کم رنگ شده است. اما در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ، در زمان همه گیر شدن هنر عکاسی، منتقدین هنری نظری دیگر داشتند. در این مقاله می توانید با سیر این تفکرات تا به امروز بیشتر آشنا شوید.

تفاوت عکاسی با نقاشی

تأثیر پیدایش عکاسی بر روند ادامه ی نقاشی را نمی توان کتمان کرد. می توان ادعا کرد که عکاسی در زمینه هایی به صورت غیر مستقیم از نقاشی حمایت کرد و به نقاشان این اجازه را داد که تصویری از طرح های خود را داشته باشند تا سر فرصت در آتلیه یا محل کار خود با ذهنی بازتر و آرامش بیشتری به خلق اثر خود بپردازند. هم چنین بطور مستقیم زمینه هایی در نقاشی، مانند پرتره را تصاحب کرد و دامنه کار آن را گسترش داد. بطور مثال در حالی که فقط عده ی محدودی توانایی صرف زمان و هزینه ی مدل نقاشی شدن را داشتند، عکاسان استودیویی می توانستند مشابه همین خدمات را خیلی ارزان تر در دسترس همگان قرار دهند.

از اواسط قرن نوزدهم عکاسی استودیویی در طبقات مرفه و همچنین عکاسی توریستی و خیابانی رواج پیدا کرد. اما نقاشی پرتره هنوز توسط قشر مرفه و اشراف زاده با وجود هزینه ی زیاد آن مورد استقبال قرار می گرفت. اما هنر عکاسی اجازه می داد که تعداد بیشتری از مردم بتوانند تصویری از خودشان داشته باشند. از آن گذشته عکاسی قابلیت بازنگری در طبیعت را برای هنرمندان فراهم کرد. عکاسی بیشتر از نقاشی در شبیه سازی موفق به نظر می رسید و هم چنین قابلیت شکار لحظه ها را فراهم می کرد که نقاشی از انجام آن عاجز بود.

در این میان اظهارنظر متخصصین و منتقدان هنری در قرن نوزدهم و اویل قرن بستم جالب توجه است. مثلا آندره بازن، با صراحت تفاوت عمده عکاسی با نقاشی را این طور بیان می کند:

"برای نخستین بار است که میان یک شئ پدید آورنده و نسخه بدلش تنها واسطه ای از یک عامل بی جان دخالت دارد. برای نخستین بار است که تصویری از جهان اتوماتیک وار بدون ملاحضه خلاقانه آدمی شکل می گیرد و شخصیت عکاس تنها در انتخاب سوژه عکاسی مورد نظرش و از طریق هدفی که در ذهنش می پروراند ، مورد مذاکره واقع می شود."

فیلسوف محافظه کار ،" روجر اسکراپتون"  ، بنا به دلایل مختلفی سعی در متمایز ساختن عکاسی از هنر های زیبا داشت. او این نکته را به طور ارزشمندی با روشن ساختن روابط عمدی متفاوت نقاش و عکاس نسبت به آنچه که به تصور می کشند، به وضوح بیان کرد :

" زمانی که یک نقاش سوژهای را به تصویر می کشد از اصل وجود یا عدم وجود آن تبعیت نمی کند.نقاش نمایشگر سوژه ای است که واقعیت خارجی دارد .اگر نقاشی باز نمودی از یک سوژه باشد ، این به آن معنی نیست که آن موضوع خاص حتما وجود دارد ، اگر هم وجود داشته باشد ، نمیتوان نتیجه گرفت که شخص خاصی وجود داشته که نقاش آن را نقاشی کرده است. اما یک عکس ، عکس از چیزیست ، ولی اینجا دیگر رابطه علی است که دخیل است نه رابطه عمدی.به عبارتی دیگر در صورتی که عکسی ، تصویری از سوژه ای باشد ضرورتا از وجود سوژه تبعیت میکند. چنانچه الف عکس فردی باشد ، مطمئنا فرد خاصی وجود داشته که عکس الف متعلق به اوست .به عبارتی دیگر، فقدان محض فرشتگان در این دنیایی مادی ممانعتی برای کشیدن تصویری از انها ایجاد نمی کند ولی قطعا مانع شما از گرفتن عکسی از انها می شود.اگر عکس ، عکسی از یک موضوع باشد ،نتیجه میگیریم که آن موضوع موجودیت دارد و اگر الف، عکسی از یک شخص باشد ، شخص خاصی وجود دارد  که الف عکس اوست. رابطه ای نیت مندانه (عمدی) میان نقاشی و موضوع آن هست و رابطه ای علی میان عکس و موضوع آن.نقاشی از یک شخص ، چیزی بیش از صرف تصاویر ظاهر آن فرد است ؛ این نقاشی ، ضمنا بیانگر اندیشه ای درباره آن فرد هم هست ، اما عکس صرفا  ثبت شکل ظاهری موضوع هنگام گرفتن عکس است، عکس ها به سبب ماهیت مکانیکی و علی اش نمیتواند بیانگر اندیشه ای در باره موضوع باشد.همین امر باعث می شود که در عکاسی بر خلاف نقاشی ، بینننده هیچ روش معینی برای نگریستن به موضوع عکس نداشته باشد."

البته از نظر اسکراپتون ، حاصل اعمال تکنیک های" فتو مونتاژ" و "چاپ مکرر" را می توان به بیان دقیقتر نقاشی قلمداد کرد و آن را شاهدی بر نامنزه ساختن عکاسی به دست عکاس – نقاشان دانست .

وی می گوید: " البته نوعی عکاسی که از دیر باز آن را" تصویر گرایی" نام نهاده اند از ظرفیت های نقاشی استفاده کرده و بدین منظور از شیوه های غیر عکاسانه ، و حتی نقاشانه ، بهره برده است."

از اواسط قرن نوزدهم عکاسی استودیویی در طبقات مرفه و همچنین عکاسی توریستی و خیابانی رواج پیدا کرد. اما نقاشی پرتره هنوز توسط قشر مرفه و اشراف زاده با وجود هزینه ی زیاد آن مورد استقبال قرار می گرفت. اما هنر عکاسی اجازه می داد که تعداد بیشتری از مردم بتوانند تصویری از خودشان داشته باشند. از آن گذشته عکاسی قابلیت بازنگری در طبیعت را برای هنرمندان فراهم کرد. عکاسی بیشتر از نقاشی در شبیه سازی موفق به نظر می رسید و هم چنین قابلیت شکار لحظه ها را فراهم می کرد که نقاشی از انجام آن عاجز بود.

در اواخر قرن 19 میلادی عده ای از عکاسان انجمن عکاسان بریتانیای کبیر که در دهه های 70و80 قرن 19 بیشتر بر علم و تکنولوژی عکاسی تاکید داشتند از این انجمن جدا شده و گروه مستقلی را تشکیل دادند. این عده که توسط هِنری پیچ رابینسون (Henry Peach Robinson) رهبری می شدند گروهی به نام حلقه ی پیوسته ی برادری(Linked Ring Brotherhood) را تشکیل دادند.

رابینسون چنین بیان کرد:

" باید به مخالفان سرسخت عکاسی به عنوان هنر زیبا تاکید شود، تصاویری که توسط عکاسان مختلف از یک ابژه گرفته می شود با هم متفاوتند. این تفاوت به آن دلیل نیست که این افراد از لنز یا مواد شیمیایی مختلفی استفاده می کنند بلکه به دلیل آن است که در ذهن هر کدام از این افراد، تفکری متفاوت با دیگری وجود دارد که همین تفکر بر روی عکسی که ثبت می کنند منعکس می شود. "

بعدها نیز عده ای که پیکتوریالیست یا تصویر گرا لقب گرفتند تصاویری را ارائه کردند که اغلب آن ها دارای فوکوسی کاملا واضح یا شارپ نبودند و بیشتر این عکس ها با مضامین مجازی همراه بود که اغلب به اسطوره ها و افسانه های سنتی اشاره داشتند. عضویت درگروه حلقه ی پیوسته برادری بعدها به صورت بین المللی درآمد. بدین ترتیب که عکاسان عضو سایرگروه های جدایی طلب در اروپا و آمریکا نیز به عضویت در این تشکیلات دعوت می شدند.

با ورود به قرن بیستم هنر عکاسی کم کم از هنر نقاشی مستقل شد و توانست جای خود را به عنوان یک هنر مستقل در محافل هنری باز کند.

سبک دادائیسم برای اولین بار از هنر عکاسی به عنوان هنری کاملا حرفه ای استفاده کرد .

به هر ترتیب با ورود به قرن بیست و یکم فاصله میان تمامی هنر ها محو شده است. دیگر هنرمندان خود را درگیر نام نقاش یا عکاس نمی کنند بلکه تنها به هنرمند بودن اکتفا کرده اند. در دوره معاصر مفهوم و پیام هنرمند در اثرش انعکاس می یابد و مم درک و ادراک مخاطب از اثر هنری است نه تکنیک ارائه اثر. به همین دلیل امروزه هنرمندان نقاش و عکاس و ... برای بیان معنای ذهنی به خود اجازه استفاده از هر متریال و ابزار هنری را می دهند.

فراوری: سمیه رمضان ماهی

بخش هنری تبیان


منابع:

راجر اسکروتون  /عکاسی و باز نمایی / ترجمه بابک محقق / انتشارات فرهنگستان هنر

پیامد های فرهنگی عکاسی دیجیتال ،فصلنامه هنر ،شماره 68

سایت سیمرغ