تبیان، دستیار زندگی
ساختن فیلمی معاصر با درونمایه دینی همچون راه رفتن روی لبه تیغی است که اندکی لغزش می تواند کلیت آن را به مخاطره انداخته و مخاطب را از پیام اصلی و ارزشمند سازنده خود دور سازد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بشارت به یک فرزند هزاره سوم


ساختن فیلمی معاصر با درونمایه دینی همچون راه رفتن روی لبه تیغی است که اندکی لغزش می تواند کلیت آن را به مخاطره انداخته و مخاطب را از پیام اصلی و ارزشمند سازنده خود دور سازد. "

بشارت به یک فرزند هزاره سوم

بشارت به یک شهروند هزاره سوم ، ساخته محمدهادی کریمی نیز از این دسته آثار است که قالب دینی را برای روایت داستان خویش برگزیده و بالقوه پیام ارزشمندی را با خود دارد که متاسفانه به فعلیت نرسیده است.

در یک دهه اخیر و با گسترش استفاده از اینترنت در کشور، فرقه های مختلف ضددین با بهره گیری از این شبکه گسترده، دست به تبلیغات بسیار در رابطه با تفکر خویش زده اند.

افکار خطرناکی که روح و روان مخاطبان نوجوان و جوان خود را هدف قرار داده و سووالات مهمی را در ذهنشان پدید می آورد.

کریمی نیز فیلمنامه خود را بر این اساس شکل داده و سعی بسیار برای پرداخت آن به شکلی عمقی کرده اما بنا به دلایل مختلف موفق به انجام آن نشده و فقط در سطح باقی مانده است.

بر اثر مرگ مشکوک چند دانش آموز در یک دبیرستان دخترانه، مدرسی از حوزه ی علمیه تلاش می کند تا با ورود به دنیای شاگردان، از راز مرگ آن ها خبردار شود و خود درگیر آن می شود.

خط اصلی قصه که شباهت های کمرنگی به فیلم  جن گیر  دارد و در بخشی از فیلم نیز اشاره مستقیمی به آن شده، جذاب بوده و می توانست به یک تریلر جنایی آبرومند با درونمایه مذهبی تبدیل شود، اما کریمی این کار را نکرده و با برگزیدن قالب ملودرام، سعی در ارائه پیام اخلاقی خود به شکل مستقیم و تا اندازه ای شعاری کرده است.

سومین فیلم بلند سینمایی محمدهادی کریمی نامی طولانی دارد که مستقیما درگیر موضوعی می شود که سال هایی پیش تر به عنوان خط قرمز محسوب می شد. "بشارت به یک شهروند هزاره سوم" عنوانی است طعنه گونه برای فیلمی که می خواهد روایت گر رسوخ شیطان پرستی در دبیرستانی دخترانه باشد.

ابتدای فیلم مخلوطی از عنوان بندی و نماهای کوتاه است که یکی پس از دیگری در حکم داستان گویی برای آشنایی مخاطب با شخصیت ها به شمار می آید. مینو (با بازی هنگامه قاضیانی) مدرس دروس حوزوی است و همسرش حمید (با بازی مهدی احمدی) که از داشنجویان بورسیه بوده، به عنوان مدیری کاربلد فعالیت می کرده و به دلیل آن که در ترفیعات حقش را نادیه گرفته اند، خود را بازخرید می کند و خانه نشینی را بر می گزیند. مدیر مدرسه (با بازی نیکی کریمی) هم که از خودکشی 3 شاگرد یک کلاس در فاصله ی زمانی کوتاه به تنگ آمده، همه ی تمهیداتش با شکست مواجه شده است و دست به دامن مینو می شود تا به عنوان یک زن روحانی امروزی شاید بتواند گره گشا باشد و پلیس پیگیر پرونده های خودکشی (با بازی حمید فرخ نژاد).

یکی از نقاط قوت فیلم را می توان شخصیت پردازی دانست. مخصوصاً مینو با آن که به عنوان یک مدرس حوزه در ابتدا اندکی غریب به نظر می رسد، اما خیلی زود با ریزه کاری های اجرایش جای خود را در دل مخاطب باز می کند؛ آن هم تا حد قابل قبولی باور پذیر. این روزآمدی هنگامی بیش تر به چشم می آید که می بینیم برای درمان ناباروری اش به شیوه ای نوین دست زده است. حمید، مستاصل و پرخاش جو هم باور پذیر است. مدیر مدرسه هرچند دائم جیغ و داد بی خودی دارد و با صدای زیر و آزار دهنده ی کریمی در این فیلم، بیننده را دچار سردرد می کند، اما تا حدی مقبول است. شخصیت کارآگاه پلیس فتا و معده درد عصبی اش هم تا حدی وظیفه شناس و البته غیر ادا اطواری است که پذیرفتنی به نظر می رسد.

اما در مورد بازی ها با هیچ اتفاق شاخصی مواجه نیستیم غیر از بازی هنگامه قاضیانی! مهدی احمدی، بیتا فرهی، نیکی کریمی و حمید فرخ نژاد، نام های بزرگی هستند که می توانند انتظارات زیادی را ایجاد کنند، اما بازی های کاملاً معمولی آن ها نمی شود گفت ناامید کننده است، اما در حالتی خوش بینانه فقط تکرار پیش تر همه ی بازیگران با لحن، صدا و شیوه ی دیالوگ گویی همیشگی آنان است. هنگامه قاضیانی هم شاید درخشان ترین بازی اش را به نمایش نگذاشته، اما بازی حسی اش در این فیلم قابل قبول است.

"بشارت به یک شهروند هزاره سوم" عنوانی است طعنه گونه برای فیلمی که می خواهد روایت گر رسوخ شیطان پرستی در دبیرستانی دخترانه باشد.

قاب بندی ها در بسیاری صحنه ها – مخصوصاً جاهایی که مینو به دنبال کشف راز مرگ دختران در گفت و گو با بازماندگان آن هاست – بیش تر مدیوم شات است. فقط پاسخ گو در گوشه قاب جا دارد و مینو جز صدا اثر دیگری در نما ندارد. با توجه به شخصیت فداکارانه و حس دلسوزانه ی یک معلم نسبت به علت مرگ شاگردان، این قاب بندی خیلی مناسب به نظر نمی رسد؛ زیرا بیش تر حس بازجویی در چنین نماهایی به بیننده القا می شود.

دیگر مشکل عمده ی فیلم را می توان پاخورده و شعاری بودن بیش از حد برخی مفاهیم به کار رفته در فیلم دانست. یعنی جنگی که عملاً بین شیطان پرستی و خدا پرستی در فیلم شکل می گیرد، بستر ارائه ی ارشادهایی را فراهم می کند که با ریتم آرام و روایی فیلم هم سان نیست. هرچند در فرازهای پایانی، محمدهادی کریمی با نشان دادن آن که پسر اغفال کننده ی دختران 3 ماه پیش بازداشت شده و بازهم خودکشی ها ادامه دارد، گام را جلوتر می گذارد و شیطان پرستی را از تسلیم روح به لوسیفر گسترش داده و ناامیدی و کم رنگ شدن روابط انسانی سالم در بستر خانواده را نوعی از شیطان پرستی بر می شمارد. این جاست که سر فصل مشترک همه ی دختران خودکشی کرده که از ابتدای فیلم نشان داده شده بود، معنای تاره ای می گیرد و آن هم بستر خانوادگی از هم گسیخته و روابط خارج از عرف در فضای مجازی و زمانی بیش تر جان می گیرد که به ناامیدی حمید و رفتارهای نگران کننده اش بر می خوریم که هرچند همسرش خود ارشادگری است کاردان، اما می رود که او هم با حربه ی ناامیدی طور دیگری بازی شیطان غیر لوسیفری یعنی ناامیدی (به زعم کارگردان) را بخورد.

خودکشی دختر محصل و تاثیر آن روی آدم های اطرافش در کنار ارائه اطلاعات از طریق آنها در رابطه با او، شکل موجزی داشته و مخاطب را به تماشای ادامه آن ترغیب می کند.

ورود مینو  به داستان نیز با ظرافت انجام شده و مخاطب پیشاپیش با شخصیت خاص و در عین حال تنهای وی آشنا می شود.

برخورد نرم دوستان وی با مظاهر طبیعت و دیگر جانداران (مانند کفشدوزک باغچه خانه)، لایه هایی را به این شخصیت اضافه کرده که درونیات وی را به تصویر می کشد.

ارتباط  مینو  با همسرش آنچنان که باید از کار درنیامده و بیش از اندازه ساده و سطحی به نظر می رسد.

در این میان بیکار شدن همسر  مینو و پنهانکاری وی در رابطه با بچه دار شدن نیز دردی را دوا نکرده و تنها زمان فیلم را به سطح استاندارد رسانده است و بس.

بشارت به یک فرزند هزاره سوم

ضعف در شخصیت پردازی فقط به وی منحصر نشده و به دیگر شخصیت ها نیز سرایت کرده است.

برای مثال می توان از افسر پلیس مامور پرونده یاد کرد که جز یک سری رفتارهای کلیشه ای چیز تازه ای از خود نشان نداده و تک بعدی از کار درآمده است.

در این میان فقط مدیر مدرسه با بازی خوب و سنجیده  نیکی کریمی  با وجود بهره گیری از کلیشه ها بهتر از بقیه شکل گرفته و باورپذیری خوبی دارد.

مشکل دیگر پرداختن به فرقه های شیطان پرستی است که فقط به چند نماهنگ خنثی منحصر شده و مخاطب چیز زیادی از تاثیرگذاری پسر جوان صاحب سایت بر دختران محصل را احساس نمی کند.

در حقیقت این موضوع حلقه مفقوده فیلمنامه فیلم  بشارت به یک شهروند هزاره سوم  است که از باورپذیری کار به شدت کاسته و آن را کاملا در سطح نگه می دارد.

کریمی در این فیلم سینمایی جمعی از بهترین بازیگران سینمای ایران را گردهم آورده که بخش مهمی از عنوان بندی اش نیز تحت تاثیر آن قرار گرفته است.

با این حال بازیگران فوق تاثیر زیادی در بهبود کیفی کار و پیشرفت داستان نداشته اند و تلاش های برخی آنها مانند هنگامه قاضیانی در نقش  مینو  نیز به نتیجه درخشانی نرسیده است.

بشارت به یک شهروند هزاره سوم  برخلاف نام پرطمطراقش فیلمی به شدت معمولی با ادعاهایی بزرگ است که همچون پایان بندی اش، مخاطب را با بهت و حیرت راهی راهروهای خروجی سالن می کند.

البته فیلم در بیان شیطان پرستی تلاش داشته تا نشانه ها را به وضوح نشان دهد. مفاهیم و مرام های این حلقه ها را بیان کند و تصویر روشنی از این که شیطان پرستی چیست، بسازد.

فیلم سینمایی  بشارت به یک شهروند هزاره سوم  در سی ویکمین جشنواره بین المللی فیلم فجر به نمایش در آمد.

این فیلم چهارمین ساخته، کریمی پس از ˆغیرمنتظرهˆ، ˆامشب شب مهتابهˆ و ˆبرف روی شیروانی داغˆ است.

فرآوری : مسعود عجمی

بخش سینما وتلویزیون تبیان


منابع : سینمای ایران ،  نقد فارسی ، ایرنا