امام چهارم چگونه به میدان آمد
در قرآن یک آیه داریم که هر مسلمان باید این آیه را بداند. قرآن می فرماید: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(نساء/59) «اطاعت کنید از خدا و رسول خدا و اولوالامر اطاعت کنید.»
این اولی الامر کیست که خدا میفرماید از او اطاعت کنید؟
قرآن گفته است: از اولی الامر پیروی کنید، اما در آیه دیگر میگوید: اگر اولی الامر آثم است، اگر اولی الامر کفور است، اگر اولی الامر«حَلاَّفٍ» است ، اگر اولی الامر «مَهینٍ» است یعنی پست است، (البته دخترانی که اسمشان «مَهینٍ» است، به معنی پست نیست، آن «مَهینٍ» فارسی و به معنی ماه است، این «مَهینٍ» عربی و از اهانت است.) از او پیروی نکنید.
«وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً»(دهر/24) آثم یعنی گناهکار باشد. آدم کفور یعنی کسی که کافر است.
«وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهینٍ»(قلم/10) «حَلاَّفٍ» کسی که خیلی قسم میخورد را گوش به حرفش ندهید.
«وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»(كهف/28) یعنی کسی را که قلبش غافل است، گوش به حرفش ندهید.
«وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ»(شعراء/151) کسی که مسرف است و اسراف میکند، به حرفش گوش ندهید.
«وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ»(اعراف/142)
پس معلوم میشود، اولی الامر کسی جز امام معصوم نمی تواند باشد.
در جاده ای که دره دارد آیا درست است که به ما بگویند: برو! من میگویم خدا به بشر گفته است، پشت سر اولی الامر برو. وزارت راه باید بگوید: که از راهی برو كه دره نباشد. خدا هم که میگوید: برو! میگوید پشت سر اولی الامری برو که اولی الامر نقطه ضعف نداشته باشد.
یکی از این اولی الامرهای عزیز ما، امام سجاد(علیه السلام) است.
راه شناخت امام چهارم
هر کس میخواهد امام سجاد(علیه السلام) را بشناسد باید صحیفه سجادیه را بخواند. یکی از علما گفت: صحیفه سجادیه مهم نیست. من هم مثل صحیفه سجادیه مینویسم. گفتند: بنویس! قلم و کاغذ دستش دادند، سرش را پایین انداخت، ساعتها فکر کرد و دستش خشک شد و در تاریخ نوشته اند که مرد. «وَ أَطْرَقَ رَأْسَهُ فَمَا رَفَعَهُ حَتَّى مَاتَ»(المناقب، ج4، ص137) میخواست روی دست امام سجاد(علیه السلام) دعا بنویسد، مگر میشود؟
امام سجاد(علیه السلام) در زمانی زندگی میکرد که امام حسین(علیه السلام) را کشتند، خودش را هم اسیر کردند. آنوقت در زمان چنین جانوراهایی امام سجاد (علیه السلام) چه کند؟ امام لابلای دعا حرفهایش را میزد
امام سجاد(علیه السلام) چه دعاهایی دارد و چه مناجاتی دارد. امام در دعاهایش، یک کارهای به خصوصی میكرد. مثلاً میدید همهی مردم، بله قربان میگویند. اگر میگفت: مردم بله قربان نگویید، حکومت زور است، ظالم است، طاغوت است، در مقابل طاغوت احترام نکنید. اگر اینها را میگفت، امام سجاد (علیه السلام) را میکشتند. امام با یک چنین جانورهایی بود.
یکی از حکام، ولید بود. ولید قرآن را تیر باران کرد. همین قرآن را گذاشت و به ارتش گفت: قرآن را تیر باران کنید. امام سجاد(علیه السلام) در چنین زمانی بود.
یکی از حکام زمان امام سجاد(علیه السلام)، عبدالملک بود. گفت: هر کس کلمه تقوا از دهانش بیرون بیاید تیر بارانش میکنم، این هم یکی دیگر است. یک نفر به ولید گفت: بزرگی برای خداست و ولید او را با لگد کشت.
جابربن عبدالله انصاری که روز اربعین به قبر امام حسین(علیه السلام) آمد، ایشان را با مهر داغ شکنجه میداد. خلیفه در محراب مست بود، نماز صبح را که دو رکعتی بود سه رکعت خواند. میگفت: من امروز مست هستم و حالم خوب است، میخواهید هفت رکعت بخوانم. میخواهید بیشتر بخوانم من حالش را دارم.
امام سجاد(علیه السلام) در زمانی زندگی میکرد که امام حسین(علیه السلام) را کشتند، خودش را هم اسیر کردند. آن وقت در زمان چنین جانوراهایی امام سجاد(علیه السلام) چه کند؟ امام لابلای دعا حرفهایش را میزد .
امام زین العابدین(علیه السلام) حکومت را میدید ظلم را میدید، میخواست حرف بزند، تیرباران میشد، آنوقت شروع به دعا خواندن میکرد. مثلا میدید طاغوت وارد شد، همه اظهار ادب میكنند. اگر میگفت: ادب نكنید تیر باران میشد، آن وقت بعد از نماز شروع میکرد به دعا كردن كه خدایا مرا بیامرز، اگر در صورت طاغوت نگاه کردم، مرا بیامرز. اگر طاغوت وارد شد و من جلوی پایش ایستادم، مرا بیامرز. اگر برای طاغوت کف زدم، مرا بیامرز. اگر دوات طاغوت را مرکب ریختم، مرا بیامرز. اگر قلم طاغوت را تیز کردم، مرا بیامرز. اگر آب دست طاغوت دادم، مرا بیامرز. اگر حاضرم یک دقیقه زنده بماند، مرا بیامرز. یعنی میگفت: مردم کارهای شما درست نیست.
امام سجاد(علیه السلام) دعا میخواند اما لابلای دعا تمام کارهای خلاف را محکوم میکرد بردهها را میخرید و در خانه با آنها کار میکرد. خوب که اینها را تربیت میکرد شب عید قربان آنها را آزاد میکرد.
قصه هایی کوتاه اما آموزنده
1. مصلحتی فراتر از خود
چند قصه است كه یكی از آنها دربارهی حلم امام است. امام چهارم در کربلا بودند. دیدند که مردم آمدند، پدرش را در کربلا شهید کردند. اما همین قاتلها که به كربلا آمدند و امام را شهید کردند و رفتند، همه اینها مأمورین دولت وقت بودند. مأمورین حکومت بنی امیه و یزید و اینها بودند. به كربلا آمدند و امام حسین(علیه السلام) را کشتند و لب مرز رفتند تا به لب مرز رفتند، امام زین العابدین(علیه السلام) برای مرزدارها دعا میخواند، این خیلی حلم و صبر میخواهد. ماه گذشته آمد، پدرش را کشتند، حالا چون رفته مرز حکومت اسلامی را حفظ کند، به همان مأمورین دولت آن زمان، دعا میکند. چرا امام نمیگوید: اینها آمدند پدر من را کشتند، قاتل پدر من بودند، مأمورین دولت بودند؟ امام آنها را دعا میکند. از این میفهمیم که گاهی یک مصلحتی پیش میآید که آدم باید به خاطر آن مسئله مهمتر حق خودش را نبیند.
در جاده ای که دره دارد آیا درست است که به ما بگویند: برو! من میگویم خدا به بشر گفته است، پشت سر اولی الامر برو. وزارت راه باید بگوید: که از راهی برو كه دره نباشد. خدا هم که میگوید: برو! میگوید پشت سر اولی الامری برو که اولی الامر نقطه ضعف نداشته باشد
2. ادب در برابر بی ادب
یکی از خوارج به امام حرف زشتی زد، مردم ریختند تا او را کتک بزنند، امام فرموده «مهلاً، مهلاً» یعنی صبر کنید کسی به او کتک نزند. گفت: «أ لك حاجةٌ»(كشفالغمة، ج2، ص101) شما ناراحتی داری؟ اگر ناراحتی داری، مشکلت را حل میکنم. خلاصه با اینکه این حرف زشت زد، امام چنان مۆدب با آن رفتار کرد، که روایت میگوید: «فأستحیا» شخص خجالت کشید. بعد امام فرمود: هزار درهم به او بدهید، هزار درهم به او داد و ایشان مسلمان شد و در خط اهل بیت (علیهم السلام) آمد. گفت: «أشهد أنك من أولاد الرسل» خدا را گواه میگیرم که تو لیاقت داری امام شوی، با اینکه من به تو ناسزا گفتم، ولی تو با بزرگواری تمام به روی خودت نیاوردی. زشت ترین حرف را به امام میزند، با اینکه یاران امام میخواهند به او کتک بزنند، میگوید: او را نزنید. بعد میگوید: شاید ناراحتی داری، ناراحتی او را حل میکند و به او پول هم میدهد و همین محبت باعث میشود که در خط اهل بیت بیاید.
3. نزد من بیا
یک کسی به امام جسارتی کرد، امام گفت: بیا، آمد و گفت: چه به من میگفتی؟ حالا ما اگر یک کسی جسارتی کند میگوییم: بیا، به من بودی، خودتی، جد و آبادت است. این اخلاق ما است. یک کسی یک حرفی زد، امام سجاد(علیه السلام) فرمود: نزد من بیا! آمد و گفت: این حرفهایی که شما زدی، بالاخره یک قیامتی هم هست. اگر ما از آن قیامت رد شویم، یعنی اگر از مشکلات قبر و قیامت رد شویم، اینهایی که تو گفتی چیزی نیست. اگر رد نشویم، این که تو گفتی کم است، صد برابر این هم باید به ما گفته شود.
عبارت عربی آن این است «عقبتاً کعود» ما یک راه پر پیچ و خم داریم كه راه قبر و قیامت است. «ان حسبتها» اگر از آن عقبهها و گردنه های قیامت رفتم، «فلاأوبالی بی نقول» مهم نیست. حالا تو یك فحش هم دادی، مهم نیست. مهم این است که ما به هدف برسیم.
در یک جای دیگر به امام توهین شد. امام فرمود: آقا این حرفی که شما زدهای، یا راست میگویی و یا دروغ میگویی، تو گفتی من این عیب را دارم، اگر این عیب را دارم خدا من را بیامرزد. اما اگر این عیب را ندارم خدا تو را بیامرزد. اینها اخلاقهای امام معصوم است.
فرآوری : زهرا اجلال
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع :
سایت حوزه
بیانات حجت الاسلام قرائتی