تبیان، دستیار زندگی
آنچه که شیطان را فریفته بود عبادتهای چند صد ساله و ماده خلقتش و مقایسه ای که میان خود و حضرت آدم به انجام رسانده بود لذا خود را برتر از او یافت و امر خدا مبنی بر سجده بر آدم را نپذیرفت و به مجادله با خدا برخواست
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عاملی که شیطان را فریفت


آنچه که شیطان را فریفته بود عبادتهای چند صد ساله و ماده خلقتش و مقایسه ای که میان خود و حضرت آدم به انجام رسانده بود لذا خود را برتر از او یافت و امر خدا مبنی بر سجده بر آدم را نپذیرفت و به مجادله با خدا برخواست .


شیطان 3

روزى حضرت عیسى علیه السلام از صحرایى مى‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید که عابدى در آن‏جا زندگى مى‏کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت.وقتى چشمش به حضرت عیسى علیه السلام و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده‏ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏کار محشور مکن در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو:

ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمى‏کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.

غرور چیست؟

غرور به معنی فریفته شدن و فریب خوردن ، و خود را در خیر و صلاح دانستن ، و از آن چه باید ، غافل گشتن . این صفت از رذائل و ذمائم اخلاق و منشأ بسیاری از آفات و شرور است و اصل معنی غرور ، فریب خوردن است و مراد از آن در این مقام فریفته شدن به شبهه و خدعه ی شیطان است در ایمن شدن از عذاب خدای تعالی و مطمئن گشتن به امری که موافق هوا و هوس و ملایم طبع باشد .

فرق غرور با عجب

پس هر که را اعتقاد باشد که بر راه خیر است و آن طریقه که دارد طریقه ی صحیح است در حالیکه به واقع این گونه نباشد آن شخص مغرور است .و اگر فریفته ی امری شود که بواسطه آن خود را شخصی داند ( خود بزرگ بین ) آن عجب است ، که عجب خود از اقسام غرور است .و لیکن مراد از غرور در این مقام مغرور شدن است به صحت آن کاری که می کند و درست بودن آن و چون بیشتر مردم به خود گمان نیک دارند و افعال و اعمال خود را درست پندارند و حال این که در آن گمان خطا کارند، پس ایشان مغرورند مثل کسانی که مال مردم را می گیرند و به مصرف خیرات و مبرّات می رسانند و مساجد و مدارس بنا می نهند و پل و رباط می سازند و چنان پندارند که عمل نیکی کرده اند و به سعادتی رسیده اند و این محض غرور و غفلت است و شیطان لعین او را فریب داده است . و بدان که منبع هر هلاکتی و سرچشمه هر شقاوتی غرور و غفلت است.

کار اصلى در درمان غرور این است که: بداند شیطان دشمن دیرینه انسان است و نسبت به وسوسه های او آگاهی پیدا کرده و خود را از گرفتاری در دام آنها برهاند. و نیز بداند که تا وقتی که با اجرای برنامه و فرامین الهی به اصلاح خود نپرداخته، نفسش نیز از درون به سمت بدی ها و گمراهی ها تمایل دارد (چون گرفتار نفس اماره است)

غرور شیطان و عدم ادب حضور

(خداوند به شیطان) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟!» گفت: «من از او بهترم! مرا از آتش آفریده ای و او را از گل »!(سوره اعراف،آیه 12) ،

آنچه که شیطان را فریفته بود عبادتهای چند صد ساله و ماده خلقتش و مقایسه ای که میان خود و حضرت آدم به انجام رسانده بود لذا خود را برتر از او یافت و امر خدا مبنی بر سجده بر آدم را نپذیرفت و به مجادله با خدا برخواست که چرا باید بر او سجده کنم که او را از گل آفریدی و من را از آتش ؟! شیطان در اینجابه مجادله با خدابرخاسته و چون و چرا می آورد و همین امر ، بی ادبی او را در برابر مقام نامتنهایی و متعالی می رساند اما هنگامی که آدم وحوا مرتکب خطا شدند و  خدا از آنان پرسید مگر نه این بود که من شما را از نزدیک شدن به این درخت نهی کرده بودم ؟ به اشتباه خوداعتراف می کنند و در برابر خدا به مجادله و چون و چرا کردن نمی پردازند. و این یعنی ادب حضور.

غرور

راه درمان غرور و خود فریفتگی

در کلام منسوب به امام صادق (علیه السلام) در کتاب مصباح الشریعه آمده است: «و بدان که نمى توانى از تاریکی هاى غرور و آرزومندى بیرون آیى مگر اینکه براستى به خدا باز گردى و به درگاه او زارى و تضرع کنى، و عیبهاى نفس و احوال خود را که نه با عقل و علم سازگار است و نه دین و شریعت و سنت هاى رهبران و پیشوایان هدایت آن را تحمل مى کند بشناسى، و اگر به عیوبى که در تو هست راضى باشى، هیچ کس شقی و بدبخت تر از تو نیست به سبب عملی که انجام دادی و عمر هیچ کس ضایع تر و تباه تر از تو نیست و در قیامت جز دریغ و حسرت بهره اى ندارى.

کار اصلى در درمان غرور این است که: بداند شیطان دشمن دیرینه انسان است و نسبت به وسوسه های او آگاهی پیدا کرده و خود را از گرفتاری در دام آنها برهاند. و نیز بداند که تا وقتی که با اجرای برنامه و فرامین الهی به اصلاح خود نپرداخته، نفسش نیز از درون به سمت بدی ها و گمراهی ها تمایل دارد (چون گرفتار نفس اماره است).

چگونه انسان به علمش مغرور شود و حال آنکه ممکن است با ضربه اى که به مغز او تصادفا وارد شود نه تنها همه علومش را فراموش کند حتى نام خود را نیز فراموش کند؟! چگونه به اموالش مغرور گردد در حالى که با یک نوسان بازار و پیش آمدن یک حادثه مهم اجتماعى، سیاسى و یا نظامى نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلکه بدهى زیادى به بار آورد؟! چگونه به قدرتش بنازد در حالى که ممکن است فردا آن را از دست دهد

پس باید در فریب های شیطان و نفس دقیق شده و حقیقت آنها را بررسی کرد. اگر انسان به گذشته خویش برگردد که طفلى بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آینده خویش بنگرد که پیر و ناتوان و از کار افتاده مى شود و اگر چند روزى قدرت، مال، ثروت، جوانى و زیبایى دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضرب المثل معروف «به مالت نناز که به شبى از بین مى رود و به جمالت نناز که به تبى از بین مى رود!» همه اینها آسیب پذیر است. و نیز اگر به تاریخ پیشینیان بنگرد و سرعت زوال قدرت ها و از میان رفتن اموال و نابودى امکانات با خبر شود هرگز مست غرور نخواهد شد.

چگونه انسان به علمش مغرور شود و حال آنکه ممکن است با ضربه اى که به مغز او تصادفا وارد شود نه تنها همه علومش را فراموش کند حتى نام خود را نیز فراموش کند؟! چگونه به اموالش مغرور گردد در حالى که با یک نوسان بازار و پیش آمدن یک حادثه مهم اجتماعى، سیاسى و یا نظامى نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلکه بدهى زیادى به بار آورد؟! چگونه به قدرتش بنازد در حالى که ممکن است فردا آن را از دست دهد و پشت میله هاى زندان باشد! به هر حال آنچه انسان را از مرکب غرور پایین مى کشد و به مستى غرور پایان مى دهد شناخت خویشتن و اوضاع جهان و بى اعتبارى و شدت دگرگونى احوال آن است. اساسا شناخت کاستی ها و ضعف های آدمی، عامل مهمی در جلوگیری از غرور، تکبر و خودپرستی اوست . وقتی کسی به این باور برسد که هیچ چیز در این عالم از خود ندارد و همه اعطایی و عاریه ای از سوی دیگری است و همین ها را هم که دارد، موقتی و گذرا و فانی است و موجودی به غایت ضعیف، ناتوان و نیازمند است و اگر او اراده نکند، هر آینه فانی و نابود است و نفس او برای همیشه قطع خواهد شد، دیگر جایی برای خودپرستی، بر خود بالیدن، تکبر، جسارت و خودخواهی او باقی نمی ماند . چرا که چیزی از خود ندارد تا بدان فخر فروشد . حتی خود او نیز عاریه ای است.

فراوری: مریم پناهنده         

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منابع:

1.کیمیای سعادت، محمد غزالی

2.معراج السعادت، نراقی

سایت طهور دانش

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.