تبیان، دستیار زندگی
برای تصادف هیچ قاعده ای نیست ، و همین بی قاعدگی ، قاعده ی فیلمی می شود ، که انتظار اهالی سینما و منتقدین بود . انتظار دیدن فیلم جدید کارگردان تنها دوبار زندگی می کنم و انتظار دیدن فیلمی که مایه ی امیدواری آینده ی سینمای ایران باشد .
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هیچ چیز تصادفی نیست


  برای تصادف هیچ قاعده ای نیست ، و همین بی قاعدگی ، قاعده ی فیلمی می شود ، که انتظار اهالی سینما و منتقدین بود . انتظار دیدن فیلم جدید کارگردان تنها دوبار زندگی می کنیم . انتظار دیدن فیلمی که مایه ی امیدواری آینده ی سینمای ایران باشد .


قاعده تصادف

قاعده ی تصادف داستان ساده ای است ، که در پیچیدگی های بزنگاه تصمیم گیری ها معنا می شود . بزنگاهی که یادآور کامیکازه هاست.

آدمی های فیلم بهزادی بدون تنش ویژه ای صحنه ی نمایش را ترک می کنند ، به زندان نمی افتند ، نمی میرند ، مرتکب جنایت نمی شوند . حتی سازش ومصالحه ای در کار نیست ، اما طرفین دعوا، دچار غبنی می شوند ، که مایه منفعت طرف مقابل هم نیست .

آدمی های قاعده ی تصادف با هم بیگانه اند . این بیگانگی از سر لجاجت نیست ، از آن جایی این بیگانگی شروع می شود ، که فراموش می کنند ، الفبای ادبیات دلربای دو طرف با هم فرق می کند . حتی سعی می کنند ، در یک فضای معقول گفت و گو کنند ، تصمیم های احساسی نگیرند و علاوه بر دوره کردن خودشناسیشان ، به تشخیص درستی از طرف مقابلشان دست پیدا کنند ، اما به دلیل نداشتن زبان مشترک ، در این تلاش هم ناکام می مانند .

قاعده ی تصادف فقط انشقاق میان نسل ها نیست . این که طرز تفکر نسل ها با هم متفاوت است  و در این نزدیک شدن هیچ کدام تلاشی نمی کنند ایده ی دمدستی فیلم نمی ماند.  حتی نشانه ی شوریدن جوان ترها  بر سنت ها ی پیشینیانشان نیست . دیالوگ شهرزاد و پدرش (با بازی امیر جعفری ) موید همین نکته است . هم پدر و هم دختر این را شنیده اند ، که بحران را می توان با مسالمت و حتی ملایمت برطرف کرد . می توان شرایط طرف مقابل را در نظر گرفت . می توان به او حق داد و منصفانه درباره ی او قضاوت کرد ، اما جایی که پای خواسته ها در میان است ، آن وقت مذاکره ی مسالمت آمیز جای خود را به تنش و دعوا و بحران می دهد .

آدمی های قاعده ی تصادف ، در رفتارهای گل درشت تعریف نمی شوند . جوان ترهایشان  همان تیپ هایی هستند ، که در ما به ازا بیرونی  نمونه هایشان را می توانیم ببینیم . شخصیت پردازی قاعده ی تصادف ، بر اساس معیار های معمول دراماتیک شکل نمی گیرد ، هر چند که در تعاریف ارکان درام،  ایرادی به آن وارد نیست .

اگر بپذیریم ،  شخصیت پردازی که در  اصول درام آ مده است ، براساس فطرت یا عاداتی است ، که مربوط به سده ها ی گذشته است ، باید این نظریه را هم در نظر بگیریم ، که برای شخصیت پردازی در درام ، بنا بر شناخت فطری و غریزی از بشر امروز باید قانون دیگری نوشت.   دیگر نمی توان براساس عناصر داستان که تحول و تغییر اساسی را در یک داستان کوتاه نمی پذیرد ، عمل کنیم . این مفهوم روان شناختی در قاعده ی تصادف عمود خیمه ای است ، که بقیه ی عناصر داستان را بر خود نگاه داشته است .

آدمی های قاعده ی تصادف با هم بیگانه اند . این بیگانگی از سر لجاجت نیست ، از آن جایی این بیگانگی شروع می شود ، که فراموش می کنند ، الفبای ادبیات دلربای دو طرف با هم فرق می کند . حتی سعی می کنند ، در یک فضای معقول گفت و گو کنند ، تصمیم های احساسی نگیرند و علاوه بر دوره کردن خودشناسیشان به تشخیص درستی از طرف مقابلشان دست پیدا کنند ، اما به دلیل نداشتن زبان مشترک ، در این تلاش هم ناکام می مانند . قاعده ی تصادف فقط انشقاق میان نسل ها نیست .

داستان قاعده ی تصادف،  داستان ساده ای است و به ظاهر ساده تمام می شود ، اما هر تصمیم ، هر اکت شخصیت ها این قابلیت را دارد ، که تماشاچی را به فکر فروبرد . این امکان وجود دارد، که در همزادپنداری وابسته به  عطوفت ترحم بر انگیز ،  هیجان زده برخی نقش ها نشوی و در نگاهی عاقلانه ، به همه ی شخصیت ها و تصمیماتشان بیاندیشی.

آدمی های قاعده ی تصادف ، طوری صحنه ی نمایش را ترک می کنند ، که یاد کامیکازه ها می افتی . وقتی از دور صحنه ی برخورد یک هواپیمای داوطلب مرگ را می بینی ، وقتی انفجار حاصل از برخورد هواپیما با ناوشکن ، باعث نابودی کشتی جنگی می شود ، نباید تنها حادثه ی شکست دشمن را به خاطر بیاوری ، باید بدانی که هر دو از بین رفته اند .

تنها دل خوشی داستانی در این است که جوان تر های قاعده ی تصادف در نتیجه ی تصمیمشان مختارند . همان طور که تماشاچی در داوری این روابط مختار است .

مجتبی شاعری

بخش سینما و تلویزیون تبیان