تبیان، دستیار زندگی
تکان داد و گفت: - بله می خواستم بدانم. قورباغه سبز گفت: - پس وقتی تو آرزوی به این بزرگی داری، حیف نیست برای خوردن چند تا کرم وقتت را تلف کنی، بیا زودتر برویم، توی راه خوردنی پیدا می شود. قورباغه خاکستری که دلش نمی آمد از آن ه...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قورباغه خاکستری سرش را تکان داد و گفت:

- بله می خواستم بدانم.

قورباغه سبز گفت:

- پس وقتی تو آرزوی به این بزرگی داری، حیف نیست برای خوردن چند تا کرم وقتت را تلف کنی، بیا زودتر برویم، توی راه خوردنی پیدا می شود.

قورباغه خاکستری که دلش نمی آمد از آن همه خوردنی چشم بپوشد و برود، گفت:

- نه، من نمی آیم. من همین جا می مانم، از کجا معلوم که باز هم این همه خوردنی پیدا کنیم.

قورباغه سبز هم که دید قورباغه خاکستری بخاطر چند تا کرم نمی خواهد با او برود، با ناراحتی از او خدا حافظی کرد و به راهش ادامه داد.