گراف گربه
نگاهی به رمان «گراف گربه» نوشته «هادی تقیزاده»
نویسنده یا راوی، دانش آموز مدرسه کیا است. مدرسه ای که اسماگ و قاسم در انبار ذغالش که امروز بدل به سیاه چال مدرسه شده، پنهان شده بودند و راوی در سیاه چال مدرسه با آن ها آشنا می شود و این آشنایی قریب به سی سال به طول می انجامد.
«گراف گربه»، دومین رمان هادی تقیزاده است که در گونه ادبیات خیالی و تخیلی از سوی نشر روزنه منتشر شده است.
رمان «گراف گربه» دارای 5 شخصیت محوری و بیش از 40 شخصیت فرعی یا حاشیه ای است.
این رمان از یک تنه اصلی روایت و بیش از 65 شاخه فرعی یا داستان فرعی شکل گرفته است. راوی یا نویسنده کتاب یکی از این پنج شخصیت است که ماجرای خاطرات گذشته اش را برای دختر کوچکش بازگو می کند و بیشتر فصول کتاب نیز با زاویه دید اول شخص نگاشته شده است.
در این رمان، «اسماگی» جادوگری است که از ترکیب انسان با سه گونه اسب ساخته شده و از«دیگر مکانی» به وسیله «جادویی ویژه» به دنیای ما وارد شده است. میلوژ شاهزاده اپتیکوفیل و گربهای که یک دستش را در جنگ از دست داده است با روایت ستوان بازنشسته پلیس، مخاطب را به گشودن اسرار زمان هدایت میکند.
نویسنده یا راوی، دانش آموز مدرسه کیا است. مدرسه ای که اسماگ و قاسم در انبار ذغالش که امروز بدل به سیاه چال مدرسه شده، پنهان شده بودند و راوی در سیاه چال مدرسه با آن ها آشنا می شود و این آشنایی قریب به سی سال به طول می انجامد.
«گراف گربه» رمانی است معاصر. در جایجای رمان نویسنده به ترکیب ژانرهای مختلف پرداخته است و قصه افسانه پریان و داستانهای علمی تخیلی را در درون رمان به هماوردی گرفته است. این اتفاق آن ویژگی بیسکون رمان معاصر را در اختیار مخاطب قرار میدهد تا درک زمانی و مکانی او با سیلان و عدم قطعیت همراه شود.
در این رمان به قصهها، ماجراها و آثار داستانی بسیاری اشاره شده. از افسانههای جادوگران تا ماجرای حضرت سلیمان و فاجعه اتمی چرنوبیل. همه اینها ارجاعاتی است که به شکلی گونهگون ما را به وجهی دیگر از رمان معاصر نزدیک میکند.
«گراف گربه» رمانی است درباره زندگی نویسنده و «تصویر چهارم مارتا» به ما گوشزد میکند که نویسنده به دنبال روایتی از زندگی خود است.
حضور دقیق نام نویسنده (هادی تقیزاده) بهعنوان کاراکتر اصلی و راوی رمان این روایت شبهگونه زندگی را تقویت میکند. نویسنده توانسته مرزهای روایت ارسطویی را رد کند و به روایتی اختصاصی دست یابد. و درنهایت «بهطور روشمند و آگاهانه توجه خوانندگان را از داستان به سمت واقعیت و از واقعیت به سمت داستان جلب کند تا رابطه بین واقعیت و داستان را به چالش بکشد.»
«گراف گربه» با آشفتگی در روایت و تشدد در جایگاهها شروع میشود و بسط مییابد. خط داستانی آن هیچگاه میل به قبول انسجام پیشساخته ندارد. حوادث، گریزپا و دور و درازند و گاهی به هم میپیوندند و گاهی میگسلند. در ابتدای رمان نویسندهـ راوی شرط خود را برای روایت اعلام میکند: «مهم نیست ماجرا از کجا شروع میشود و چه اطلاعاتی باید بدهید تا دنیای تخیلات شخصیتان لو نرود و آسیب نبیند. به هر حال کار زمان همیشه همین بوده است؛ «آسیب زدن». و این کل ماجراست؛ «آسیبدیدن و ندیدن». رمان در تمام روایتهایش حول همین اندیشه میگردد که چگونه میشود «دنیای تخیلات شخصی» را از آسیب مصون داشت. این مصون داشتن در پیچیدن این دنیا در میان دنیاهای تخیلی دیگر میسر است.
«گراف گربه» توپ پلاستیکی چندلایه دوران کودکیمان را میماند. برای حفاظت از توپ اصلی و برای اینکه بتوان از سبکیاش کاست و بازی با آن را راحت کرد، چندین لایه بر آن میافزودیم. لایههای تخیلی «گراف گربه» همین است. بچسبید به «هادی» و ولش نکنید. برخی جاها «حواسش آنقدر پرت میشود که هر رازی را بیمحابا افشا میکند.» غرض خود اوست و تنگناهایی که او را اسیر خود کردهاند. او هیچ چیز نیست جز پدری که دختری هفت هشت ساله دارد. او هیچگاه «هادی تکنیکی»، «هادی بریک» و «فدریکو گارسیا لورکا» نبوده هرچند خودش پیشبینی میکرده اینگونه باشد. از خلال لایههای تخیلی این رمان که بگذریم، بیواسطه با زندگانی یک انسان درون یک تخممرغ مواجهیم. در ابتدای رمان این تخممرغ را از زبان سرباز تاجیک «یوری ایوانف» میشناسیم. راوی بلافاصله اولین قهرمانی میشود که سرزمین تاریکی را فتح کرده و به درون تخممرغ نفوذ کرده است. دستاورد این قهرمانی «اسماعیل گرایلی یا اسماگ»، جادوگر اسبسرشت، «قاسم» گربه سخنگویی که یک دستش را در جنگ از دست داده و «تصویر چهارم مارتا»ست. زندگی در میان این عجایب ادامه مییابد ولی همچنان در درون تاریکی. هیچ چیز درنهایت روشن نمیشود.
«اسماگ»، و «قاسم» به دنبال جمله «عجوزه چرنوبیل»؛ «از همون راهی که منجی میآد تو برمیگردی!» منتظر میمانند و بالاخره راه برگشت به سرزمین «اسماگ» را پیدا میکنند، بدون آنکه خبری از منجی شود و کسی راهی را که آمده بشناسد. «میلوژ ملوار»، شاهزاده «اپتیکوفیل» با «تصویر چهارم مارتا» که جعلی است به سیاره «اپتیکوفیل» بازمیگردد تا دنیای خود را نجات دهد و دیگر برای یافتن اصل تصویر بازنمیگردد. «ستوان سروقدم» و کل اعضای خانوادهاش بهعنوان مفسد اقتصادی و اخلالگر، اعدام میشوند همانند آخرین تزار روس و خانوادهاش. و خود «هادی» هیچگاه، هیچکدام از پیشگوییهایش نمیشود. تنها چیزی که میماند، تخیلات نویسنده و تصوری است که هرکس میتواند از آن داشته باشد. جمله پایانی رمان چنین گواهی میدهد: «هر چیزی رو که دوست داری و دنبال سرنوشتش هستی، باید تصورش کنی، تا بتونی جادوی عکس چهارم مارتا رو ببینی!» همین. آنچه باقی میماند نه واقعیتها که تصورات و تخیلات است چراکه کار زمان همیشه همین بوده است: «آسیب رساندن» به واقعیتها چراکه «دیریست کشتی رستگاری از این بندر برگذشته و ردی از تنباکوی جویدهشده بر جای نهاده است.»
این کتاب خواننده را ترغیب میکند تا سرخوشانه و با زهرخندی برلب از آستانهاش بگذرد و به سرزمین کلمات مجروح درشهری رویازده وارد شود.
گراف گربه حاصل عبور سبکهای مختلف ادبی از یکدیگر است که همه آنها در لایهای غلیظ از طنز پیچیده شدهاند.
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منابع: فرهیختگان، مهر