تبیان، دستیار زندگی
متن زیر خاطرات کوتاهی است از شهیدان : (مهدی باکری، شهید عباس صابری و شهید علم الهدی )
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بهشت را آماده کرده اند!


متن زیر خاطرات کوتاهی است از شهیدان مهدی باکری، شهید عباس صابری و شهید علم الهدی .

 شهید عباس صابری

شفای عباس به دست حضرت عباس علیه السلام

اردیبهشت ماه سال 1342 عباس هنوز نوزادی چند ماهه بود که به بیماری سختی مبتلا شد. پس از مراجعه به چند دکتر او را در بیمارستان بستری کردیم. حالش طوری بود که اصلاً به هوش نبود ، تنها یک لحظه هنگامی که پدرش بالای سرش بود چشمانش را باز کرده و دوباره از هوش رفت که بسیار ناراحت شده، سروصدا کردم! آخر او با بچه های دیگرم فرق داشت.قبل از اینکه او را باردار شوم در عالم خواب دیده بودم که آقایی گفت: این فرزند شما پسر است و نامش عباس است، یاد آوری این خاطرات، در آن لحظه مرا بی تاب می کرد ، همه دکترها مرا دلداری می دادند و می گفتند: این بچه خوب می شود و بزرگتر که شد دکتر می شود. اما طولی نکشید که عباس دچار خونریزی پوستی شد ، دلم شکست و بدون هیچ اعتمادی به دکترها به امامزاده سید نصرالدین بازار که علمای بزرگی نیز در آنجا آرامیده اند رفتم، به حضرت ابوالفضل(ع) متوسل شدم وقتی به منزل بازگشتم از بیمارستان تماس گرفتند تا پدرش برای عباس دارو ببرد. من هم هر لحظه منتظر خبر بودم وقتی آقا نصیر(پدر عباس) به خانه آمد با رویی گشاده گفت: عباس خوب شده ، می گویند دیشب شفا پیدا کرده است.

دکتری هم از آمریکا آمده بود و پس از معاینه اذعان داشت که او هیچ دردی ندارد و وضعیتش فرق کرده است. پنج ماه مراقب او بودم ولی دراین چند ماه حتی تب هم نکرد با اینکه دکتر خواسته بود تا 16 سالگی تحت نظر باشد و کوچکترین خراشی هم به بدنش وارد نشود ولی در 13 سالگی روانه جبهه شد او به کرامت آقا ابوالفضل العباس علیه السلام بهبودی کامل یافته بود.

راوی : مادر شهید عباس صابری

سردار شریفی: شهید علم الهدی همیشه قرآنی همراهش بود كه حتی در جنگ هنگامی كه كمی وقت پیدا می‌كرد، قرائت می‌نمود. وقتی جنازه ی شهید علم الهدی پیدا شد، مثل جنازه ی مولایش ؛ امام حسین- علیه السلام- طوری تانك بر جسد او و یارانش رانده شده بود كه آرپی‌جی كه همراهش بود پرس شده بود. و جسد وی طوری پودر شده بود كه استخوانی هم نمانده بود، به جز آن قرآن.

قرآن سالم

سردار شریفی: شهید علم الهدی همیشه قرآنی همراهش بود كه حتی در جنگ هنگامی كه كمی وقت پیدا می‌كرد، قرائت می‌نمود. وقتی جنازه ی شهید علم الهدی پیدا شد، مثل جنازه ی مولایش ؛ امام حسین- علیه السلام- طوری تانك بر جسد او و یارانش رانده شده بود كه آرپی‌جی كه همراهش بود پرس شده بود. و جسد وی طوری پودر شده بود كه استخوانی هم نمانده بود، به جز آن قرآن.

امام خمینی قدس سره: «او (شهید علم الهدی) به جوار خدای متعال رفت كه از مكه بالاتر است.»

حضرت امام خامنه‌ای دام ظله: «وقتی كه خبر شهادت سید حسین علم الهدی را شنیدم، اوّل چیزی كه به ذهنم آمد، شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام بود.»

مهدی باکری

بهشت را آماده کرده اند!

در بیت امام، مهدی را دیدم وگفتم: آقامهدی! خواب های خوشی برایت دیده اند ... مثل این كه شما هم .. بله...

تبسمی كرد و با تعجب پرسید: چه خبر شده است؟ گفتم: همه ی خبرها كه پیش شماست. یكی از فرماندهان گردان كه یك ماه پیش خواب دیده بود در بهشت منزلی زیبا می سازند، پرسیده بود: این خانه را برای چه كسی آماده می كنید؟ گفتند: قرار است شخصی به جمع بهشتیان بپیوندد. باز پرسیده بود: او كیست؟ بعد سكوت كردم.

مهدی مشتاقانه سر تكان داد و گفت: خوب... ادامه بده. گفتم: پاسخ دادند قرار است مهدی باكری به این جا بیاید. خلاصه آقا ملائکه را خیلی به زحمت انداختی. سرش را پایین انداخت و رنگ رخسارش به سرخی گرایید و به آرامی گفت: بنده ی خدا! با این كارهایی كه ما انجام می دهیم مگر بسیجی ها اجازه می دهند كه به بهشت برویم! جلو در بهشت می ایستند و راهمان نمی دهند. سپس به فكر فرو رفت و از من دور شد. دیگر مطمئن بودم كه مهدی آخرین روزهای فراق از یار را سپری می كند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: پایگاه شیعه ها

سایت ماندگاران

سررسید یاد یاران 1388