تبیان، دستیار زندگی
ای کـل علـم از دم پــاکت روایتـی هر نکتـه از کتـاب کمـال تـو آیتـی بـا آن که بی‌ حد است عنایات کبـریا مثـل ولایــت تــو نبــاشد عنـایتی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دین مجسم

امام صادق علیه السلام

ای کـل علـم از دم پــاکت روایتـی

هر نکتـه از کتـاب کمـال تـو آیتـی

بـا آن که بی‌ حد است عنایات کبـریا

مثـل ولایــت تــو نبــاشد عنـایتی

علمت به علـم ذات الهی ‌ست متصل

دریــای دانـش تــو نــدارد نهـایتی

در آفتـاب فضـل تـو عالم تمام غرق

در سایـه ولایـت تــو هــر ولایتـی

هر جمله از کلام تو شمعی ست دل فروز

هر نکتـه از لـب تـو چـراغ هـدایتی

جبریل، فرش گسترد از بال خویشتن

گوینـد در ثنـای تـو هـر جـا روایتی

صدها فرشته بر دهنش بوسه می‌زند

شیرین ‌لبـی کـه از تو بگوید حکایتی

تو کیستی؟ وصـی نبـی، آیـت ششم

هشتم فروغ حسن خدا، حجت ششم

قـرآن نیازمنــد بیــان رسـای توست

وحی خدای عزّ و جلّ در صدای توست

تفسیر سوره‌هاش به مـا می‌دهد نشان

داری بــه آیـه‌ آیـه قـرآن تــو داوری

شیـخ‌ الائمــه ‌ای و امامــان مـا همـه

دارنـد در ثنــات، دم مــدح‌ گستــری

گر ذوالفقـار، جـای قلـم در کفت نهند

دستت کنـد بـه بازوی حیـدر برابـری

بر حضرتت ز سـوی خدا دم‌ به ‌دم درود

بر خلق و خُلق و خوت سـلام پیمبری

در سایـه تـو ای ششمیـن حجّت خدا

شکر خدا که مذهب من هست جعفری

از جن و انس و حور و ملک، روز ابتدا

ما را بـه دوستـی تــو دادنـد برتـری

نه مالکی، نه شافعی استم نه حنبلـی

من با هدایت تو شدم شیعه علی

قرآن جدا ز خـط تـو قـرآن نمـی‌ شود

ایمـان بـدون مهـر تو ایمان نمی ‌شود

طاعات جن و انس و ملک بی‌ولای تو

هرگــز قبـول قـادر منـان نمـی ‌شود

تا دیده‌ اش به سوی بهشت جمال توست

مۆمـن اسیـر روضـه رضوان نمی ‌شود

گیـرم که خلـق طاعت سلمان بیاورند

کس بی ‌هـدایت تـو مسلمان نمی‌ شود

اکمال دین تلاقی قرآن و عترت است

ایمان بدون عتـرت و قـرآن نمی ‌شود

بی ‌تـو چـراغ علـم شود دود حاصلش

دود سیـاه، شمـع فـروزان نمـی ‌شود

دل بی ‌تو همچو مرده صد ساله ‌ای بوَد

جان هم بدون مهر شما جان نمی‌ شود

اسلام بـی ‌ولای تـو کفر مسلم است

سر تا قدم وجود تو دین مجسم است

من غربت حریـم تو را دیده‌ام ز دور

یک عمر دور قبر تو گردیده‌ام ز دور

نگذاشتنـد دستـه‌ گـل آرم بـرای تو

از اشک بر مزار تو گل چیده‌ام ز دور

بوسیـدن مـزار تـو ممنـوع بود و من

قبر تـو را ستـادم و بوسیـده‌ام ز دور

می‌خواستم مزار تو را شست‌ و شو کنم

کردم نثار، خـون دل از دیده‌ام ز دور

سـازد خموش روز قیـامت جحیم را

اشکی که بر مزار تو پاشیـده‌ام ز دور

تـا کسب آبـرو کنـم از روضـة البقیع

صورت ز خاک قبر تو پوشیده‌ام ز دور

هر روز بهر غربت تـو گریـه کرده‌ام

هر شب به ماه روی تو خندیده‌ام ز دور

با آن که دور از تو و صحن رفیع توست

"میثم" همیشه زائر باب‌البقیع توست

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

غلامرضا سازگار

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.