تبیان، دستیار زندگی
در روبه‌روی پنجره فولاد پیرزنی را می‌بینم ...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در حریم یار / بوی حرم یار


اینجا تنها جاییست كه گم می‌شوی و نمی‌ترسی. مگر می‌شود در جایی كه با آن انس و الفت دیرینه داری، حتی در گم‌گشتگی در عنفوان كودكی بترسی؟


بر درب ورودی، قالی‌ای آویخته شده بود، سنگینی قالی برای هیچ كس خسته‌كننده نبود، حتی برای پیرزنی رنجور و ناتوان آزاردهنده نیست. چون آنقدر مشتاقی برای رسیدن و آنقدر عطش سلام‌دادن داری كه فقط تب تند رسیدن داری.

با دلی شیدا به كعبه آمال دلدادگان وارد می‌شوم و باز زمزمه زیارت عاشوراست كه در صحن و سرای حرم طنین‌انداز می‌شود. خود را به رواق دارالهدایه می‌رسانم.

در حریم یار / بوی حرم یار

گروهی از دختران جوان كه گویی زائر امام رضا(ع) هستند نیز با من وارد رواق می‌شوند. كفش‌هایمان را به خادمینی كه در كمال بی‌توقعی و نهایت احترام پاپوش‌های زائرین و مریدان بارگاهش را نگه می‌دارند، می‌سپاریم. صدای یكی از دختران جوان كه انگار دلی شكسته‌تر از بقیه دارد به گوشم می‌رسد كه به رهبر گروه می‌گوید كه كاش می‌شد روزهای بیشتری در مشهد بمانیم. از شوق نگاهش صفای دلش را خواندم.

سخنرانی به منبر رفته بود و از سیره و روش زندگی امام غریب‌مان سخن می‌گفت. جوانی به ستون‌های رواق تكیه داده بود و انگار با هر حرف سخنران دلش شكسته‌تر می‌شد و اشك تمام گونه‌اش را پوشانده بود. در گوشه‌ای ایستادم و به نیت تمام حاجتمندان و دل‌شكستگان دو ركعت نماز خواندم. از رواق به صحن جمهوری حركت كردم. كودكی را دیدم كه دست در دست خادمی مهربان نهاده و با اینكه علی‌الظاهر مادر خود را گم كرده بود بدون هیچ ترس و واهمه‌ای به سمت دفتر گم‌شدگان در حركت بود. اینجا تنها جاییست كه گم می‌شوی و نمی‌ترسی. مگر می‌شود در جایی كه با آن انس و الفت دیرینه داری، حتی در گم‌گشتگی در عنفوان كودكی بترسی؟

نگاهم را كه می‌چرخانم پیرمردی را كه بر صندلی چرخ‌دار در كنار كفشداری نشسته می‌بینم. نمی‌دانم كه روی وارد شدن به بارگاه امن الهی را نداشت یا توان وارد شدن را؟ اما این را خوب می‌دانم كه هر كجای این صحن‌و‌سرا كه باشی بوی حرم یار را می‌توانی استشمام كنی.

در روبه‌روی پنجره فولاد پیرزنی را می‌بینم كه دستان چروكیده‌اش را بر سینه می‌گذارد و با صدایی لرزان به درگاه ثامن‌الحجج(ع) سلام می‌دهد و از او توسل می‌جوید. سپس در كنار خانم جوانی كه در حال ذكر گفتن است، می‌نشیند و از او می‌خواهد كه زیارت امام رضا(ع) را برایش بخواند. خانم جوان كتاب دعایی برمی‌دارد و بی‌هیچ معطلی شروع می‌كند. "السلام علیك یا علی‌بن‌موسی‌ الرضا(ع)" ...

در حال خروج از صحن هستم. باد نسبتاً سردی می‌وزد. پسر جوانی با پاهای برهنه به صحن وارد می‌شود. به مصداق آیه منقّش به سر در پنجره فولاد كه: "فخلع نعلیك انّك بالوادی المقدّس الطوی".


بخش حریم رضوی با همکاری آستان قدس رضوی