تبیان، دستیار زندگی
همانطور که شنا می کردند، چشمشان به آب زیادی افتاد که کنارش از خزه پر بود. قورباغه خاکستری تا چشمش به خزه ها و کرمهای لای آن افتاد، با خوشحالی گفت: - جان، چقدر اینجا غذا زیاد است، بیا چند روز همین جا بمانیم. قورباغه سبز دست ق...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یکی از روزها در بین راه همانطور که شنا می کردند، چشمشان به آب زیادی افتاد که کنارش از خزه پر بود. قورباغه خاکستری تا چشمش به خزه ها و کرمهای لای آن افتاد، با خوشحالی گفت:

- جان، چقدر اینجا غذا زیاد است، بیا چند روز همین جا بمانیم.

قورباغه سبز دست قورباغه خاکستری را گرفت و گفت:

- نه، باید زودتر برویم، خوب نیست بخاطر خوردنی اینجا بمانیم و نرویم.