تبیان، دستیار زندگی
ترور در اصطلاح امروز هر چند در عربی به معنای ارهاب به كار رفته است ولی می توان به یقین بر این نكته تاكید و پافشاری كرد كه میان مفهوم قرآنی ارهاب و ترور تفاوت های ماهوی و اساسی وجود دارد و برابر نهاد و كاربرد اصطلاح قرآنی ارهاب در اصطلاح غربی ترور ته تن
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ترور شخصیت از نگاه قرآن

اشاره:

ترور در اصطلاح امروز هر چند در عربی به معنای ارهاب به كار رفته است ولی می توان به یقین بر این نكته تاكید و پافشاری كرد كه میان مفهوم قرآنی ارهاب و ترور تفاوت های ماهوی و اساسی وجود دارد و برابر نهاد و كاربرد اصطلاح قرآنی ارهاب در اصطلاح غربی ترور ته تنها موجب توهم یگانگی می شود بلكه آثار مخربی در فهم و برداشت از آیات قرآنی به دنبال خواهد داشت. چنان كه اگر كسی با مفهوم و معنای امروزین ارهاب كه در ذهن فكر عرب زبان به سراغ آیات قرآنی برود این گمان بلكه قطعیت در او ایجاد خواهد شد كه قرآن نه تنها بر ارهاب و ترور مهر تایید نهاده است بلكه آن را به عنوان شیوه و راهبرد اساسی در دستور كار مومنان قرار داده است. به این معنا كه اگر كسی با توجه به مفهوم امروزین این واژه به سراغ آیه : و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه .... ترهبون به عدوالله و عدوكم () برود به این نتیجه طبیعی می رسد كه قرآن به هدف ایجاد ترور در جو عمومی جامعه مخالفان و كافران ، تهیه هرگونه جنگ افزار و نفراتی را مورد تایید و دفاع قرار داده است. در حالی كه هیچ گونه ارتباط منطقی میان دو برداشت و مفهوم واقعی ارهاب و این آیه و برداشت امروزی كه بیان شده ، وجود ندارد و این توهم و خلط تنها به جهت نادیده گرفتن كاربردهای امروزین این واژه و كاربرد قرآنی آن پدیدار شده است. از این رو لازم و ضروری است كه با توجه به مفهوم ترور در فرهنگ امروز و دیروز بدون توجه به واژه ارهاب با معنای امروزین آن به سراغ آیات قرآنی رفته و نگره قرآن را در این مساله جویا شویم.

قران

مفهوم اصطلاحی ترور

آن چنان كه در كتب واژه شناسی چون فرهنگ بزرگ سخن مجلد سوم صفحه 1717 آمده ، واژه ترور در معنا و مفهوم زیر به كار رفته است: هر عمل تهدید آمیز و ناگهانی از پیش برنامه ریزی شده كه به قصد كشتن فرد یا افرادی معمولا سرشناس یا برای ایجاد رعب و وحشت عمومی در دیگران صورت می گیرد ترور نامیده می شود. ترور شخصیت ( در برابر ترور فیزیكی یكی از اقسام ترور) یعنی با دروغ سازی و تبلیغات منفی شخصیت اجتماعی كسی را مخدوش كردن و وجهه عمومی او را از میان بردن است.

این واژه از زبان فرانسوی گرفته شده است كه به معنای وحشت و خوف و نیز به معنای كشتن و یا مجروح كردن مخالفان سیاسی و مذهبی به دست گروه های غیر دولتی و به طور ناگهانی است.

همین معنای اخیر در فرهنگ اصطلاحات سیاسی در جهان معاصر مطرح است و بیشترین كاربرد این واژه به منظور بیان چنین مفهوم و اصطلاحی است .( فرهنگ علوم سیاسی )

با توجه به این كاربرد نمی توان واژه ارهاب را كه به معنای ترساندن و ایجاد رعب و وحشت است، معادل دقیق واژه فرانسوی و اصطلاح سیاسی آن دانست ؛ زیرا میان دو واژه از نظر معنای عموم و خصوص مطلق است. در كاربرد قرآنی و نیز عمومی زبان عربی تا پیش از دوره معاصر این واژه تنها در معنای ایجاد رعب و وحشت به كار رفته است و در معنای قتل و یا كشتن ناگهانی به كار نرفته است. بنابراین نمی توان واژه قرآنی را به معنا و اصطلاح امروزین آن گرفت و احكام ترور را بر معنا و مفهوم قرآنی بار و تحمیل كرد. به این معنا كه واژه قرآنی مفهوم و معنای اصطلاحی ترور را بر نمی تابد و نمی تواند معادل آن به شمار آید و بر این پایه آیه را معنا كرد و حكم به پذیرش ترور (ارهاب ) از سوی قرآن كرد و یا حتی بر این پایه به وازنش و یا رد آن نظر و رای داد؛ زیرا برای رسیدن به حكم كلی در این باره باید به منابع و آیات دیگری رجوع كرد تا حكم مساله را بر پایه واژگان و اصطلاحات دیگر قرآنی استنباط و به دست آورد.

نگره قرآنی به ترور

از واژگانی كه معنا و مفهوم ترور بر معنا و مفهوم امروزین آن دلالت می كند ، می توان به واژه (تبییت) اشاره كرد كه به معنا و مفهوم شبیخون و حمله شبانه به دشمن است.( مفردات راغب اصفهانی واژه بیت ) این واژه از لفظ بیت گرفته شده كه به معنای خانه و سراست. از آن جایی كه انسان در شب در خانه و سرایی بیتوته می كند حمله ای كه شب و هنگام آرامش و به صورت ناگهانی انجام می گیرد شبیخون می نامند. در حقیقت كسانی كه در هنگام آرامش و شبانه به آرامشگاه و محل اسكان مردم به طور ناگهانی حمله می كنند و موجبات كشتار كوركورانه زن و كودك و پیر و ناتوان می شوند، نوعی وحشت همراه با كشتن را ایجاد می كنند كه شباهتی با معنا و مفهوم ترور دارد. در هر دو كاربرد واژه تبیت ( و نیز بیاتا و بیوت با تشدید یاء كه به معنای كار شبانه است) و واژه ترور سخن از ایجاد رعب و وحشت و كشتن به میان آمده است با این تفاوت كه در اصطلاح قرآنی این حمله به طور ناگهانی درشب به خانه و آشیان آرامش مردم نسبت داده شده است و این كه حمله همراه یورش و كشتار و خون ریزی می باشد. اما در اصطلاح غربی آن تفاوتی میان شب و روز و یا خانه و یا بیرون آن نیست.

با همه این تفاوت های جزیی می توان گفت كه ترور و اصطلاح تبیت به گونه ای شباهت فوق العاده ای با یك دیگر دارند و از ارهاب كه تنها به معنای ایجاد وحشت است تمایز واضح و روشنی را بیان می دارد. بنابراین مناسب ترین واژه برای بیان مفهوم اصطلاحی ترور نه واژه ارهاب بلكه تبییت است.

از دیگر واژگانی كه در عربی و تازی به معنای ترور نزدیك است می توان به واژگان اغتیال ( كشتن همر اه با مكر و حیله ) و نیز غدر ( مكر) و فتك اشاره كرد. در همه این واژگان معنای حیله و مكر نهفته است به این معنا كه عامل هر یك از اعمالی چون غدر و اغتیال و فتك به گونه دور از جوانمردی رفتار می كند و می كوشد دیگر را از میان بردارد. پیامبر مخالف رفتارهای غیر شفافی بوده است. احكام و دستورهای خود را به شفافیت و روشنی تمام صادر می كرد. از این رو حاضر نمی شود تا با ایما و اشاره كه سخن رمزی و پوشیده ای دستوری را صادر كند.

نگره قرآن به مساله ترور نگره منفی است و به شدت با آن به مبارزه بر می خیزد و هر گونه ترور شخص و یا شخصیت را محكوم و امری خلاف اصول انسانی برمی شمرد. از این روست كه آیات بسیاری در مذمت و بزه بودن غیبت و تهمت و افترا و افك وارد شده است و از آن ها به عنوان رذایل اخلاقی و امور نابهنجار یاد و طرد شده است.

در فرهنگ های تازی اغتیال را به : اهلاك الانسان خدعه و من حیث لایشعر و لایحس به ؛ كشتن انسانی با فریب ونیرنگ و به طوری كه از آن آگاه نشود و احساس نكند ، تعریف شده است.( موسوعه الفقه المیسره ، انصاری ، ج 4 ص 261) این واژه بیانگر آن است كه اغتیال نوعی ترور انسان است كه با مكر و فریب كسی را ناگهانی و بدون اطلاع بكشند.

قرآن با توجه به انگیزه های آموزشی و پرورشی می كوشد تا رفتار و عمل كردهای مردم را با دقت تمام گزارش و تحلیل كند و از این طریق شیوه های پسندیده و ناپسند را از هم باز شناساند. آیاتی كه در قرآن به مساله ترور توجه دارند ، شمار اندكی هستند ولی همین آیات محدود به خوبی نگرش انكاری قرآن به مساله ترور را بیان می كند. قرآن در مساله ترور فیزیكی به ترور برخی از پیامبران از سوی برخی از مخالفان اشاره می كند و در تحلیل نهایی آن را شیوه ناجوانمردانه ای بر می شمارد كه مخالفان پیامبران و كافران برای از میان بردن پیامبران اصلاح گر به كار گرفته اند.

خداوند در سوره نمل آیات 45 تا 49 به مساله ترور صالح اشاره می كند كه چگونه قوم نابكار ثمود می خواستند تا با به كار گیری ترور از وجود صالح خود را برهانند. قرآن می فرماید: ما صالح را به سوی قوم ثمود فرستادیم، صالحی كه از ایشان و هم نژادشان بود. قوم ثمود در شهری می زیستند كه در آن شهر نه گروه قومی و اجتماعی زندگی می كردند و همه ایشان در زمین و امر آن فساد كرده و راه اصلاح را در پیش نمی گرفتند. پس از ارسال صالح ایشان كه از پند و اندرزهای صالح خشمگین و عصبانی بودند و نمی خواستند راه صالح و اصلاح را در پیش گیرند به خود اجازه دادند تا گرد هم آیند و برای رهایی از صالح و دین و اندرزهایش كاری انجام دهند. در گردهمآیی به این نتیجه رسیدند كه او را نابود كرده و از سر راه بردارند و از آن جایی كه این مساله موجب درگیری های قومی و قبیله ای و نژادی نشود تصمیم گرفتند تا همگی بر او یورش برده و كارش را تمام كنند پس با هم پیمان بستند كه شبانه به خانه او یورش برده او را بكشند وترور نمایند و در صورت اعتراض اقوام و ولی خون او بگویند كه ما شبانه ندیدیم چه كسی او را كشته تا بدین وسیله از پیامدهای ترور و كشتن در امان قرار گیرند.

هر چند قرآن در آیات 49 تا 51 سوره نمل توضیح می دهد كه آنان در اجرا نقشه ترور خود ناكام شدند و نتوانستند آن حضرت را ترور نمایند ولی این آیات بیانگر روشی است كه در ترورهای امروزین نیز به كار می رود و گروهی از جامعه و یا فرد و افرادی برای رسیدن به مقاصد خاص سیاسی و اجتماعی دست به ترور اشخاص با نفوذ و شخصیت های اجتماعی می زنند ، چنان كه ترور صالح به عنوان یك شخصیت اجتماعی دارای نفوذ در این آیه مورد تاكید قرار گرفته است و از زبان دشمنان و تروریست ها بیان شده است كه او دارای اهل و قبیله ای است كه پس از ترور به سراغ عاملان آن خواهند آمد تا آنان را مجازات كنند. از این رو و نیز برای رهایی از پیامدهای ترور تصمیم گرفتند كه آن را شبانه و در تاریكی و نیز گروهی انجام دهند تا شخص و یا اشخاص و یا قبیله ای خاص متهم و مجازات نشود.

دومین نمونه قرآنی كه خداوند به مساله ترور اشاره و آن را گزارش می كند داستان ترور پیامبر اكرم (ص) از سوی برخی از كافران و منافقان است. در آیه 30 سوره انفال به داستان ترور آن حضرت ازسوی كافران و مشركان مكه اشاره می كند و می فرماید : آنان چاره جویی و مكر ورزیدند تا تو را از شهر بیرون كنند و یا به قتل برسانند و آنان مكر ورزیدند و خدا نیز مكر ورزید و خداوند بهترین مكر ورزان است.

در آیات 48 و نیز 64 و 74 سوره توبه به مساله ترور آن حضرت كه از سوی منافقان برنامه ریزی شده بود اشاره شده است. گویا گروهی از منافقان در نشستی نهانی برای كشتن پیامبر توطئه كردند كه در هنگام برگشت از جنگ تبوك در یكی از گردنه های سر راه به صورت ناشناس كمین كرده ، شتر پیامبر را رم داده و حضرت را به قتل برسانند. ( مجمع البیان ‍ ؛ ج 5 و 6 ص 70 تا 79) در این آیات سخن از فتنه و همی به میان می آید كه در معنا و مفهوم ترور است. این ترور نیز به اعلام خداوند نافرجام می ماند و آن حضرت از ترور رهایی می یابند. ( همان )

در تمام این موارد پیش گفته سخن از ترور است و این كه برخی می كوشند تا به شیوه ناجوانمردانه با ایجاد رعب و ترس و كشتار به اهداف و مقاصد سیاسی و اجتماعی خود دست یابند . در مورد اشاره شده در قرآن هدف هر دو ترور شخصیت های بارز و مهم اجتماعی و سیاسی است . موردی در قرآن نیست كه به مساله كشتن عموم مردم برای رسیدن به مقاصد اجتماعی و سیاسی باشد. البته در داستان منافقان مدینه سخنی است كه بیانگر نوعی توطئه گروهی و كشتار جمعی برای رسیدن به مقاصد اجتماعی و سیاسی می كند. در آیاتی كه در این باره وارد شده است منافقان در نشستی به این نكته اشاره می كنند كه برای اهل یثرب دیگر مقامی در شهر نیست و آنان نمی توانند به شهر باز گردند و توطئه می كنند تا با بر هم زدن جنگ به نفع دشمن و كشتن برخی از سران مومن ، شهر را اشغال كرده و پیامبر ویارانش را به شهر راه ندهند و خود زمام امور جامعه یثرب را در اختیار گیرند. البته این حركت دشمنان كه همراه با نوعی ترور جمعی بود با هوشیار پیامبر و آگاه سازی خداوند نافرجام ماند.

ترور شخصیت

از گزارش ها ی قرآنی چنین بر می آید كه بیشترین نوع حركات مخالفان و دشمنان در قالب و اشكال ترور شخصیت سامان دهی می شده است. در آیه 52 سوره ذاریات سخن از ترور شخصیت پیامبران و اتهام های ناروا به ایشان برای رسیدن به مقاصد خاص اجتماعی وسیاسی می شود. اتهام پیامبران به جادو و سحر و یا دیوانگی به این معناست كه چنین افراد و اشخاصی شانیت و قابلیت رهبری جامعه را نداشته و راه خیر و صلاح جامعه را نمی دانند.

در آیات 176 و 185 سوره شعراء سخن از ترور شخصیت شعیب پیامبر است ، چنان كه درآیات 23 و 25 سوره قمر و نیز 142 و 153 سوره شعراء صالح را به هوسرانی و نیز افسون شدن از سوی جنیان متهم می سازند تا از چشم جامعه بیافتد.

یهودیان همین شیوه را نسبت به حضرت عیسی (ع) در پیش گرفته بودند. قرآن گزارش می كند كه آنان آن حضرت را به سحر و جادو متهم می ساختند تا وجهات پیامبری را از ایشان بزدایند. ( مائده آیه 110 و نیز صف آیه 6)

این گونه شیوه های سیاست های راهبردی و همیشگی سیاست مداران و دولتمردان است. حضرت موسی در هنگام مبارزه با فرعون همواره از سوی دستگاه دولت و نهاد سیاست متهم به نسبت های ناروا می شد. از آن جمله وی را به دروغگویی ( قصص آیه 38) ، جادوگری ( اعراف آیه 103 و 109) دیوانگی ( ذاریات آیه 39) برداركشی ( احزاب آیه 69) افسون شدن ( اسراء آیه 101) و اخراج مردم از شهرها و سرزمین هایشان و یا ایجاد بحران غذایی و بیماری و ... ( اعراف آیات 130 و 131 طه آْیه 57) اشاره كرد.

نوح پیامبر ( مومنون آیه 23 و 24 ) هارون ( یونس آیات 75 و 76 و نیز طه آیه 63) هود پیامبر ( اعراف ایه 65 و 66) و حضرت یوسف ( یوسف ایات 50 و 51 و 25) بارها و بارها متهم به اموری می شوند كه از آن بری و پاك بوده اند. این همه تنها برای این انجام می شود تا از نظر اجتماعی آنان در وضعیتی قرار گیرند كه امكان رسیدن به اهداف و مقاصد والای ایشان فراهم نشود.

نگره قرآن به مساله ترور نگره منفی است و به شدت با آن به مبارزه بر می خیزد و هر گونه ترور شخص و یا شخصیت را محكوم و امری خلاف اصول انسانی برمی شمرد. از این روست كه آیات بسیاری در مذمت و بزه بودن غیبت و تهمت و افترا و افك وارد شده است و از آن ها به عنوان رذایل اخلاقی و امور نابهنجار یاد و طرد شده است.

در روایت است كه وقتی پیامبر حكم كرد كه هر كس حكم بن عاص را هر جا یافت بكشد و خونش هدر است. (پیامبر درباره او فرمود: لعنك الله ولعن ما فی صلبك ؛ لعنت خدا بر تو و آن كه در صلب توست( متقى هندى در كنز العمال گوید: حكم بن عاص ‍ بن امیه عموى عثمان بن عفان و پدر مروان بن الحكم كسى است كه رسول خدا صلى الله علیه و آله او را و آن كه در صلب او بود لعن كرد و فرمود : واى بر امت من از كسانى كه در صلب حكم بن عاص مى باشند .

در حدیث ام المومنین عائشه آمده است كه به مروان گفت : گواهى مى دهم كه رسول خدا پدرت تو را كه در صلب او بودى لعنت كرد . حكم بن عاص را رسول خدا از مدینه منوره به مرج در نزدیكى طایف تبعید كرد و ورود او را به مدینه تحریم فرمود .

عثمان بن عفان بعد از رحلت رسول خدا نزد ابوبكر براى عمویش حكم بن عاص شفاعت كرد تا اجازه دهد به مدینه برگردد، لكن او نپذیرفت ، پس از او نزد عمر شفاعت كرد، او نیز نپذیرفت ولى چون عثمان خودش بر اریكه قدرت نشست و به خلافت رسید، عمویش حكم بن عاص را با عزت و احترام - بر خلاف فرمان پیامبر و سیره شیخین - به مدینه آورد، یكصد هزار درهم نیز به او بخشید و فرزندش مروان را مشاور خود قرار داد سرانجام همین مروان با عملكرد خود اسباب كشته شدن خلیفه را فراهم ساخت ، مردم به مروان لقب خیط باطل یعنى نخ باطل داده بودند و همین مروان بعدها به عنوان خلیفه مسلمین در شام قدرت را در دست گرفت .

مروان بن حكم به «وزغ بن وزغ» مشهور است و این شهرت به حدیثی بازمی گردد كه درجلد چهارم «مستدرك» از رسول خدا نقل شده است. چشم باطن نگرِ رسول خدا در همان دوران كودكی مروان، صورت حَشریه او را دیده بود كه فرمود: «او قورباغه فرزند قورباغه است و ملعون پسر ملعون ». روزی این تبعیدی و فراری تحت حمایت عثمان وارد مسجد پیامبر می شود تا امان یابد و به شفاعت عثمان پیامبر از خونش می گذرد. با این همه پس از اعلام رضایت و امان دادن به برخی از یاران می فرماید كه چرا او را نكشتید هنگامی كه وارد مسجد می شد. یكی از یاران گفت : شما به چشم اشاره می كردید تا ما با شمشیر سرش را از تن جدا می كردیم . آن حضرت در پاسخ این فرد فرمود: پیامبران با اشاره حكم نمی كنند. این نشانگر آن است كه ترور از نظر اسلام و پیامبر آن امری مردود است حتی در حق كسی كه خون او به حكم اسلام و در دادگاه صالح و به داوری پیامبری معصوم داده شده باشد.

در فرهنگ اسلامی – قرآنی هر گونه قتل و كشتن افراد حتی گناهكار به صورت ترور و اغتیال محكوم شده و این رفتار و شیوه عمل دور از هنجارهای پسندیده دانسته شده است. نگرش انكاری جامعه انسانی به مساله ترور و اغتیال و یا شبیخون می نمایاند كه از نظر عقلا و عرف عقلایی شیوه ترور امری ناپسند و منكری زشت و ناهنجار است . اسلام نیز این داوری و رای عقلایی را مورد تایید قرار داده و به شدت با مظاهر این گونه اعمال برخورد كرده است.

در داستان مسلم بن عقیل فرستاده حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به كوفه آمده است كه روزی عبیدالله بن زیاد برای بررسی وضعیت كوفه به خانه و سرای بزرگان آن جا می رود . در دیداری كه از سرای هانی بن عروه داشته در می یابد كه وضعیت نسبت به خاندان اموی به ویژه یزید بسیار سخت و دشوار است و كوفه در شرایط بحران و شكننده ای قرار دارد. به نظر می رسد دیدار ابن زیاد از خانه هانی به منظور كسب اطلاع از حضور مسلم بن عقیل در آن خانه بوده است. مسلم در آن زمان از دست جاسوسان و ماموران ابن زیاد در نهان می زیست و هر دم جا و مكانش را تغییر می داد. آن روز كه ابن زیاد به سرای هانی آمده بود ، مسلم در اتاقی هم جوار پنهان شده بود . در آن زمان اتاق ها را پرده های زمخت یا حصری از هم جدا می كرد و دری چوبی و یا مانند آن در میان آن ها نبود. در هنگام دیدار ابن زیاد به تنهایی یا همراهی یكی از كارگزاران خود بر هانی كه در بستر بیماری بود وارد می شود. پس از رفتن ابن زیاد از خانه هانی ، وی از مسلم بن عقیل می پرسد: چرا از پس پرده بیرون نیامدی تا كارش را یك سره كنی ؟ مسلم می فرماید: در فرهنگ ما اغتیال و ترور نیست؛ زیرا از پیامبر نقل شده است كه فرمود: ان الایمان قید الفتك فلایفتك مومن؛ ایمان و اسلام فتك و ترور را در بند كشیده است و اجازه نمی دهد ، پس مومنی اقدام به ترور و فتك نمی كند.( بحارالانوار، ج 44 ص 343) و در نقلی دیگر آمده است كه هانی به مسلم می گوید : فاخرج الیه بسیفك و علامتك ان اقول : اسقونی ماء... و قال: من قتل غدرا فهو شهید؛ پس با شمشیر آخته بر ابن زیاد درآی ( و او را بكش) و نشانه میان من و تو این باشد كه بگویم: آبم دهید.... وقتی مسلم ابن زیاد را به این گونه ترور نكرد و شرش را از جامعه بر نكند ، به وی اعتراض شد و پرسیدند كه چرا كارش را نساختی و آن بزرگوار گفت از پیامبر شنیده ایم كه هر كس به غدر و فریب كشته شود ، در حكم شهید است. (همان )

این عبارت ها می نمایاند كه ترور در فرهنگ اسلامی جایی ندارد حتی اگر برای رسیدن به مقاصد مشروعی باشد و به آن شر ستمگری از سر جامعه بر داشته شود. از سوی برای جلوگیری از ارتكاب مومنان از آن ، مقتول را در حكم شهید دانسته است بدون آن كه به دین و مذهب و اعتقاد او توجه شود؛ زیرا می كوشد تا بدین وسیله ارزش كار ترور دشمن را پایین آورده و مقام ترور شده را بالا برد. از این روست كه ریشه هر گونه تفكر و اندیشه انحرافی را بدین وسیله می خشكاند و راه توجیه را بر تروریست های می بندد.

اكنون این پرسش خود نمایی می كند كه كسانی كه مدعیان دروغین اسلام و فرهنگ ناب قرآن و اسلامی و توحید محض هستند و هیچ گونه شرك و بدعتی را نمی پسندند چگونه به خود اجازه می دهند تا زنان و مردان بی گناه را با ترورهای كور و شبیخون های ناجوانمردانه بكشند؟ اگر بر سنت پیامبرند پس چرا همانند ایشان عمل نمی كنند.؟ مگر سنت آن حضرت (ص) بر این قرار نگرفته است كه حتی شخصی را كه حكم قانونی در حق او صادر شده بود و قتل او جواز شرعی و قانونی داشت به اشاره ای دستور ترورش را نمی دهد؟ آیا در آیه ای از آیات قرآنی حكم شهادت گویان به وحدانیت و رسالت پیامبر(ص) اغتیال ، ترور و یا ارهاب و وحشت است؟ آیا در اسلام ریختن خون بی گناهان از اهل جزیه و مومنان به ادیان آسمانی مباح است؟ كدام قانون و یا آیه ای از آیات قرآن و شیوه و سنت پیامبر (ص) كشتن بی گناهان و زن و بچه و پیر و جوان است؟ آیا رفتار تروریست ها همانند رفتار فرعون نیست كه یذبحون ابنائهم و یستحیون نسائهم () كودكان را می كشت و زنان را زنده می گذاشت و حرمت زدایی می كرد؟ آیا رفتار و سنت فرعونی و یا اسباط قوم صالح سنت اسلامی قویم تروریست های اسلام نماست؟

آیا كسانی كه به نام آسمان مردمان را ترور می كنند و با بمب های دست ساز و مواد شیمیایی كشنده دست به قتل و جنایت می زنند ، مردان شیطان نیستند؟ این مدعیان لشكر آسمان و خدا در حقیقت جز لشكر شیطان و هوای نفس نیستند كه در راه شیطان گام بر می دارند و نسل بشر را به نیستی و نابودی تهدید می كنند ، چنان كه شیطان در هنگامه راندن از پیشگاه خدا وعده داده بود.

اكنون بنگریم كه كدام راه سنت پیامبری (ص) و راه توحید محض و قرآن را پیش گرفته اند ، آنانی كه بر خلاف سنت قرآنی و نبوی مردمان شهادت گو را به خاك و خون می كشند و یا آنانی كه با شجاعت تمام در مقابل اشغالگران می ایستند و با آن به جهت اخراج و راندنشان از سرزمین و خانه ها و آشیانه هایشان به جنگ و مبارزه بر می خیزند؟

نویسنده: خلیل منصوری

شبکه تخصصی قرآن تبیان