تبیان، دستیار زندگی
خرگوش کوچولویی بود به نام نقلی که خیلی به کتاب خواندن علاقه داشت.او هر روز چند تا کتاب می خواند و از کتابها چیزهای زیادی یاد می گرفت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کتابدار کوچولو

کتابدار

خرگوش کوچولویی بود به نام نقلی که خیلی به کتاب خواندن علاقه داشت.او هر روز چند تا کتاب می خواند و از کتابها چیزهای زیادی  یاد می  گرفت. دوستانش روز تولدش به او کتاب هدیه می دادند.پدر و مادرش  هروقت به بازار  می رفتند و می دیدند کتاب خوب و تازه ای چاپ شده و به بازار آمده، آن را برایش  می خریدند.

نقلی همه ی کتاب ها را با دقت می خواند و آن ها را در یک  قفسه در اتاقش  می گذاشت.یک  روز دید تعداد کتاب هایش آن قدر زیاد شده که دیگر توی قفسه جا نمی شوند.او به فکر افتاد تا قفسه ی دیگری در اتاقش بگذارد اما برای قفسه ی جدید،جای کافی نداشت. دراین  فکر بود که با کتابهایش چه کار کند که آهوخانم به دیدنش آمد.آهو خانم معلم مدرسه ی جنگل بود.او به نقلی گفت:« دختر قشنگم، من خیلی خوشحالم که می بینم تو به کتاب خواندن علاقه داری؛ دلم می خواهد بقیه ی بچه ها هم مثل تو باشند. ولی ما توی جنگل کتابخانه ی عمومی نداریم.من می خواهم یک کتابخانه ی عمومی درست کنم و در آن کتاب های خوبی بگذارم تا همه ی بچه ها بیایند و کتاب امانت  بگیرند و بخوانند.»آهو خانم به قفسه ی کتابهای نقلی اشاره کرد و ادامه داد:« می بینم که تو کتابهای زیادی داری.راستی وقتی کتابی را می خوانی، با  آن چه می کنی؟»

نقلی جواب داد:" هیچی، می گذارم توی قفسه ی کتابها تا خراب و کثیف نشود".

آهو خانم گفت:" از این کتابها به دوستانت نمی دهی تا بخوانند؟"

نقلی گفت:" نه تا حالا کسی از من کتاب نخواسته است."

آهو خانم گفت:" نقلی جان، من در مدرسه یک کتابخانه درست می کنم و از تمام حیوانات جنگل  می خواهم تا کتاب هایی را که دیگر لازم ندارند به این کتابخانه هدیه کنند. بعد این کتاب ها را به کسانی می دهیم که آنها را نخوانده اند. به این ترتیب همه می توانند با خواندن کتاب های جدید، چیزهای تازه یاد بگیرند."

نقلی فکری کرد و با خوشحالی گفت:" چه فکرخوبی! من با کمال میل  به شما کمک می کنم."

آهوخانم و نقلی به مدرسه رفتند. به همه ی حیوانات اطلاع دادند که برای  کتابخانه به کتاب نیاز دارند.طولی نکشید که حیوانات جنگل کتابهای اضافی را آوردند و به کتابخانه هدیه کردند. قفسه  پر ازکتاب شد.نقلی هم تعدادی از کتابهای قدیمیش را  در کتابخانه ی مدرسه گذاشت.از آن روز به بعد بیشتر حیوانات به مدرسه می آمدند و کتابهای کتابخانه را می گرفتند و می خواندند تا چیزهای تازه یاد بگیرند. نقلی هم شده بود کتابدار کتابخانه.او به حیوانات جنگل کتاب  امانت  می داد و آنها را راهنمایی  می کرد تا کتابهایی را که لازم دارند بگیرند و بخوانند. نقلی کتابدار کوچولوی مهربان جنگل بود و همه دوستش داشتند.

دوستای خوبم اگه دوست دارین چیزهای تازه و مفیدی یاد بگیرین هیچ وقت کتاب خوندن رو فراموش نکنید.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: ترانه های کودکان

مطالب مرتبط:

دل خود با خدا دار

من چه قدر خوشحالم؟ چه قدر ناراحت؟

صبر و حوصله

من قلب کوچولویی دارم، خیلی کوچولو ...

نمره بیست خوبه

بهترین عموی دنیا

منظم بودن

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.