بیماری که باعث هلاکت ابدی میشود!
آیا در میان ما مسلمانان معتقد به مبدأ و معاد و انبیا و امامان افرادی نیستند كسانی كه مبتلا به بیماری حبّ مال میباشند و از دادن خمس و زكات و دیگر انفاقات مالی جدّاً استنكاف میورزند و برای اقناعِ وجدانشان به زعم خود دست به توجیهات و عذر تراشی ها میزنند؟!
ابلیس، خدا و معاد و انبیا را قبول داشت، امّا میگفت: دستور سجده بر آدم خاكی، دربارهی من دستور حكیمانه ای نیست؛ زیرا: ( ... أنَا خـَیرٌ مِنْهُ ... )؛ [ص، 76] «من از او بهترم.»
كسانی هم كه میگویند: خدا و پیغمبر و معاد درست است ولی من كه یك خانم امروزی درس خوانده و دكتر هستم، درست نیست خودم را با حجاب از مردان بپوشانم. حجاب، شأنِ زنهای بیسواد و روستایی بوده و هست! ما شأنمان اجلّ از این است كه خود را با حجاب بپوشانیم!! اینها همان دنبالهروهای ابلیساند؛ چون ابلیس نیز حرفش همین بود؛ به خدا میگفت: همه چیز تو را قبول دارم ولی این دستورِ سجده بر آدم، مناسبِ شأن من نیست. این روش علاوه بر كفر عملی، كفر اعتقادی هم هست.
آیه قرآن اعلام خطر میكند كه نتیجه بد عملیها، پیدایش حالت نفاق در قلب است:
( فَأعْقَبَهمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إلی یوْمِ یلْقَوْنَهُ) ؛(توبه 77)
«شكستن پیمان بندگی و طغیان عملی، روح نفاق را در دلهای آنان تا روزِ مرگشان [یا روز قیامت] برقرار ساخت.»
نفاق آدمی را بیچاره می کند
1- نفاق، درجاتى دارد: نفاقِ زبانى، نفاق رفتارى و نفاق قلبى. فى قلوبهم
2- نفاق، گاهى موقّت وگاهى دائمى و همیشگى است. (حضرت على علیه السلام فرمودند: مراد از یوم یلقونه، روز قیامت است. بحار، ج 90، ص 132) الى یوم یلقونه
3- پیمان شكنى و دروغ، روحیّه ى نفاق مى آورد. گناه، گناه مى آورد. فاعقبهم نفاقاً... بما اخلفوا... و بما كانوا یكذبون
4- سرچشمه ى بدبختى هاى انسان، خود اوست. بما اخلفوا، بما كانوا یكذبون (بِما أخْلَفُوا اللهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا یكْذِبُونَ ) «این روحِ نفاق، مولود خلف وعده ها و دروغگویی های آنان بود.»
این آیه جدّاً هشداری برای ماست كه فعلاً كفر عملی داریم. مراقب باشیم منتِهی به نفاق و كفر اعتقادی نشود كه تا آخرین لحظهی عمر در جانمان باقی خواهد ماند.
شأن نزول آیهی شریفه
شأن نزول این آیه را هم فرمودهاند كه داستان ثعلبهْْ بن حاطب است. او مرد فقیری بود و با كسب و كار مختصری كه داشت معاشش تأمین میشد و چون خیلی كار نداشت هر روز در مسجد بود. پیش از همه به مسجد میآمد و بعد از همه هم از مسجد بیرون میرفت. میگفتند: كبوتر مسجد است! میدید دیگران ثروتمندند و كارهای خیر انجام میدهند و ثواب میبرند. شیطان وسوسه اش كرد كه: اگر تو هم مال داشته باشی، انفاق میكنی و به درجات عالی از بهشت میرسی. روزی گفت: یا رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) ؛ دعا كنید خدا به من ثروتی بدهد، من هم كارهای خوب بكنم و ثواب ببرم! فرمود: نه، ثعلبه؛
كسانی از نزدیكان ثعلبه نزد او رفتند و گفتند: (لا اُمَّ لَكَ نَزَلَ فیكَ كَذا وَ كَذا)؛ «ای بی مادر؛ كاری كردی كه دربارهات آیه نازل شد و محكوم به نفاقت كرد.» سخت ناراحت شد و نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رفت و گفت: توبه كردم. فرمود: از جانب خدا مأذون به قبول توبهات نیستم! معلوم میشود توبه اش واقعی نبوده وگرنه قبول میشد
(قَلیلٌ تُۆَدّی شُكْرَهُ خَیرٌ مِنَ كَثیرٍ لا تُطیقُهُ)؛
«كم داشته باشی و شكرش را ادا كنی، بهتر از این است كه زیاد داشته باشی و قادر به شكرش نباشی.»
او بار دوّم و سوّم مكرراً از رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) استدعا میكرد و میگفت: اگر شما دعا كنید من مال دار بشوم، انواع و اقسام خیرات از دست من صادر خواهد شد. رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) میفرمود: ثعلبه؛ دوست نداری از من پیروی كنی؟! به خدا قسم؛ من اگر بخواهم، خداوند كوهها را برای من تبدیل به طلا و نقره میكند ولی من نداشتن را بر داشتن ترجیح میدهم! تو هم مثل من باش.
او دستبردار نبود و با اصرار از رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) تقاضای دعا داشت! عاقبت آن حضرت دربارهاش دعایی كرد و او گوسفندی خرید. آن گوسفند تولید نسل كرد و ثروت روز افزون به او رو آورد. به گوسفند داری مشغول شد و كمكم از مسجد بریده شد. او كه همیشه در مسجد بود، حالا بعد از اذان به مسجد میآمد و ركعت های آخر نماز و در ركوع میرسید و میگفت: (یا الله؛ اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرینَ)؛ تا به جماعت ملحق شود! كمكم گوسفندان بیشتر شدند و مدینه گنجایش آنها را نداشت. در بیرون شهر درّه ای گرفت و گوسفندان را آنجا برد و دیگر به مسجد و جماعت نمیرسید! تنها برای نماز جمعه به شهر میآمد. پس از چندی از نماز جمعه هم باز ماند و هر روز جمعه سر جاده میآمد و از كسانی كه به نماز جمعه آمده و بر میگشتند، از اوضاع شهر میپرسید!
پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) از حالش جویا شد. گفتند: آقا او حشم دار شده و دیگر به مسجد نمیآید! فرمود:
(یا وَیحَ ثَعْلَبةَ یا وَیحَ ثَعْلَبةَ )؛
«وای بر ثعلبه؛ وای بر ثعلبه؛ [كه خود را گرفتاركرد].»
تا اینكه آیهی زكات نازل شد:
(خُذْ مِنْ أمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّیهِمْ بِها...)؛ [توبه ، 103]
«از مردم صدقات مالشان را بگیر و تطهیرشان كن.»
پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دو نفر را مأمور جمعآوری زكات و صدقات كرد. فرمانی هم نوشت و به دست مأموران داد كه به صاحبان اموال ارائه دهند. فرمود: اوّل نزد ثعلبه بروید و بعد فلان مرد از بنی سلیم.
نزد ثعلبه آمدند و پیام پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را رساندند. گفت: اینكه شما میگویید همانند جزیه ای است كه از كفّار میگیرند. مسلمان كه نباید جزیه بدهد، فعلاً پیش دیگران بروید! آنها نزد آن مرد بنی سلیمی رفتند. او تا شنید مأموران پیامبر برای اخذ زكات میآیند، خوشحال شد! شترهای زیادی داشت. آنها را جمع كرد و هر كدام كه چاقتر و بهتر بود، انتخاب كرد و با شترانش به استقبال مأموران جمعآوری زكات آمد. تجلیل و احترام بسیار كرد و شترها را تقدیم آنان نمود. آنها گفتند: زكاتِ مال تو كمتر از این میشود. چرا زیادی میدهی؟ گفت: من طَوْعاً و رَغْبَهًْْ با كمال افتخار، این ناقابل را به حضور پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) تقدیم میكنم. آنها گرفتند و دوباره نزد ثعلبه آمدند. ثعلبه به آنان گفت: فرمان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را بدهید ببینم. وقتی دید باز گفت: من نمیتوانم بپذیرم. این جزیه است و جزیه را از كفّار میگیرند. حالا فعلاً بروید تا من فكری بكنم. رفتند و به رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) گزارش دادند. فرمود:
(یا وَیحَ ثَعْلَبةَ یا وَیحَ ثَعْلَبةَ )؛
«وای بر ثعلبه؛ وای بر ثعلبه [ كه خود را گرفتاركرد].» در این موقع این آیهنازل شد:
( وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللهَ) ؛
«از منافقان كسانی هستند كه با خدا پیمان میبندند [كه اگر از فضل خودش به ما بدهد، ما حتماً صدقه میدهیم، و از صالحان میشویم].»
( فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ ) ؛
«وقتی خدا به آنها داد، بخل ورزیدند و تولّی كردند و اعراض نمودند.»
تا آنجا كه گفتند: اصلاً این حكمِ اخذ زكات درست نیست و شبیه اخذ جزیه از كفّار است.
( فَأعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إلی یوْمِ یلْقَوْنَهُ )؛ «این تولّی و اعراض از فرمان خدا نفاقی در قلبشان برقرار ساخت كه تا دم مرگ از قلبشان بیرون نخواهد رفت»
( فَأعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إلی یوْمِ یلْقَوْنَهُ بِما أخْلَفُوا اللهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا یكْذِبُونَ )؛
«این تولّی و ا عراض، در قلبشان نفاق ایجاد كرد و تا دم مرگ از آنها جدا نخواهد شد.»
كسانی از نزدیكان ثعلبه نزد او رفتند و گفتند: (لا اُمَّ لَكَ نَزَلَ فیكَ كَذا وَ كَذا)؛ «ای بی مادر؛ كاری كردی كه دربارهات آیه نازل شد و محكوم به نفاقت كرد.»
سخت ناراحت شد و نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رفت و گفت: توبه كردم. فرمود: از جانب خدا مأذون به قبول توبهات نیستم! معلوم میشود توبه اش واقعی نبوده وگرنه قبول میشد. از ترس مردم بود كه در میان مردم منافق معرّفی گشته و مطرود از رحمت حقّ شده است. خاك بر سر خود ریخت و تضرّع كرد. رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: كاری است كه خودت كردهای و گوش به حرف من ندادهای و اكنون جبرانپذیر نیست.
بعد از وفات پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نزد ابوبكر و عمر آمد و آنها هم گفتند: چون پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نپذیرفته ما هم نمیپذیریم. تا زمان عثمان بود و با همان حالِ نفاق از دنیا رفت. شاهد بر اینكه توبه اش هم منافقانه بوده و توبهی واقعی نبوده است.
خودِ آیه شریفه است كه میفرماید:
( فَأعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إلی یوْمِ یلْقَوْنَهُ )؛
«این تولّی و اعراض از فرمان خدا نفاقی در قلبشان برقرار ساخت كه تا دم مرگ از قلبشان بیرون نخواهد رفت.»
پس معلوم میشود توبهی ثعبله، توبهی منافقانه و ریاكارانه بوده است وگرنه مسلّم مقبول واقع میشد.
مشابه ثعلبه در جامعه بسیارند!!
حالا طرز تفكّر ثعلبه در میان ما مسلمانانِ خوش اعتقاد نیز فراوان است! ما كافر نیستیم، او هم كافر نبود، مۆمنِ اهل نماز و مسجد بود. بیماری خطرناك حبّ مال بیچارهاش كرد و به هلاكِ ابدیش انداخت. آیا در میان ما مسلمانان معتقد به مبدأ و معاد و انبیا و امامان افرادی نیستند كسانی كه مبتلا به بیماری حبّ مال میباشند و از دادن خمس و زكات و دیگر انفاقات مالی جدّاً استنكاف میورزند و برای اقناعِ وجدانشان به زعم خود دست به توجیهات و عذر تراشی ها میزنند؟!
فرآوری: زهرا اجلال
بخش قرآن تبیان
منابع :
سایت حوزه
بیانات حجت الاسلام قرائتی
بیانات حجت الاسلام ضیاء آبادی