كوچ سرخ
سامرا اى شاهد شبهاى من خوشه چین خرمن غمهاى من مرغ دل از خاك تو پر مىكشد جام كوچ سرخ را سر مىكشد اینهمه غم كه دلم را پر نمود قامت خورشید را خم كرده بود گاه رنجور از اسارت مىشدم شاهد صدها جسارت مىشدم گاه مىشد از جفاى ناكسان مىشدم همخانه با درّندگان مانده خورشید توانم در شفق نیست در عُمق نگاه من رمق چار ساله كودكم با چشم زار مىكشد در سجده هایش انتظار او پرا ز احساس درد بى كسى است اشك چشم او پراز دلواپسى است ساقى یك جرعه آب زمزم است زخم تشنه بودنم را مرهم است مثل من كه خواندهام او را به بر فاطمه خوانده است او را پشت در بر غریبى على مۆمن شده شاهد جان دادن محسن شده او كتاب پر ز درد فاطمه است یوسف صحرا نوردِ فاطمه است انتقام فاطمه در خشم اوست ذوالفقار مرتضا در چشم اوست او بود احیاگر قرآن و حج شیعیان اَلصّبر مِفْتاحُ الْفَرَج بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
محسن حافظى