قلب شکسته
افسوس که آئینه نصیبش سنگ است در کوچهی بی کسی عجب دلتنگ است هر روز غروب خون شده قلبش که اینقدر غروب سامرا خونرنگ است * یک عمر غریبی و اسیری سخت است دلتنگی و بغض و سر به زیری سخت است از چهره ی تو شکستگی می بارد در اوج جوانی ات چه پیری سخت است * امروز که صاحبِ عزایت زهراست چشم همه از غم تو دریا دریاست داغ تو شکست قامت عالم را تو رفتی و «سُرَّ مَن رَأی» بی معناست * همچون شب قدر، قدر تو مکتوم است با تو جلوات چارده معصوم است گفتند به طعنه حج نشد رزقت! نه کعبه ز طواف روی تو محروم است * با قلب شکسته شرح هجران دادی یک عمر بهانه دست باران دادی آنقدر تو «یا حسین عطشان» گفتی تا آخر کار تشنه لب جان دادی * دل را به مقام قرب خود راهی کن سرشار ز عشق و شور و آگاهی کن گاهی به نگاه خود مرا هم دریاب یعنی تو مرا بقیة اللّهی کن بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
یوسف رحیمی