تبیان، دستیار زندگی
عصر رنسانس از مهمترین اعصار تاریخ بشری است، چراکه تحولات و اندیشه های شکل گرفته در آن تا سالیان دراز پس از آن در اذهان بشر باقی ماند. در این مقاله با دیدگاه های کلی شکل گرفته در هنر رنسانس آشنا خواهید شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عصر رنسانس


عصر رنسانس از مهمترین اعصار تاریخ بشری است، چراکه تحولات و اندیشه های شکل گرفته در آن تا سالیان دراز پس از آن در اذهان بشر باقی ماند. در این مقاله با دیدگاه های کلی شکل گرفته در هنر رنسانس آشنا خواهید شد.

عصر رنسانس

با وجود اختلافی که در مورد تعیین زمان دقیق آغاز رنسانس وجود دارد، اما در تاریخ هنر بدیهی است که تحولات در عرصه ادبیات و هنر یک تا دو قرن پیش از رنسانس صنعتی و علمی رخ داده  و تحولات چشمگیری در این عرصه به وقوع پیوسته است؛ به طوری که رنسانس یا تولد دوباره در هنر پیش از صنعت و فلسفه به وقوع پیوسته است.

با وجود این‌که در تاریخ هنر، آغاز رنسانس به اموری همچون سال فتح قسطنطنیه در سال 1453 به وسیله سلطان محمد فاتح و تشکیل حکومت عثمانی به جای دولت بیزانس، یا پایان یافتن بیماری طاعون و اموری از این قبیل نسبت داده شده است؛ اما در نزد مورخان هنر این امر یقینی است که رنسانس هنری از ایتالیا آغاز شده، بدین ترتیب که هنرمندان ایتالیایی بر خلاف دیگر کشورهای اروپایی حاضر نشده بودند به سبک گوتیک در معماری تن دهند و حتی این مفهوم را به صورت طعن و استهزا برای این سبک به کار می‌‌بردند و علیه سبک گوتیک عصیان نموده و به سوی سبک جدید حرکت کردند.

البته عده‌ای از معماران دوره رنسانس مانند برونلسکی (1) که در معماری دوره رنسانس تأثیرگذار بود و به عنوان پدر و بنیان‌گذار معماری رنسانس تلقی می‌شد؛ هنوز تحت تأثیر سبک گوتیک بوده و خود را از سیطره این شیوه رها نکرده و سبک او شیوه‌ای ترکیبی و آمیخته از عناصر گوتیک و رنسانس محسوب می‌گشت؛ اما به هر ترتیب، دوره سبک گوتیک به پایان رسیده بود و در معماری، افرادی همانند برونلسکی و برامانته (2) از جمله مۆثرترین معماران سبک جدید بودند. این گروه از معماران تلاش می‌کردند تا شیوه‌های کلاسیک معماری روم و یونان را که در تاریخ هنر از شکوه و عظمت هنری برخوردار بود، با پاره‌ای از خلاقیت‌ها و ابداعات، بار دیگر احیا کنند. به همین دلیل، برامانته می‌کوشید گنبد بنای ساختمان پانتئون را، که یکی از آثار برجسته معماری کلاسیک قلمداد می‌شود، بار دیگر بازآفرینی نماید.

لازم به ذکر است که از جهت اصطلاح‌شناسی و ریشه‌شناسی لغوی، منظور از کلمه رنسانس (3) یا تولد دوباره، در میان موافقان با آن در دوره رنسانس، به معنای بازگشت به سوی سنت‌های کلاسیک هنر روم و یونان بود. در واقع، مخالفان سبک گوتیک معتقد بودند که می‌خواهند بار دیگر به سوی مولفه‌های هنری روم و یونان بازگردند و آن عناصر را احیا کنند.

یکی از نکات مهم در تاریخ هنر این است که همواره در طول تاریخ، تقابلی میان سبک کلاسیک و مدرسی با سبک‌های مخالف کلاسیک به چشم می‌خورد و پیوسته عصیان و مخالفت در برابر سنت‌های کلاسیک و تعلیمی وجود داشته است. هر گاه ابداع، خلاقیت، نوآوری و رها شدن از سنت‌های تعلیمی و کلاسیک به اوج خود می‌رسید، دوباره بازگشت به سوی سنت‌های کلاسیک تکرار می‌شد و عده‌ای از هنرمندان جنبش‌ هنری را به سوی مولفه‌های تعلیمی و مدرسی معطوف می‌نمودند. همان طور که هر از گاهی، عصیان در برابر سبک تعلیمی و کلاسیک شکل می‌گرفت و پاره‌ای از سبک‌های هنری در مخالفت با چارچوب‌های کلاسیک به وجود می‌آمد.

از این رو، پس از رنسانس که بازگشت به عناصر و ویژگی‌های کلاسیک هنر رخ داد، بار دیگر در قرن شانزدهم، سبک‌هایی همچون منریسم، باروک و روکوکو از اصول کلاسیک عدول کردند و یا دوباره پس از جریانات هنری قرن شانزدهم و هفدهم، بار دیگر عده‌ای از هنرمندان طبل نو‌کلاسیک را کوبیدند و رمانتیسم و رئالیسم دگر باره از جنبش نو‌کلاسیک فراروی نمودند و به سوی در خدمت گرفتن عناصری جدید در هنر گام برداشتند.

در نزد مورخان هنر این امر یقینی است که رنسانس هنری از ایتالیا آغاز شده، بدین ترتیب که هنرمندان ایتالیایی بر خلاف دیگر کشورهای اروپایی حاضر نشده بودند به سبک گوتیک در معماری تن دهند و حتی این مفهوم را به صورت طعن و استهزا برای این سبک به کار می‌‌بردند و علیه سبک گوتیک عصیان نموده و به سوی سبک جدید حرکت کردند.

از دیدگاه هنرمندان رنسانس، هنر روم و یونان رشد یافته و ایده‌آل تلقی می‌گشت و با توجه به سبک‌های پیش از رنسانس همچون گوتیک، بازگشت به سوی هنر یونان و روم، در واقع بازگشت به سبک کلاسیک و مدرسه‌ای بود و به منزله نوعی رشد‌یافتگی و نوزایی تلقی می‌شد. همان طور که نخستین فیلسوفان عصر رنسانس در قرن شانزدهم، هدف خود را از رنسانس یا تولد دوباره این گونه تفسیر می‌نمودند که می‌خواهند به فلسفه یونان و اندیشه‌های افلاطون و ارسطو بازگردند و تفسیر دوباره‌ای از آثار آن فیلسوفان ارائه دهند. فیلسوفان عصر رنسانس معتقد بودند که برخلاف عصر نوزایی، در عصر قرون وسطا، نسبت به اندیشه‌های فیلسوفان یونان بد‌فهمی و تفسیر نادرست وجود داشت و تلاش می‌نمودند تا تفسیر و قرائت صحیحی از فلسفه یونان ارائه دهند.

در واقع، چه در عرصه هنر و چه در عرصه فلسفه، یونان و روم به منزله آرمان و ایده‌آل قلمداد می‌شد و هنرمندان و فیلسوفان اولیه، هرچند به تدریج به سوی ابداع و خلاقیت پیش رفتند و از سنت‌های یونانی و رومی فاصله گرفتند، اما در آغاز جنبش رنسانس، خود را وفادار به سنت کلاسیک یونان و روم نشان می‌دادند؛ همان طور که در قرن هجدهم نیز وقتی که سبک باروک مطرح شد، هنرمندان نو‌کلاسیک در مخالفت با سبک باروک، بار دیگر به سوی مولفه‌های کلاسیک گرایش پیدا نمودند.

همانطور که بیان شد، در بسیاری از دوره‌های تاریخ هنر، هر از گاهی، آن گاه که از اصول کلاسیک و مدرسی عدول می‌شد، عده‌ای از هنرمندان در برابر جریانات انحرافی و یا التقاطی برخاسته و سبک کلاسیک را مطرح می‌نمودند.

 پی‌نوشت:

1. Brunelleschi

2. Bramante

3. Renaissance

بخش هنری تبیان


منبع:

سایت فیروزه/ سید رضی موسوی گیلانی