تبیان، دستیار زندگی
در دعای ابوحمزه ثمالی امام سجادعلیه السلام می‏فرماید: «به جهت بیرون آمدن جانم، گریه می‏كنم»؛ به چه دلیل ما و حتی بندگان خوب خدا از مرگ می‏ترسیم! چه كنیم؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ترس از مرگ یک وحشت همه گیر


در دعای ابوحمزه ثمالی امام سجادعلیه السلام می‏فرماید: «به جهت بیرون آمدن جانم، گریه می‏كنم»؛ به چه دلیل ما و حتی بندگان خوب خدا از مرگ می‏ترسیم! چه كنیم؟

مرگ

«ترس از مرگ»، علت‏هاى گوناگون دارد. در یک نگاه كلى مى‏توان انسان‏ها را از این جهت به سه گروه - ناقصان، متوسّطان و كاملان تقسیم كرد.

دلیل وحشت از مرگ در انسان‏هاى ناقص، این است كه انسان به حكم فطرت خود، حب به بقا و میل به جاودانگى دارد و از فنا، زوال و نیستى متنفر است و از آنجا كه مرگ را نیستى مى‏پندارد، از مرگ تنفر دارد.

خداوند متعال، عقیده این گروه از انسان‏ها را چنین بیان مى‏كند: «إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ»؛ (مۆمنون (23)، آیه 37) ؛ «جز این زندگانى دنیاى ما چیزى نیست، مى‏میریم و زندگى مى‏كنیم و دیگر برانگیخته نخواهیم شد».

متوسطان - كه ایمانشان به عالم آخرت كامل نیست به دلیل غفلت از حیات اخروى و توجّه به امور دنیوى و تلاش در آبادانى آنها، از مرگ مى‏ترسند. امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: «روزى مردى به سوى ابوذر آمد و پرسید: چرا ما از مرگ كراهت داریم؟ ابوذر در پاسخ گفت: به دلیل آنكه شما دنیا را آباد كردید و آخرت را خراب؛ پس مى‏ترسید كه از آبادانى به سوى خرابى انتقال یابید» (بحارالانوار، ج 6، ص 137، ح 42)

ریشه این غفلت، پیروى از خواسته‏هاى نفسانى، مخالفت با حضرت حق یا آرزوهاى دراز است. امیرمۆمنان‏علیه السلام در كلام گران سنگى مى‏فرماید: «... آیا كسى نیست كه از گناه توبه كند، پیش از آنكه مرگش فرا رسد؟... شما را فرموده‏اند كه بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر مى‏ترسم: به دنبال هواى نفس رفتن و آرزوى دراز در سر پروریدن»(نهج البلاغه، خطبه 28، ص 29)

اُستُن این عالم اى جان غفلت است‏

هوشیارى این جهان را آفت است‏

هوشیارى زان جهان است و چوآن‏

غالب آید پست گردد این جهان‏

این متوسطان و غافلان، به حدى از مرگ غافل‏اند كه به تعبیر حضرت على‏علیه السلام «گویا مرگ را در دنیا، براى غیر ما نوشته و حق را بر عهده جز ما هشته‏اند و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم، مسافران‏اند كه به زودى نزد ما باز مى‏آیند و آنان را در گورهایشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم! پندارى ما پس از آنان، جاودان به سر مى‏بریم!» (نهج البلاغه، كلمات قصار 122، ص 382)

هر ترس و وحشتى از مرگ، بد و منفى و هر خوفى از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ، بر اثر غفلت و محدودیت نظر باشد، وحشتى منفى و نابخردانه است كه باید عامل آن (دنیادوستى) را از بین برد. اما اگر وحشت از مرگ، براساس خوف از عظمت حق تعالى و ترس از چگونگى رویارویى با خداوند باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است

اما گروه سوم، انسان‏هاى كامل و مۆمنان وارسته‏اند و ترسشان، مثبت وارزشى است. در حقیقت آنان از عظمت خداوند متعال مى‏ترسند. هراس آنان همانند وحشت وابستگان به دنیاى مادى و دل دادگان به تعلّقات آن نیست. حضرت حق در قلب اولیاى الهى، تجلّى كرده و موجب هیبت آمیخته به شوق‏شده است. بنابراین تجلّى الهى و عظمت ادراك و شهودشان، آنان را به هیبت و خوف مبتلا كرده است. درست مانند زمانى كه عاشق دل داده، پس از سال‏ها دورى و رنج، اجازه ملاقات با معشوق را پیدا مى‏كند؛ تمام وجود او آكنده از ترس و اضطراب است كه نكند پس از سال‏ها هجران، عملى از او سر بزند و او از دیدار محبوب خود محروم شود.

دل عاشقان خداوند متعال، در هنگام ملاقات با حضرت حق - كه با مرگ سرفصلى از آن آغاز مى‏شود مى‏تپد و وحشتناك و ترسناك مى‏شود؛ ولى این خوف غیر از ترس‏هاى معمولى است. امام خمینى، چهل حدیث، صص 303 - 307 (مركز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، تابستان 1368)

هراس انسان‏هاى آن سویى، از طول سفر، توشه كم و بزرگى و عظمت مقصد است. (نهج البلاغه، كلمات قصار 77، ص 372)

ایشان، به تبع قرآن كریم، مرگ را چون زندگى، امتحان بزرگ الهى مى‏دانند (ملك (67)، آیه 2) و مى‏ترسند كه از این آزمون، سربلند بیرون نیایند و به حقیقت آزمون انسان‏هاى كامل، بسیار سخت است كه حتى درك آن نیز براى ما مشكل مى‏نماید.

هیچ مرده نیست پرحسرت زمرگ‏

حسرتش آن است كش كم بود برگ‏

ورنه از چاهى به صحرا اوفتاد

در میان دولت و عیش و گشاد

زین مقام ماتم و تنگین مُناخ‏

نقل افتادش به صحراى فراخ

مقعد صدقى نه ایوان دروغ‏

باده خاصى نه مستیى زدوغ

مقعد صدق و جلیسش حق شده‏

رسته زین آب و گل آتشكده‏

ورنكردى زندگانیى منیر

یك دو دم ماندست مردانه بمیر

قیامت

با این توضیحات اجمالى و مختصر، روشن مى‏شود كه هر ترس و وحشتى از مرگ، بد و منفى و هر خوفى از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ، بر اثر غفلت و محدودیت نظر باشد، وحشتى منفى و نابخردانه است كه باید عامل آن (دنیادوستى) را از بین برد. اما اگر وحشت از مرگ، براساس خوف از عظمت حق تعالى و ترس از چگونگى رویارویى با خداوند باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است.

گفتنى است اگر چه اولیاى الهى در برخى حالات، با درك عظمت حق و توجه به سنگینى مسئولیت خویش، از مرگ هراسناك‏اند؛ اما از سوى دیگر شوق دیدار یار، حالتى براى آنان به وجود مى‏آورد كه اعلام مى‏دارند: «علاقه ما به مرگ، از علاقه كودك به پستان مادر بیشتر است».

در پایان، توجه به امور زیر در باور مرگ و یادآورى آن و پند گرفتن از آن، مۆثر و مفید است:

یكم. اندیشه درباره مرگ به ویژه در خلوت و اینكه مرگ تنها پلى است كه ما را از خانه عمل، به خانه پاداش و جزا منتقل مى‏سازد. همچنین تفكر در این نكته كه انسان براى این دنیاى فانى و زندگى زودگذر، آفریده نشده؛ بلكه آفرینش او براى زندگانى ابدى است كه مرگ آغاز سفر بدان جا است.

دل عاشقان خداوند متعال، در هنگام ملاقات با حضرت حق - كه با مرگ سرفصلى از آن آغاز مى‏شود مى‏تپد و وحشتناك و ترسناك مى‏شود؛ ولى این خوف غیر از ترس‏هاى معمولى است

دوّم. زیارت اهل قبور و تماشاى قبرهاى پوسیده و سنگ متلاشى شده و اندیشه در این مسئله كه چه انسان‏هایى روزگارانى زندگى مى‏كردند و اكنون همگى در این گورستان‏ها خوابیده‏اند و هیچ یادى از آنان نیست. جسم آنها اگر چه خاك شده و غذاى مورچگان گردیده است؛ اما آنان همگى در محضر پروردگار عالم حاضرند و پاداش رفتار نیك یا كیفر كردار بد خود را مى‏بینند و این سرنوشتى است كه دیر یا زود ما نیز بدان خواهیم رسید.

سوّم. شركت در تشییع جنازه و تدفین اهل ایمان و یادآورى این نكته كه روزى ما نیز همانند آن فرد، بر روى دوش آشنایان و بستگان به گور سپرده خواهیم شد. پس كردار، رفتار و گفتار خود را بر اساسى تنظیم كنیم كه مرگ ما، موجب آسایش ابدى ما بشود.

چهارم. تلاوت و تدبر در آیاتى كه در مورد مرگ و قیامت است (به ویژه نگاه اندیشمندان به آیات عذاب) و مطالعه و تفكر در روایات فراوانى كه در این باره وارد شده است.

پنجم. توجه به این نكته كه مرگ نیستى و نابودى نیست؛ بلكه دریچه‏اى براى ‏ورود به عالمى بزرگ‏تر و گسترده است. مرگ ما را از خانه عمل و امتحان، به خانه ابدى محاسبه و پاداش مى‏برد و هر چه در دنیا كاشته‏ایم، در قبر ظهور پیدا مى‏كند و برداشت مى‏شود. كسى كه در دنیا با ایمان و عمل صالح سپرى كرده، قبر او «روضة من ریاض الجنة» است و آن كه دنیایش را با بى ایمانى و بدكردارى سپرى كرده، قبرش «حفرة من حفر النیران» است. آرى قبر همه انسان‏ها، ظاهرى مشابه دارد؛ اما باطن آن متفاوت است: یا بهشت است یا جهنم.

آن كه دنیا را با ایمان و عمل صالح سپرى كرده، هم اكنون در بهشت است و مرگ او را به این سعادت ابدى مى‏رساند. پیك مرگ براى چنین فردى، پیك بشارت و سعادت است. زندگى بهشت‏مدار او در دنیا، موجب شده كه باطنش، بهشت گشته و مرگ او را به بهشت ببرد (قبرش بهشت است). اما آن كه با سوء اختیار خود، در دنیا بدكردار بوده، هم اكنون در جهنم است؛ منتها همانند مردم مست و بى‏هوش، مى‏سوزد و ادراك نمى‏كند. آن‏گاه كه پیك مرگ آمد، در حقیقت او به هوش مى‏آید و آن‏گاه جهنمى كه خود براى خود، فراهم كرده بود، به چشم جان مى‏بیند و با همه وجود مى‏چشد.

فراوری: محمدی             

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع : سایت پرسمان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.