ترس از مرگ یک وحشت همه گیر
در دعای ابوحمزه ثمالی امام سجادعلیه السلام میفرماید: «به جهت بیرون آمدن جانم، گریه میكنم»؛ به چه دلیل ما و حتی بندگان خوب خدا از مرگ میترسیم! چه كنیم؟
![مرگ](https://img.tebyan.net/big/1391/07/1572031992610018625216221814415461179245179154.jpg)
«ترس از مرگ»، علتهاى گوناگون دارد. در یک نگاه كلى مىتوان انسانها را از این جهت به سه گروه - ناقصان، متوسّطان و كاملان تقسیم كرد.
دلیل وحشت از مرگ در انسانهاى ناقص، این است كه انسان به حكم فطرت خود، حب به بقا و میل به جاودانگى دارد و از فنا، زوال و نیستى متنفر است و از آنجا كه مرگ را نیستى مىپندارد، از مرگ تنفر دارد.
خداوند متعال، عقیده این گروه از انسانها را چنین بیان مىكند: «إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ»؛ (مۆمنون (23)، آیه 37) ؛ «جز این زندگانى دنیاى ما چیزى نیست، مىمیریم و زندگى مىكنیم و دیگر برانگیخته نخواهیم شد».
متوسطان - كه ایمانشان به عالم آخرت كامل نیست به دلیل غفلت از حیات اخروى و توجّه به امور دنیوى و تلاش در آبادانى آنها، از مرگ مىترسند. امام صادقعلیه السلام مىفرماید: «روزى مردى به سوى ابوذر آمد و پرسید: چرا ما از مرگ كراهت داریم؟ ابوذر در پاسخ گفت: به دلیل آنكه شما دنیا را آباد كردید و آخرت را خراب؛ پس مىترسید كه از آبادانى به سوى خرابى انتقال یابید» (بحارالانوار، ج 6، ص 137، ح 42)
ریشه این غفلت، پیروى از خواستههاى نفسانى، مخالفت با حضرت حق یا آرزوهاى دراز است. امیرمۆمنانعلیه السلام در كلام گران سنگى مىفرماید: «... آیا كسى نیست كه از گناه توبه كند، پیش از آنكه مرگش فرا رسد؟... شما را فرمودهاند كه بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر مىترسم: به دنبال هواى نفس رفتن و آرزوى دراز در سر پروریدن»(نهج البلاغه، خطبه 28، ص 29)
اُستُن این عالم اى جان غفلت است
هوشیارى این جهان را آفت است
هوشیارى زان جهان است و چوآن
غالب آید پست گردد این جهان
این متوسطان و غافلان، به حدى از مرگ غافلاند كه به تعبیر حضرت علىعلیه السلام «گویا مرگ را در دنیا، براى غیر ما نوشته و حق را بر عهده جز ما هشتهاند و گویى آنچه از مردگان مىبینیم، مسافراناند كه به زودى نزد ما باز مىآیند و آنان را در گورهایشان جاى مىدهیم و میراثشان را مىخوریم! پندارى ما پس از آنان، جاودان به سر مىبریم!» (نهج البلاغه، كلمات قصار 122، ص 382)هر ترس و وحشتى از مرگ، بد و منفى و هر خوفى از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ، بر اثر غفلت و محدودیت نظر باشد، وحشتى منفى و نابخردانه است كه باید عامل آن (دنیادوستى) را از بین برد. اما اگر وحشت از مرگ، براساس خوف از عظمت حق تعالى و ترس از چگونگى رویارویى با خداوند باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است
اما گروه سوم، انسانهاى كامل و مۆمنان وارستهاند و ترسشان، مثبت وارزشى است. در حقیقت آنان از عظمت خداوند متعال مىترسند. هراس آنان همانند وحشت وابستگان به دنیاى مادى و دل دادگان به تعلّقات آن نیست. حضرت حق در قلب اولیاى الهى، تجلّى كرده و موجب هیبت آمیخته به شوقشده است. بنابراین تجلّى الهى و عظمت ادراك و شهودشان، آنان را به هیبت و خوف مبتلا كرده است. درست مانند زمانى كه عاشق دل داده، پس از سالها دورى و رنج، اجازه ملاقات با معشوق را پیدا مىكند؛ تمام وجود او آكنده از ترس و اضطراب است كه نكند پس از سالها هجران، عملى از او سر بزند و او از دیدار محبوب خود محروم شود.
دل عاشقان خداوند متعال، در هنگام ملاقات با حضرت حق - كه با مرگ سرفصلى از آن آغاز مىشود مىتپد و وحشتناك و ترسناك مىشود؛ ولى این خوف غیر از ترسهاى معمولى است. امام خمینى، چهل حدیث، صص 303 - 307 (مركز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، تابستان 1368)
هراس انسانهاى آن سویى، از طول سفر، توشه كم و بزرگى و عظمت مقصد است. (نهج البلاغه، كلمات قصار 77، ص 372)
ایشان، به تبع قرآن كریم، مرگ را چون زندگى، امتحان بزرگ الهى مىدانند (ملك (67)، آیه 2) و مىترسند كه از این آزمون، سربلند بیرون نیایند و به حقیقت آزمون انسانهاى كامل، بسیار سخت است كه حتى درك آن نیز براى ما مشكل مىنماید.
هیچ مرده نیست پرحسرت زمرگ
حسرتش آن است كش كم بود برگ
ورنه از چاهى به صحرا اوفتاد
در میان دولت و عیش و گشاد
زین مقام ماتم و تنگین مُناخ
نقل افتادش به صحراى فراخ
مقعد صدقى نه ایوان دروغ
باده خاصى نه مستیى زدوغ
مقعد صدق و جلیسش حق شده
رسته زین آب و گل آتشكده
ورنكردى زندگانیى منیر
یك دو دم ماندست مردانه بمیر
![قیامت](https://img.tebyan.net/big/1390/09/5635378196991941062381064118411710358177.jpg)
با این توضیحات اجمالى و مختصر، روشن مىشود كه هر ترس و وحشتى از مرگ، بد و منفى و هر خوفى از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ، بر اثر غفلت و محدودیت نظر باشد، وحشتى منفى و نابخردانه است كه باید عامل آن (دنیادوستى) را از بین برد. اما اگر وحشت از مرگ، براساس خوف از عظمت حق تعالى و ترس از چگونگى رویارویى با خداوند باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است.
گفتنى است اگر چه اولیاى الهى در برخى حالات، با درك عظمت حق و توجه به سنگینى مسئولیت خویش، از مرگ هراسناكاند؛ اما از سوى دیگر شوق دیدار یار، حالتى براى آنان به وجود مىآورد كه اعلام مىدارند: «علاقه ما به مرگ، از علاقه كودك به پستان مادر بیشتر است».
در پایان، توجه به امور زیر در باور مرگ و یادآورى آن و پند گرفتن از آن، مۆثر و مفید است:
یكم. اندیشه درباره مرگ به ویژه در خلوت و اینكه مرگ تنها پلى است كه ما را از خانه عمل، به خانه پاداش و جزا منتقل مىسازد. همچنین تفكر در این نكته كه انسان براى این دنیاى فانى و زندگى زودگذر، آفریده نشده؛ بلكه آفرینش او براى زندگانى ابدى است كه مرگ آغاز سفر بدان جا است.
دل عاشقان خداوند متعال، در هنگام ملاقات با حضرت حق - كه با مرگ سرفصلى از آن آغاز مىشود مىتپد و وحشتناك و ترسناك مىشود؛ ولى این خوف غیر از ترسهاى معمولى است
دوّم. زیارت اهل قبور و تماشاى قبرهاى پوسیده و سنگ متلاشى شده و اندیشه در این مسئله كه چه انسانهایى روزگارانى زندگى مىكردند و اكنون همگى در این گورستانها خوابیدهاند و هیچ یادى از آنان نیست. جسم آنها اگر چه خاك شده و غذاى مورچگان گردیده است؛ اما آنان همگى در محضر پروردگار عالم حاضرند و پاداش رفتار نیك یا كیفر كردار بد خود را مىبینند و این سرنوشتى است كه دیر یا زود ما نیز بدان خواهیم رسید.
سوّم. شركت در تشییع جنازه و تدفین اهل ایمان و یادآورى این نكته كه روزى ما نیز همانند آن فرد، بر روى دوش آشنایان و بستگان به گور سپرده خواهیم شد. پس كردار، رفتار و گفتار خود را بر اساسى تنظیم كنیم كه مرگ ما، موجب آسایش ابدى ما بشود.
چهارم. تلاوت و تدبر در آیاتى كه در مورد مرگ و قیامت است (به ویژه نگاه اندیشمندان به آیات عذاب) و مطالعه و تفكر در روایات فراوانى كه در این باره وارد شده است.
پنجم. توجه به این نكته كه مرگ نیستى و نابودى نیست؛ بلكه دریچهاى براى ورود به عالمى بزرگتر و گسترده است. مرگ ما را از خانه عمل و امتحان، به خانه ابدى محاسبه و پاداش مىبرد و هر چه در دنیا كاشتهایم، در قبر ظهور پیدا مىكند و برداشت مىشود. كسى كه در دنیا با ایمان و عمل صالح سپرى كرده، قبر او «روضة من ریاض الجنة» است و آن كه دنیایش را با بى ایمانى و بدكردارى سپرى كرده، قبرش «حفرة من حفر النیران» است. آرى قبر همه انسانها، ظاهرى مشابه دارد؛ اما باطن آن متفاوت است: یا بهشت است یا جهنم.
آن كه دنیا را با ایمان و عمل صالح سپرى كرده، هم اكنون در بهشت است و مرگ او را به این سعادت ابدى مىرساند. پیك مرگ براى چنین فردى، پیك بشارت و سعادت است. زندگى بهشتمدار او در دنیا، موجب شده كه باطنش، بهشت گشته و مرگ او را به بهشت ببرد (قبرش بهشت است). اما آن كه با سوء اختیار خود، در دنیا بدكردار بوده، هم اكنون در جهنم است؛ منتها همانند مردم مست و بىهوش، مىسوزد و ادراك نمىكند. آنگاه كه پیك مرگ آمد، در حقیقت او به هوش مىآید و آنگاه جهنمى كه خود براى خود، فراهم كرده بود، به چشم جان مىبیند و با همه وجود مىچشد.
فراوری: محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع : سایت پرسمان
![مشاوره](https://img.tebyan.net/ts/persian/QuestionArticle.png)