درد کهنه
مانند مادرت شده ای، قد خمیده ای! آقا چرا عبا به سرخود کشیده ای !؟ با درد کهنه ای به نظرراه می روی!؟ مانند مادرت چقدر راه می روی! خون ِجگربه سینه به اجبار می دهی راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی داغ غریبی تو، نمک بر جگرزند خواهرنداشتی که برایت به سرزند اینجا مدینه نیست، چرا دلخوری شما !؟ درکوچه های طوس زمین می خوری چرا ؟ با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده خاک لباس های خودت را تکان بده مقداری ازعبای شما پاره شد،ولی... نیزه نزد کسی به تو ازکینه ی علی اینجا کسی به پیرهن تو نظر نداشت فکروخیال گندم ری را به سر نداشت اینجا کسی به غارت انگشترت نرفت چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
وحید قاسمی