تبیان، دستیار زندگی
یا آنکه بخوانید به بالین پسرم را یا بر سر زانو بگذارید سرم را شب تا به سحرچشم به راهم که نسیمی از من ببرد سوی مدینه خبرم را
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در سایه اندوه

امام رضا

یا آنکه بخوانید به بالین پسرم را

یا بر سر زانو بگذارید سرم را

شب تا به سحرچشم به راهم که نسیمی

از من ببرد سوی مدینه خبرم را

کی باور من بود که از آن حرم پاک

یک روز جدا گردم و بندم نظرم را

مجبور به تودیع حرم بودم و ناچار

در سایه اندوه نشاندم پسرم را

هنگام خدا حافظی از شهر،عزیزان

شستند به خوناب جگر رهگذرم را

گفتم همه در بدرقه ام اشک ببارند

شاید که نبینند از آن پس اثرم را

دامانم از این منظره پر اشک شد اما

گفتم که نبیند پسرم چشم ترم را

باکس نتوان گفت ولیعهدی مأمون

خون کرده دلم را و شکسته کمرم را

من سر به ولیعهدی دونان نسپارم

بگذارم اگر بر سر این کار سرم را

تهمت ز چه بندید به انگور، که خون کرد

هم صحبتی دشمن دیرین جگرم را

آفاق همه زیر پر رأفت من بود

افسوس بدین جرم شکستند پرم را

آن قوم که در سایه ام آرام گرفتند

دادند به تاراج خزان برگ وبرم را

بشتاب بدیدار من ای گل که به بویت

تسکین دهم آلام دل در به درم را

روزم سپری شد به غم،اما گذراندم

با یاد تو ای خوب،شبم را سحرم را

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


محمد جواد غفورزاده(شفق)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.