تبیان، دستیار زندگی
زائر شدم نسیم ، صدای مرا گرفت از دستم التماس دعای مرا گرفت یک شب کنار پنجره فولاد ، مادرم آن قدر گریه کرد ، شفای مرا گرفت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خرج گوشه‌ی ایوان

امام رضا

زائر شدم نسیم ، صدای مرا گرفت

از دستم التماس دعای مرا گرفت

یک شب کنار پنجره فولاد ، مادرم

آن قدر گریه کرد ، شفای مرا گرفت

یک پارچه گره زد و تا سالهای سال

« سهمیه امام رضا » ی مرا گرفت

صحن تو ، آسمان تو ، گنبد طلای تو

حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت

ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا

تا اینکه آهو آمد و جای مرا گرفت

 

ای آبروی جن و ملک خاکبوسی ات

عالم فدای جلوه شمس الشموسی ات

ما زلف داده ایم پریشان شود همین

دل داده ایم دستِ تو حیران شود همین

آئینه ی مرا سحری تكّه تكّه كن

باشد كه خرج گوشه ی ایوان شود همین

دردِ مرا علاج مكن با طبابتت

با خاكِ زیر پای تو درمان شود همین

حالا كه هم غذای غلامان خانه ایم

خوب است آدمی ز غلامان شود همین

آنكه به مهربانی ات ایمان نیاورد

در ازدحام حشر پشیمان شود همین

لطف تورا به خاطر این آفریده اند

كه آتش ِ خلیل، گلستان شود همین

كلِّ زمین بناست اگر كشوری شود

بهتر كه پایتخت خراسان شود همین

از جلوه ات كنار بزن این نقاب را

تا آفتاب پاره گریبان شود همین

سلمانی ات نیامده ظرفش طلا شود

این جا نشسته است كه سلمان شود همین

حالا كه محمل تو رسیده ست بین طوس

حرفی بزن كه شهر مسلمان شود همین

این بندگیِ ما به قنوتِ تو كامل است

توحیدِ ما به شرط و شروطِ تو كامل است

جز تو نمیشویم گرفتار هیچكس

هرگز نمیشویم هوادار هیچكس

از آن زمان كه با حرمت آشنا شدیم

اصلاً نرفته ایم به دربار هیچكس

اینجا به زائرانِ تو فیضی كه میرسد

آن را نمیدهند به زوّار هیچكس

نانِ كسی به غیر تو من را حلال نیست

خود را نمیكنم بدهكار هیچكس

حالا كه تو امام ِ رئوفِ جهان شدی

دیگر نمیشویم گنهكار هیچكس

جز تو كسی سه بار عیادت نمیكند

در پاسخ زیارتِ یكبار هیچكس

شبهای قبر غیر تماشایِ رویِ تو

دل خوش نمیكنیم به دیدار هیچكس

ای دستگیر صبح قیامت سرم فدات

هم خانواده هم پدر و مادرم فدات

هرچند ناتوان شدی اما ز پا نیفت

ای هشتمین عزیز ، عزیز ِ خدا نیفت

میترسم آنكه در بریزد به پهلویت

باشد ز پا بیفت ولی بی هوا نیفت

كوچه به آلِ فاطمه خیری نداشته

دیوار را بگیر و در این كوچه ها نیفت

مردم میان شهر تماشات میكنند

این بار را به خاطر زهرا بیا نیفت

دامان هیچكس به سرت سر نمیزند

حالا كه نیست خواهر تو پس ز پا نیفت

تكّه حصیر ِ خویش از این حجره جمع كن

اما به یاد نیمه شبِ بوریا نیفت

ای وای اگر به كرب و بلا بوریا نبود

راهی برای دفن شه كربلا نبود

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


علی اکبر لطیفیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.