تبیان، دستیار زندگی
پس از درخواست بی‌سیمی شهید چمران، حسین به همراه هشت نفر ارتشی و 300 بسیجی برای کمک به سمت سوسنگرد حرکت کرد و توانست با دور زدن شهر که تا چند ساعت پیش در محاصره دشمن بود به شهید چمران کمک کند. او مجروح شده بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دلاور ارتشی

خاطراتی از شهید غلامحسین معصومی


پس از درخواست بی‌سیمی شهید چمران، حسین به همراه هشت نفر ارتشی و 300 بسیجی برای کمک به سمت سوسنگرد حرکت کرد و توانست با دور زدن شهر که تا چند ساعت پیش در محاصره دشمن بود به شهید چمران کمک کند. او مجروح شده بود. حسین دوباره به طرف شهر حرکت کرد اما یگان زرهی دشمن آن‌ها را زیر آتش خود گرفته بود...

شهید غلامحسین معصومی

جملات بالا بخشی از گفت‌وگوی خبرنگار سرویس فرهنگ حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با حسن معصومی برادر شهید غلامحسین معصومی از اعضای ستاد جنگ‌های نامنظم است.

حسن معصومی می‌گوید:حسین در سال 1331 در شهرستان «فریدن» از توابع استان اصفهان متولد شد. دو ساله بود که خانواده‌ ما به تهران آمد. او دوره ابتدایی تحصیلی را در مدرسه «اسلامی» رستم‌آباد سپری کرد و پایه راهنمایی را هم در دبیرستان چیذر گذراند. دیپلم که گرفت، در آزمون ورودی دانشگاه‌های تهران، افسری و تربیت‌معلم شرکت کرد. حسین مجاز به حضور در دانشگاه افسری و تربیت معلم شده بود اما به خاطر خدمت به کشور و دفاع از آن، در سال 1351 به دانشگاه افسری رفت. سه سال در این دانشگاه درس خواند و درجه ستواندومی گرفت. او که یک درجه‌دار محسوب می‌شد برای تکمیل دوره تکاوری و «رنجر» سه ماه، به شیراز منتقل شد. پس از بازگشت به تهران در «تیپ 23 نوهد» مشغول انجام وظیفه شد.

زمزمه‌های انقلاب اسلامی به گوش می‌رسید و از آنجایی که حسین در خانواده‌ای مذهبی و انقلابی پرورش یافته بود تصمیم گرفت به همراه دوستانش در پادگان محل خدمت‌ خود فعالیت‌های انقلابی‌اش را علیه رژیم طاغوت آغاز کند اما کمی بعد و بدون آنکه خودشان متوجه شوند توسط واحد ضداطلاعات لو رفته بودند. ساواک تصمیم گرفته بود تا در روز 24 بهمن‌ماه سال 1357 آن‌ها را در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر و همان روز اعدام کند اما در آن روز انقلاب به پیروزی رسیده بود و آن‌ها این سعادت را داشتند تا بیشتر به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران خدمت کنند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از دوستان حسین به نام «اصغر نوری» که از نزدیکان «حجت‌الاسلام ناطق نوری» بود اسامی این چند نفر را به حضرت امام رسانده بود.

مستکبران جهان برای آنکه پایه‌های نظام نوپای انقلاب اسلامی را متزلزل کنند تصمیم گرفتند تا با ایجاد درگیری‌های قومی، کشور را با مشکل روبرو کنند. یکی از همین ناآرامی‌ها نیز حوادث کردستان بود که شهید چمران در آن جا حضور یافت و ضدانقلاب را سرکوب کرد. برادر من هم که در آن زمان یک افسر ارتشی بود به همراه هفت تن از دوستانش به کردستان رفته بود اما شهید صیادشیرازی که در آن زمان درجه سرگردی داشت، به آن‌ها گفته بود:«با هفت نفر نمی‌توانید کاری انجام دهید»؛ بنابراین دوباره به تهران بازگشتند و یک گروهان داوطلب را برای مقابله با ضدانقلاب سازماندهی کردند.

در یکی از شب‌ها که در محاصره بودند رزمنده‌ای پیش او می‌آید و می‌گوید که یک گله گوسفند از دامنه کوه بالا می‌آید. او بدون آنکه درنگ کند می‌گوید آن‌ها را به رگبار ببندید. همه از دستور او متعجب شده بوند اما از آن اطاعت کرده بودند. هنگامی که به دامنه کوه می‌روند متوجه می‌شوند که در کنار لاشه هر گوسفند، جنازه یک ضدانقلاب هم بر زمین افتاده است

اولین حضورشان در کردستان 45 روز به طول انجامید و پس از آن به تهران بازگشتند. پس از چند روز بار دیگر به کردستان رفتند اما این بار آمدنشان حدود 80 روز به طول انجامید. او هیچ اطلاعاتی را درباره تاخیر بازگشتش بروز نمی‌داد و به ما نمی‌گفت که این مدت 80 روز در محاصره ضدانقلاب بودند. یکی از کارهای او در این مدت دستور به رگبار گرفتن گله‌ای از گوسفندان بود. در یکی از شب‌ها که در محاصره بودند رزمنده‌ای پیش او می‌آید و می‌گوید که یک گله گوسفند از دامنه کوه بالا می‌آید. او بدون آنکه درنگ کند می‌گوید آن‌ها را به رگبار ببندید. همه از دستور او متعجب شده بوند اما از آن اطاعت کرده بودند. هنگامی که به دامنه کوه می‌روند متوجه می‌شوند که در کنار لاشه هر گوسفند، جنازه یک ضدانقلاب هم بر زمین افتاده است.

پس از حوادث کردستان و آغاز جنگ تحمیلی، به صورت داوطلبانه با گروهی به جنوب می‌روند و خودشان را به ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران معرفی می‌کنند. در عملیات شکست حصر سوسنگرد هنگامی که شهید چمران از ناحیه پا مجروح شده بود از پشت بی‌سیم اعلام می‌کند که حسین معصومی را برای کمک بفرستند. او هم همراه هشت نفر ارتشی و 300 بسیجی به سمت شهید چمران حرکت می‌کند. شهر سوسنگرد را دور می‌زنند و در همین حین مقدار زیادی از ادوات نظامی دشمن را هم به غنیمت می‌گیرند و علیه خود عراقی‌ها استفاده می‌کنند. پس از انتقال شهید چمران به پشت جبهه دوباره به منطقه می‌رود.

آقای سیفی از همراهان برادرم درباره چگونگی شهادت برادرم می‌گوید: «پس از انتقال شهید چمران به پشت جبهه، در حال پیشروی به جلو و وارد شدن به شهر سوسنگرد بودیم که ناگهان حسین فریاد زد: «سیفی بخواب زمین!». من هم بلافاصله خوابیدم. در چشم برهم‌ زدنی گلوله تانکی از بالای سرم عبور کرد. با آرام شدن اوضاع برای آنکه منطقه را ببیند سرش را بالا آورد اما تک تیرانداز دشمن شقیقه‌اش را هدف گرفت و او را شهید کرد.

با شهادت برادرم، تیمسار فلاحی در یک مصاحبه عنوان کرده بود: «غلامحسین معصومی اولین کسی بود که به همراه شهید چمران، قهرمانانه وارد شهر سوسنگرد شد و در نهایت نیز به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: ایسنا