تبیان، دستیار زندگی
ترننمایشی درباره ارتباط فیزیک و متافیزیک است. از همان ابتدا نیز که حسین پاکدل، در نقش نویسنده، وارد صحنه می شود، بنابر وضع قراردادی، تعدادی شهید جنگ تحمیلی را به زمین می آورد تا شاهد حال و هوای امروز خانواده و اطرافیانشان باشند. هدف رویارویی آدم هایی است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انسان آرمانی

نگاهی به نمایش ”‌ترن”‌ نوشته حمیدرضا آذرنگ و کارگردانی ‌نیما دهقان


"ترن"نمایشی درباره ارتباط فیزیک و متافیزیک است. از همان ابتدا نیز که  حسین پاکدل، در نقش نویسنده، وارد صحنه می شود، بنابر وضع قراردادی، تعدادی شهید جنگ تحمیلی را به زمین می آورد تا شاهد حال و هوای امروز خانواده و اطرافیانشان باشند. هدف رویارویی آدم هایی است که یک گروه از آن ها به طور ابدی سفیدبخت شده اند و جمعی دیگر هنوز بر زمین سیاه جامه‌اند.

نمایش ”ترن”

این نمایش قرار است که ذهن و روان تماشاگران را نسبت به کنش های گذشته شان تحریک کند، اما شاید کدها و نشانه های ارتباطی چندان محکمی در پیوند این شهیدان با ماجرای زلزله آذربایجان، وجود نداشته باشد.

صحنه تقریبا خالی است و با چند معکب و ورود و خروج بازیگران پر و خالی می شود. یعنی آکسسوار و دکور به معنای واقعی آن حضوری در صحنه ندارند. شاید هم این بهترین شیوه است تا تماشاگر نیز بتواند حضور ارواح نیکان در زندگی زمینیان را بهتر ببیند و لمس و درک کند. شاید هم هدف، ارائه یک فضای سیال و گذرنده است و برای اجتناب از ایجاد سوءتفاهم، چنین رویکردی در پردازش صحنه بتواند بیشترین نمود عینی و تاثیر لازم را داشته باشد.

بازیگران هم یک یا دو نقش را بازی می کنند، این هم دلالت بر همان فاصله گذاری و ایجاد قرارداد برای باورکردن فضا دارد، البته بازیگران از داشتن گریم هم پرهیز کرده اند.

گویی هدف نمایاندن نقش، فقط از طریق بازی بوده تا اینکه با لباس و گریم چنین امر مهمی نشان داده شود. این هم شیوه ای قدرتمند و در عین حال سخت است که گروه از پس آن برآمده است. علی سلیمانی در ارائه دو نقش مهندس و پدر پیر یکی از شهدا و وحیدآقاپور در ارائه دو نقش حاجی و همسر محبوبه در آذربایجان چنین بازی دو گانه ای را ارائه می کنند. بنابراین بازیگران هم زیاد نیاز نبوده مته به خشخاش بگذارند، اما این هم موجب رها کردن نقششان نشده است.

بنابراین در این فضا، که رنگ و بوی تلخ تراژدی و زهرخند کمدی به خود گرفته، امکان بروز هر دو نوع بازی اندوهناک و کمدی وجود داشته است. چنانچه سیروس همتی و سینا رازانی، در نقش دو کارگر ترک و افغانی، از هر دو حس و حال استفاده کرده اند؛ یعنی هم امکان خنده را دارند و هم گریه و اندوه. مادامی که به دنبال ساخت و ساز بارگاه و مقبره ای بر بلندای تپه یا کوهی اند همه چیز ضرباهنگ تند و فضای مفرحی دارد، اما با فرود سنگی بر انگشت سبابه کارگر افغانی ضرباهنگ کند و فضا هم غمگین می شود.

در مجموع درام و نوع اجرای نیما دهقان تاثیرگذار است، چون حسی بارز در آن نمود یافته و بخشی از حقایق دوران معاصر، به واسطه نوشتن یک متن و اجرایش، نمود یافته است.

در این بین مهندس ها مشغول جمع آوری مال و منال بادآورده اند، اما حاجی به دنبال ایجاد فضای نرم و بدون تنش است. شاید این صحنه بیشترین تاثیر را، به موازات دیگر صحنه ها و اپیزودها، داشته باشد. بقیه موارد اشکالات کوچک و ناچیزی دارند. مثلا آدم های صحنه مرد شکاک (فرزین صابونی) و همسرش (الهام کردا) با تمام دردانگیز بودنش هنوز در نوشتن و سپس روند بازی نیاز به بازنگری دارند و وجود شکی، که به واسطه عکس یک شهید شدت بگیرد و بعد دچار فرودی شود، نیازمند نگاه بهتری است تا بتواند اتفاق بیفتد. بنابراین توجه به مسائل پراکنده و ارتباطش با مسئله آذربایجان و حتی آوردن شهیدی از افغانستان، که گویا پدر کارگر افغانی است، کمی درام را پیچیده کرده است. حتی آوردن فرهاد (امیر جعفری) و همسرش (ریما رامین فر) کاملا شعاری می نماید و با بقیه صحنه، به دلیل افراطی شدن حس ها، ربطی ندارد. البته می شد این نقش را ملایم تر از این ها هم اجرا کرد و حتی به حرف و سخن هایش هم، رنگ واقعی تری داد. همچنین اغراق مانع از باورپذیری لیلی و فرهاد شده است. شاید هم بودن این دو نقش برای مواجهه با آن آدم های آسمانی و وسیع لازم بود، اما پیرمردی، که هنوز منتظر آمدن فرزندش از جبهه است، چون با زبان و لحن تندی او را روانه جبهه کرده، می تواند بر دردهای تراژیک اثر بیفزاید. بازی های علی سلیمانی و دیگر نقش آفرینان نیز در این صحنه درست می نماید. همچنین جنس مواجهه با دختر محمدعلی و شوهرش نیز کمی دور از ذهن است. محبوبه و همسر و فرزندش زیر آوار مانده اند و تا دختر نوزادشان را به مرد نویسنده نسپرده اند، جان نداده اند؛ دختری که به پدر شهیدش می پیوندد. شاید بهتر بود این رویارویی باورمندانه تر اتفاق بیفتد. از سویی در اینجا از مونولوگ استفاده شده، که در صحنه های دیگر حضور، برخورد و کشمکش، دلالت بر یک رفتار و پندار خاص دارد. حتی اعتراض فرهاد نیز در صحنه و در مواجهه با لیلی و مرد دیگری، که در ایستگاه قطار رفت و آمد می کند، بروز خواهد کرد. به هر تقدیر این پیوند دو مسئله، نیاز به استحکام بهتری دارد. البته این هم نوعی از همان دردهای زمینی است و با نفس قضیه مخالفتی ندارد، شاید نوع پردازش آن است که به عنوان یک وضعیت و به عنوان جایی مهم در بین روند درام تاثیرگذارتر جلوه می کند.

نمایش ”ترن”

در مجموع درام و نوع اجرای نیما دهقان تاثیرگذار است، چون حسی بارز در آن نمود یافته و بخشی از حقایق دوران معاصر، به واسطه نوشتن یک متن و اجرایش، نمود یافته است. هدف از درام نیز همین است که بتواند مخاطبش را آگاه کند و این آگاهی جلوه حقیقی به خود خواهد گرفت که مثلا نسبت به جنگ یا زلزله بی تفاوت نباشیم. به هر تقدیر این ها سرنوشت انسان در یک جغرافیاست و باید برای پیشبرد زندگی به مصاف آن رفت. زلزله آذربایجان ما را به کمک کردن وامی دارد ولو به کمترین شکل ممکن آن. اگر بی تفاوتی باشد، عواقب دردناک تری عاید جامعه انسانی خواهد شد. در اینجا شهدای جنگ موجبات بیداری بخشی از مردم را، از طریق یک درام، فراهم می کنند؛ یعنی این خاستگاه آرمانی این درام است.

شمایل درام از جنس حماسی است و در آن مقاومت انسان، خاستگاه آرمانی به خود گرفته و سعی شده است مروری بر این دردها شود. حتی به سوء استفاده مادی و منفعت طلبی آدم ها و درگیری های آنان نیز پرداخته شده است. چنانچه بیشترین کشمکش ها و  جنجال ها بین همین مهندسانی است که می خواهند به نام شهیدان غایت بهره وری مادی را بکنند و البته در بین همان ها هم مهندس آگاهی (مهدی صباغ) بحث و جدل می کند که جلوی هزینه های بیهوده را بگیرد و سرمایه ملی را صرف امور واجب تر کند. این نوع مواجهه می تواند ابعاد محتوایی کار را بیشتر از حد انتظار نمایان کند. این نگاه حمیدرضا آذرنگ است که هیچگاه بی گدار به آب نمی زند. با صبر و حوصله در چیدمان آدم ها و موقعیت هایش وارد عمل می شود. بنابراین روند عملیاتی شدن درامش هم پیکره موثری را در بر خواهد داشت.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:ایران تئاتر