تبیان، دستیار زندگی
شیخ بهائی ، از آن دست عارفانی است كه سر به پای معشوق ساییده و دل بی قرار در كف اخلاص و عمل نهاده بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بهای عشق شیخ بهاء

شیخ بهایی

شیخ بهائی ، از آن دست عارفانی است كه سر به پای معشوق ساییده و دل بی قرار در كف اخلاص و عمل نهاده بود.

رهروان مسیر عشق الهی معتقدند كه عشق کلید همه معماها و رازهای پنهانی است، عده ای عشق را خود حق دانسته و برخی آن را موهبت الهی می دانند.

این راز نهان، از عشق به خویشتن آغاز گردیده و با عشق او به خلق ادامه می یابد و سپس با عشق خلق به خداوند به نهایت می رسد.

عشق را بیشتر لغویان فزونی دوستی یا افراط الحُب تعریف کرده اند. این کلمه را مرتبه ای افزون تر از محبت دانسته اند، به طوری که ندیدن عیوب محبوب را از لوازم عشق دانسته اند.(1)

در حقیقت، علاقه به شخص یا شیء وقتی که به اوج شدت برسد به طوریکه وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گردد، عشق نامیده می شود. عشق، اوج علاقه و احساسات است ولی نباید پنداشت، آنچه به این نام خوانده می شود، یک نوع است، دو نوع کاملاً مختلف است.(2)

در قرآن مجید و روایات، کلمه عشق استعمال نشده است، بلكه معادل های معنایی عشق در قرآن حب،  ود و ولایت است.(3)

« وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلَّه » (بقره/165) کسانیکه ایمان آوردند، شدیدترین محبت آن ها برای تنها حضرت رب العالمین است.

«نظر به اینکه عشق ضد صیانت نفس است، پس باید با بوجود آمدن عشق، صیانت نفس یعنی خودخواهی از بین برود زیرا انسان عاشق، خدا را می بیند نه خود را و خود محوری تبدیل به خدا محوری می شود. سالک اگر چنین برداشتی پیدا کند و برسد به مرتبه ای که دین و دانش خود را با این تفکر عرفانی عشق پیوند دهد، انسانی والا و ایثارگر می شود و در مقابل زندگی توانایی و ظرفیتی بالا خواهد داشت.»(4)

حال جای این پرسش است که چه کسانی مشمول حب الهی می شوند و چه کسانی مشمول حب الهی نمی‏شوند؟ با بررسی آیات و روایات اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، می توان گفت حب خداوند شامل افرادی می شود که حب‏شان در مسیر خدا و ائمه اطهار باشد. خداوند نیکوکاران، صابران، متقیان، مطهران، متوکلان و مقسطان، عادلان و پرهیزگاران و نمازگزاران را دوست دارد و شرط حب خدا نسبت به بنده اش این است که انسان مطیع اوامر الهی باشد و خدای خود را از صمیم قلب دوست داشته باشد «قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ الله ُ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ الله ُ وَ یَغْفِرْلَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ الله ُ غَفُورٌ رَحیمٌ« (آل عمران/ 31 )

ای پیامبر، بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست داشته باشد و گناهانتان را بیامرزد. خدا، آمرزنده و مهربان است.

از این آیه روشن می شود که « محبت یکطرفه نمی تواند وجود داشته باشد زیرا هر محبتی دارنده آن را دعوت می کند که عملاً در راه خواسته های واقعی محبوب گام بردارد و در چنین حالتی به طور قطع محبوب نیز به او علاقه پیدا می کند.»(5)

شیخ بهائی ، از آن دست عارفانی است كه سر به پای معشوق ساییده و دل بی قرار در كف اخلاص و عمل نهاده بود.

شیخ در برهه اقامت در اصفهان ، روز را به كار امور خلق خدا می پرداخت و شب را به ذكر خدا مصروف می داشت. گاه گاه نیز پای در ركاب رفتن داشته و به دیار دور و نزدیك رهسپار می شد.

ماندن نه شیوه او، كه با رفتن در آمیخته بود . گاه در قره باغ قفقاز و زمانی در طائف حجاز و دمشق و اسیوط و اسوان مصر و حلب و شامات تا خراسان و هرات را زیر پا می نهاد. شیخ در حضر، سفر می كرد و در سفر حضر را معنا می بخشید.

آن شب در پاسخ همسر فقیه خود كه می گفت: جناب شیخ ، قرار و ماندن ندارند، وصول و حصول مطلب كی حاصل می شود؟ پاسخ می دهد: «گویند: ابراهیم ادهم در حال طواف ، جوان امرد زیبا چهره ای دید.

با دقت كامل به وی نگریست ، سپس از او اعراض كرد و در میان مردم پنهان شد. پس از انجام طواف به وی گفتند تا به حال اتفاق نیفتاده ترا آن چنان فریفته امردان و سیاه چشمان ببینیم ، امروز چه شد آن گونه محو فلان جوان امرد شدی و از او گریختی ؟!

گفت : او فرزند من بود كه در خردسالی او را در خراسان گذاردم و پشت پا بر تمام اختیارات زدم ، اینك كه جوانی آراسته شده به دنبال من برخاسته ، بیم داشتم او مرا از یاد پروردگارم باز دارد و ترسیدم هر گاه مرا بشناسد با من مأنوس شود.

شیخ سپس چنین ادامه سخن داد: تعلق خاطر به اهل حرم ، حد و حصری ندارد، اما ما خاطر به مهر و مهربانی مطلق سپرده ایم ، خدمت به خلق خدا توفیق الهی می طلبد، دعای خیر خود از ما دریغ مدارید! »(6)

و همسر شیخ نیز در عمل چنین می كرد كه شیخ بزرگوار انتظار داشت .

آری سالهای پایانی عمر پر بركت شیخ ، همه در بیقراری و پریشانی عرفانی گذشت . او به مراحل وجد و شوق و ذوق عرفانی نایل آمده بود. او دیگر سر از پای نمی شناخت ، گاه در محراب ، وعظ خدا می كرد و زمانی در مدرسه ، تعلیم طلاب می داد و هم در حال ، سودای سفر به سر داشت .

او دیگر زمان و مكان را در هم می نوردید و عمر گرانمایه را به احسن حال ، مصروف امور بندگان خدا می نمود و این چنین، عشق الهی را بدرستی معنا می نمود.

آنچه در این مجال می توان گفت این است كه عشق، رابطه ای قلبی میان دو موجود است كه چون به نحو اتّّم برقرار شود، عاشق را در معشوق فانی می‌سازد و از لوازمش این است كه عاشق را تابع و تسلیم اراده و فرمان معشوق می‌گرداند.


پی نوشت‏ها:

1.    ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 10، ص 251

2.    مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی (ع)، قم، انتشارات صدرا، ص 40

3.    زلیخا صادقی کوکنده، عشق الهی از منظر آیات و روایات،  http://www.ido.ir/a.aspx?a=1389011403

4.    محمود بهشتی، سیر و سلوک،تهران، نشر مانی،ص220

5.    ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه،جلد دوم، ص 514

6.    اسدالله بقایی، شیخ بهایی در آیینه عشق، قم؛ دفتر تبلیغات اسلامی

منابع:

قرآن کریم

تفسیر نمونه

تهیه و فراوری: فربود، گروه حوزه علمیه تبیان