یه مرد بود، یه مرد!
« هیچ چیز نمیتواند مرا خوشحال کند؛ پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق... نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمدهاند، احساس شرمندگی میکنم. راستی چقدر محبت بدهکارم!؟ من چرا باید کشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم مسافرت کنم، تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را میدانستم، من هم میتوانستم ادعا کنم چون دیگران هستم... وقتی کسی نداند چه عاملی سبب خوشحالیاش خواهد شد، بیتردید نخواهد توانست بگوید چرا کشتی میگیرد و چرا همراه تیم مسافرت میکند.»
این بود آخرین گفتار جهان پهلوان غلامرضا تختی در هنگام عزیمت به آخرین سفر خود، در میان خیل عظیم مردمی که برای بدرقهی او و همراهانش آمده بودند.17 دیماه که میرسد یاد و نام یک پهلوان در دلها میجوشد. مردی که پهلوانی و جوانمردی، وامدار اوست، اسطورهای که به معنای واقعی کلمه اسطوره بود. به یاد داریم از زمانی که توان خواندن و نوشتن پیدا کردیم از زمانی که توانستیم با تاریخ کشورمان آشنا شویم، از زمانی که حس برتری ایرانی بودن را احساس کردیم، نام او را نیز آموختیم. نام او تختی بود.یادآقاتختی دل عاشقان جوانمردی را گرم میکند، کدام پهلوان را جز او میشناسید که در سرمای تاریک و طاقتفرسای زمستان، کت از تن بیرون آورده و به نیازمندی ببخشد؟ یا چون سرود ملی کشورش را جور دیگر مینوازند، سکوی جهانی را اشکبار رها کرده و پایین آید؟ یا چون میشنود هموطنان زلزلهزدهاش به او نیاز دارند، سراسیمه هر آنچه دارد در طبق اخلاص بگذارد و به آنها تقدیم کند؟یاد تختی چو کنیم خوب درمییابیم که این پهنه پرطمطراق ورزش به چه اندازه از بزرگمردی و جوانمردی خالی شده. یاد تختی چو کنیم خوب در مییابیم که چقدر پیدا کردن پهلوان سخت شده است؟ یاد تختی چو کنیم در مییابیم که چقدر واژه پهلوان را راحت خرید و فروش میکنیم؟ یاد تختی چوکنیم درمییابیم...او را رستم ایران نام نهادند، او را شیر دلیران نامیدند. براستی که او شیر دلیران نبرد با خود، با منِ من است. او عملا به همه یاد داد و آموخت که اگر میخواهی زندگی کنی ابتدا باید حریمهای زندگی خود و دیگران و اجتماع را بشناسی و سپس گام برداری. او به ما آموخت که میشود قهرمان شد ولی پهلوان ماند.پهلوان ما در همه عرصههای زندگی همانی بود که بر روی تشک کشتی میدیدی.
او اول پهلوان زندگی بود و سپس قهرمان جهان و المپیک شد. حضور در عرصههای مختلف زندگی و خدمت خلق را همچون یک وظیفه و تکلیف بر روی دوش خود حس کرد. خدمت به خلق را مسئولیتی بر روی دوش خود حس کرد و پذیرفت و پس از آن بر روی دوش مردم پذیرفته شد.چون او پهلوان بود و منش پهلوانی را سیره رفتارش کرده بود، برای مردم، شکست و پیروزیش مساوی بود و حتی اگر او از یک میدان نبرد با شکست برمی گشت، به استقبال پرشکوه تر از او میپرداختند
در ادامه چند خاطره و نقل قول در مورد جهان پهلوان تختی میآید که نشان میدهد او اول پهلوان زندگی بود و سپس قهرمان جهان و المپیک. بهتر است سعی کنیم از مسیر زندگی تختی درسهایی بگیریم و تلاش کنیم به آن نزدیک شویم.چه فرق میکند که چند مدال و از چه آوردگاهی آورده باشد؟ اصلا مگر اینها مهم است؟ اگر مهم این بود که نام پهلوانان تمامی نداشت. مهم این است که او بخاطر روح پهلوانیاش، بخاطر روح بلند و آسمانیش تا ابدیت بر سرزمین قلبها حکومت میکند.17 دی خورشید به تماشای آخرین تابوت مردانگی نشست و از خجالت سربلند نکرد. آن روز آسمان مرگ مردترین مرد ورزش را به چشم دید و گریست. آن روز تختی نه بر دوش هزاران مشتاق سینه سوخته که بر بال ملائک به ابدیت پرواز کرد و در ابن بابویه آرام گرفت.مزار جهان پهلوان غلامرضا تختی در آرامگاه ابن بابویه تهران واقع شده که هر ساله هزاران نفر از عاشقان و شیفتگان مرام و منش تختی در این مکان گردهم آمده و یاد و خاطره قهرمان ملی خود را گرامی میدارند.روحش شاد و راهش پررهرو باد...
منبع : ابتکار