امام خمینی هم بازی علی !
پیامبر اسلام در کلامی والا درباره محبت به کودکان این گونه می فرماید:کودکانتان را گرامی بدارید و آنان را خوب تربیت کنید.(حکمت نامه کودکان /ص115/ح294)
امام خمینی که در تمام کارهایش به نبی الله اقتدا کرده بود در تربیت کودکان و محبت نمودن به آنان نیز پیرو آن حضرت بود .
همسر مرحوم حاج آقا احمد خمینی ، سر کار خانم دکتر فاطمه طباطبایی در این باره می گوید:
امام به کودکان علاقه زیادی داشتند . ایشان همیشه نصیحت می کردند که تا پیش از مکلف شدن بچه ها را راحت بگذاریم تا آزادانه بازی کنند . موانع را از سر راه آنان برداریم و کمتر به آنان امر و نهی کنیم .
بیشتر خاطره های من از امام ،خاطرات برخورد ایشان با علی پسر پنج ساله ام است . علی علاقه بسیار زیادی به آقا داشت . امام هم او را دوست داشتند . همیشه می گفتند : من خودم بچه داشته ام اما علی چیز دیگری است .
علی عشقش آقا بود . هر روز به اتاق ایشان می رفت . دوست داشت با عینک و ساعت آقا بازی کند . یک روز که ساعت و عینک آقا را برداشته بود به علی گفتند :
علی جان عینک چشمهایت را اذیت می کند . زنجیر ساعت هم خدای ناکرده ممکن است به صورتت بخورد . صورتت مثل گل است . ممکن است اتفاقی برایت بیفتد .
علی عینک و ساعت را به امام داد و گفت : خوب بیایید یک بازی دیگر بکنیم . می می شودم آقا ،شما بشوید علی کوچولو .
فرمودند : باشد .
علی گفت : خوب بچه که جای آقا نمی نشیند .
امام کمی خودشان را کنار کشیدند علی کنار امام نشست و گفت : بچه که نباید دست به عینک و ساعت بزند .
آقا خندیدند و عینک و ساعت رابه علی دادند و گفتند : بگیر تو بردی . لبخند بر لبانمان نشست .
علی خیلی دوست داشت وقتی مردم می آمدند حسینیه او هم به حسینیه برود . بار اول که رفته بود گمان کرده بود مردم به خاطر او آمده اند . وقتی به خانه برگشت به من گفت : من که رفتم حسینیه مردم شعار می دادند . تازه آقا هم با من آمده بودند . آقا وقتی که علاقه علی را به حسینیه می دیدند شب ها به علی می گفتند :
علی !بخواب . صبح می برمت حسینیه .
و علی آن قدر خوشحال می شد که گاهی نیمه شب بیدار می شد و می پرسید : آقا پا نشدند ؟ پس چرا صبح نمی شود ؟
من می گفتم : نه هنوز صبح نشده بگیر بخواب .
یک روز که همه دور همه در اتاق بودیم علی گفت : من می شوم امام مادر هم سخنرانی کند . آقا هم بشوند مردم . علی از من خواست که سخنرانی کنم . من کمی صحبت کردم و بعد به آقا اشاره کرد که : شعار بده . آقا هم همان طور که نشسته بودن شعار دادند . علی گفت : نه، نه باید بلند بشوید . مردم که نشسته شعار نمی دهند .
بعد آقا بلند شدند و شعار دادند .
برخورد امام با بچه ها بعد از سن تکلیف تابع مسائل شرعی بود و آقا در مسائل شرعی با کسی شوخی نداشتند . البته کاملا در چار چوب شرع بودند . مثلا هیچ وقت صبح بچه ها را از خواب بیدار نمی کردند که نماز بخوانند . معتقد بودند که خواب تکلیف ندارد .
عقیده داشتند که پیش از رسیدن سن تکلیف باید کار های خوب و بد و مسائل شرعی را به بچه ها گفت . گاهی که پسر هشت ساله ام را می دیدند ،می گفتند : نمازت را خوانده ای ؟
من می گفتم : آقا او هنوز به سن تکلیف نرسیده است .
آقا می گفتند :
بچه ها قبل از سن تکلیف باید به نماز بایستند تا عادت کنند .
اما بعد از سن تکلیف مگر کسی جرئت می کرد بیدار باشد و نمازش را نخواند ؟ امام نمی توانستند تحمل کنند که مکلف نمازش را قضا کند . البته برای بچه ها پیش نیامده بود .
هر وقت که بچه هار را می دیدند می پرسیدند : نمازت را خوانده ای ؟
اگر نخوانده بودند جانمازشان را می دادند و می گفتند :
برو وضویت را بگیر و بیا نمازت را بخوان .
بعد از نماز نصیحت می کردند که :
ببین که اگر همین نماز را سر موقع می خواندی چه قدر بهتر بود . خدا هم خوشش می آید .
منابع:
1-حکمت نامه کودک/محمدی ری شهری/دار الحدیث/1389
2-کتاب پا به پای آفتاب/گرد آوری و تدوین امیر رضا ستوده / 1387/نشر پنجره
تهیه و فرآوری: مهدی صدری، گروه حوزه علمیه تبیان