علیاصغر معصومی و نقاشی ایرانی

علیاصغر در خانوادهای پُرجمعیت (یازده خواهر و برادر) و خانهای بزرگ و قدیمی متولد شد. خانه در نزدیكی بازار بود و بازار حد فاصل خیابان اصلی و امامزاده قرار داشت.
«پشت خانه ما، خانهای متروكه، ولی با معماری بسیار زیبا قرار داشت كه در، دیوار و سقف آن، پُر از نقش و نگار بود. نقش نگارهایی بس زیبا، كه هر بار، وقتی به اتفاق همبازیهایم به آنجا میرفتیم، در حالیكه های و هوی شادمانه بچههای بازیگوش، درحیاط و ساختمان خانه، برای من احساس امنیت خاطر بود، مدتها با لذت این نقوش را تماشا میكردم.»
«بعدها متوجه شدم كه پتینهكاری و بهكار بردن رنگ كهنگی در آثارم، تأثیری از آن دوران است، چرا كه این ذهنیت را برای من به وجود آورده كه در بسیاری اوقات هر چیز كه قدمت دارد، دارای حرمت است.»
خاطره دیگری كه ذهن علیاصغر را در كودكی بسیار رنگین میكرد، دارهای قالی است كه خواهرانش اوقاتی از وقتشان، در پشت آنها صرف میشد.
محیط كنگاور كوچك بود و پدر تصمیم گرفت تا در كرمانشاه ساكن شوند. علیاصغر در سن هشت سالگی، تپههای زیبای كنگاور، محله بازار و خانه خاطرات كودكی را همراه با خانواده ترك كرد، تا در جایی تازه، تجربههای دیگری را كسب كند.
در دبستان اسمنویسی میكند. مدرسهای مثل اغلب مدارس دیگر. تكلیفی و رفع تكلیفی. كمكم، علاقه او به نقاشی و كارهای زیبایی كه میكشید مورد توجه قرار گرفت. اول خانواده، بعد همكلاسیها و شاید معلمان. سپس با اشتیاقی كه داشت یك كلاس آزاد یادگیری نقاشی پیدا نمود
یكی از دوستان خانوادگی ما كه در تهران زندگی میكرد، وقتی علاقه و ذوق وی را میبیند، توصیه میكند كه برای تحصیل در رشته نقاشی به تهران فرستاده شود. علاقه و شوق او نیز پدر را مجاب كرد. پس به تهران آمد. (1329)
یكسالی صرف گرفتن سیكل (نهم) شد و سپس در هنرستان كمالالملك ثبتنام كرد. (1334-1330)
« بعد از چهار سال آموزش از اساتید: حسین شیخ، محمود اولیا، رفیع حالتی و .... و نقاشی از روی طبیعت، متوجه شدم كه طبیعتسازی كار من نیست و تمایلی به انجام آن ندارم. دوست داشتم در زمینه نقاشی ایرانی كار كنم و مانند نقاشان دوره قاجار یا صفویه و یا مانند نقاشان قهوهخانه خیالیسازی كنم.» بنابراین چهار سال دیگر به تحصیل در «هنرستان هنرهای تزیینی ایران» سپری شد. (1338-1334)
دیپلم كه گرفت، كار جدیتر شد و اولین نمایشگاه انفرادی خود را در گالری «هنر جدید» برپا كرد.(1343)
حضور در حیطه فعالیتهای مربوط به گرافیك، او را به جمع زیادی از حاضران و فعالان عرصه گرافیك آشنا كرد. این آشناییها بعد از مدتی به همكاری نزدیكیتری منجر شد.
سال 1346 بهعنوان تصویرگر در یك كار گروهی برای انتشار كتاب شاهنامه فردوسی مشاركت كرد. «محمد جعفر محجوب» برای بررسی متن، «جواد شریفی» خوشنویسی، «محمد احصایی» صفحهآرایی، «محمد بهرامی» تصویرسازی رنگی و «مصورالملكی» نیز برای تشعیر این كتاب مشاركت داشتند. انجام این كتاب حدود چهار سال زمان برد و طی این مدت معصومی حدود 250 طرح سیاه و سفید با قلم راپید و روی مقوای اشتنباخ اجرا كرد. سرمایهای كه در آن زمان صرف این كتاب شد، حدود هشت میلیون تومان بود و بعد از چاپ به قیمت هفتصد تومان به فروش رسید.(1350).
فعالیت در عرصه كارهای گرافیك باعث شد تا دومین نمایش انفرادی آثار وی، دوازده سال بعد، ابتدا در «گالری «سیحون» و سپس در «نگارخانه تهران» اتفاق بیفتد. (1354)، تا سال 1356 نیز در داخل و خارج از كشور، در چند نمایشگاه گروهی شركت كرد.
سالهای انقلاب و بعد در دوران جنگ، برای علیاصغر معصومی، انگیزه ای شد، تا با تكیه بر اسلوب خود به نقاشی از موضوعات مربوط به آن سالها بپردازد. از جمله تابلویی با ابعاد Cm130 أ—180 با رنگ روغن با نام «فتحالمبین». كه بیشباهت به پردهنگاریهای نقاشان قهوهخانه نیست. «عملیات فتحالمبین» اولین پیروزی مهم ایران در جنگ با عراق بود.
علیاصغر معصومی در سال 1362 ایران را به قصد اسپانیا ترك كرد. پنج سال در آن دیار اقامت داشت، نقاشی را ادامه داد و از طریق فروش آنها روزگار گذراند و سومین نمایشگاه انفرادی نقاشیهای خود را در آنجا برگزار كرد. (1367). سپس به كانادا مهاجرت كرد و به تابعیت آن جا درآمد.
چند سال پیش در سفر به ایران نمایشی از آثار تازهاش در گالریهای سیحون و دی برپا کرد. در این سالها همچون تنی چند از همنسلان خود شاهد استقبال روزافزون علاقهمندان و افزایش قیمت آثارش به عنوان یکی از اساتید هنر شرق در گالریهای معتبر دنیا بوده است.
بعد از این برگزاری نمایشگاههای او روال منظمتری پیدا كرد و در كشورهای كانادا، آمریكا و فرانسه، به ارایه آثار خود پرداخت.
معصومی و مکتب نوین نقاشی ایران
علی اصغر معصومی از نسل نقاشهای نوگرای ایرانی است که در دهه چهل شمسی به میدان آمدند و به جنبشی که برای به وجود آوردن هنری ملی با ویژگیهای جهانی در هنرهای تجسمی همزمان با شعر و داستان و تئاتر و سینما پا گرفته بود پر و بال دادند.
تلاش غالب این هنرمندان بخشیدن هویتی ایرانی به آثار خود به نحوی بود که بتواند با مخاطب جهانی هم ارتباط برقرار کند. مکتب سقاخانه در همان سالها از دل این جنبش بیرون آمد.
معصومی اما در عین حشر و نشر و تعامل با هنرمندان این گروه راه خود را تا حدودی مثل شمار دیگری از نقاشهای مطرح آن دوره از جمله سهراب سپهری که شاعر هم بود به طور مستقل طی کرد و همچون او دستکم در آغاز بیشتر دلمشغول زیبایی طبیعت زاد و بوم خود- کنگاور، و جاذبههای عرفانی هنر شرق و- به طور اخص و پیگیرتر- مینیاتورهای ایرانی بود؛ و از این رو با عناصری چون قفل و در و پنجره سقاخانه و دیگر نشانههای اماکن مذهبی راهیان مکتب جدید مثل زندهرودی و تناولی سر و کار زیادی نداشت.
برای رسیدن به این جایگاه او طی سه دهه دوری از ایران با سختکوشی به سبک خود و بسیاری از اصولی که از همان ابتدا برای کار خود وضع کرد وفادار مانده و هنرش را به صداقت و کمالی رساند که با شعر پهلو می زند. در کارهای او از مظاهر بیرونی زندگی معاصر چه از نوع غربی و چه از نوع شرقی آن سراغ چندانی نیست، اما به طور پنهان و رازآلودی درگیر تاریخ هنر نقاشی و اساتید آن است، از این رو شاید امروز او را بیشتر بتوان شهروند دنیای هنر و نقاشی محسوب کرد تا ساکن این سرزمین یا سرزمینی دیگر.
اشکال هندسی و کلاژهایی با ابعاد غیرواقعی از سرو و پرنده تا نقاشی- خط و منحنیهای معماری شرقی و میوهها با نیمحجمهایی که از حاشیه به سمت چهرههای متین و موقر زنانه در مرکز تابلو حرکتی بطئی میکنند، از ویژگیهای آثار معصومی در این نمایشگاه است. تابلوهای این مجموعه همه حاصل تلاش یکی دو سال اخیر هنرمند است.
فرآوری: سمیه رمضان ماهی
بخش هنری تبیان
منبع:
ویستا
مجله تندیس/ حسن موریزی نژاد
روزنامه ایران، سال دهم، شماره 2885، سال 1383، صفحه 9
جاوید رمضانی. گفتگو با استاد معصومی. 1385